شماره دوم نشریه هفت

Page 1

‫نشریه پارسی زبان های مقیم آمریکا و کانادا‪ /‬پیش شماره‬ ‫دوم‪ /‬قیمت یک دالر‪ /‬بیست و پنجم جوالی ‪2011‬‬

‫تیغ سانسور و گردن علوم انسانی‬ ‫جریان انحرافی جریانش چیست‬ ‫شورش مخالفان در مالزی‬ ‫نه گوسفندیم و نه خودمان را به خریت زده ایم‬

‫‪It’s a‬‬

‫‪COPY‬‬

‫هفت‬

‫تلوزیون ماهواره ای کانال هفت‬

‫با هدف خبر رسانی‪ ،‬آموزش‪ ،‬تفریح و سرگرمی به زودی میهمان خانه های شما خواهد بود‪.‬‬ ‫این شبکه تلوزیونی به دنبال یک ارتباط مستقیم با مخاطب ایرانی و پارسی زبان هم چنین‬ ‫اقوام بزرگ ایرانی است‪ .‬ایران‪ ،‬افغانستان‪ ،‬تاجیکستان و تمامی ایرانیان در جهان‪.‬‬

‫رادیو کوچه‪،‬‬

‫راهی به سوی ارتباط متقابل بین مردم و رسانه‪ .‬رسانه ای برای شهروندان‪.‬‬ ‫فرهنگ‪ ،‬اجتماع و اندیشه و هنر به همراه آخرین خبرها در رادیو کوچه‪.‬‬ ‫شما می توانید رادیو کوچه را ازطریق کتاب صورت (; ویا آدرس اینترنتی‬ ‫‪ www.radiokoocheh.com‬دنبال کنید‪.‬‬


‫نگاهی به سال‌های پایانی قبل از انقالب‬ ‫جنبش دانشجویی در ایران‬

‫کامران موسوی‬ ‫بخش دوم‬ ‫«سازمان مجاهدین خلق ایران» نیز دو سال بعد در سال‬ ‫‪ ۱۳۴۴‬توسط محمد حنیف‌‌نژاد‪ ،‬سعید محسن و علی‌اصغر‬ ‫بدیع‌زادگان كه همگی آن‌ها نیز از فعاالن جنبش دانشجویی‬ ‫بودند‪ ،‬تاسیس شد‪ .‬بانیان این سازمان‪ ،‬گر چه ماركسیست‬ ‫نبودند‪ ،‬ولی اسالمشان نیز به اسالم پدرانشان شباهتی كه‬ ‫نداشت هیچ‪ ،‬حتی آبشخوار تئوریكشان هم متفاوت بود‪ .‬برخی‬ ‫شریعتی را منبع تئوریك پدران این سازمان می‌دانند كه به‬ ‫اعتقاد نگارنده جای تعمق و بحث دارد‪.‬‬ ‫بنابرین می‌توان مجاهدین را هم علی رغم اسالمی بودن‬ ‫نگرش دنیویشان چپ به حساب آورد‪ .‬نه از آن منظر كه‬ ‫می‌توان مجاهدین را علی رغم اسالمی بودن‬ ‫نگرش دنیویشان چپ به حساب آورد‪ .‬نه از آن‬ ‫منظر كه تئوریسین‌های حكومت وقت آن‌ها را‬ ‫«ماركسیست‌های اسالمی» می‌خواندند‪ ،‬بلكه از‬ ‫چپ مترقی قابل‬ ‫این نظر كه مواضع‬ ‫ِ‬ ‫رادیكال ِ‬ ‫ارایه در سطح جهانی داشتند‬

‫تئوریسین‌های حكومت وقت و ماشین سركوبشان ساواك‬ ‫آن‌ها را «ماركسیست‌های اسالمی» می‌خواندند‪ ،‬بلكه از این‬ ‫رادیكال‬ ‫نظر كه این جوانان از خود گذشته و مبارز مواضع‬ ‫ِ‬ ‫چپ مترقی قابل ارایه در سطح جهانی داشتند‪ .‬هم‌چنین به‬ ‫ِ‬ ‫دلیل محوری دانستن ضرورت مبارزه مسلحانه‪ ،‬آنان هم‌كاری‬ ‫و هم‌سویی انقالبی با ماركسیست‌ها را نه تنها نفی نكرده‪،‬‬ ‫بلكه استقبال هم می‌كردند و این‌هم یكی دیگر از درس‌های‬ ‫انقالب كوبا بود كه در آن كاتولیك‌های دو آتشه‪ ،‬سوسیال‬ ‫دموكرات‌ها و ماركسیست‌ها توانستند دست در دست هم و به‬ ‫دور از سكتاریسم‪ ،‬ماشین نظامی توان‌مند باتیستا را خُ رد كنند‪.‬‬ ‫به مرور‪ ،‬ولی‪ ،‬این دو عمده گروه قلمرو «‪ »Turf‬مخصوص‬ ‫خودشان را تعریف و تثبیت كردند‪ :‬دانشگاه‌های تهران‪ُ ،‬پلی‬ ‫تكنیك‪ّ ،‬ملی‪ ،‬پهلوی شیراز‪ ،‬تبریز‪ ،‬مشهد و جندی شاپور‬ ‫قلمروی ماركسیست‌ها بود‪ ،‬مجاهدین دانشگاه آریامهر را‬ ‫داشتند و علم و صنعت هر دو طیف را ماوا داده بود‪.‬‬ ‫به عنوان مثال‪ ،‬اعالمیه‌های عملیات سیاهكل و یا «چرا‬ ‫فرسیو اعدام شد» سازمان چریك‌های فدایی خلق تنها در‬ ‫دانشگاه تهران و ُپلی تكنیك به‌طور هم‌زمان پخش شدند‬ ‫همان‌طور كه اعالمیه «اعدام انقالبی سرهنگ «هیگینز»‬ ‫آمریكایی از سوی سازمان مجاهدین خلق تنها در دانشگاه‬ ‫آریامهر پخش شد‪.‬‬ ‫با توجه به لیست قلم‌رو ها در باال می‌توان به این نتیجه‬ ‫رسید كه مشاركین در جنبش دانشجویی سال‌های ‪١٣٤٧‬‬ ‫تا ‪ ١٣٥٦‬اكثرا تمایالت‪ ،‬اگر نه ماركسیستی محض بلكه‪،‬‬ ‫سوسیال دمكراسی داشتند‪ .‬هم‌چنین باید توجه داشت كه‬ ‫جنبش دانشجویی سال ‪ ١٩٦٨‬در فرانسه‪ ،‬اوج‌گیری جنگ‬ ‫ویتنام در سال ‪ ١٩٧٠‬كه به كشتار چهار دانشجو در دانشگاه‬ ‫«كِنت ستِیت» منجر شد و باال گرفتن مبارزات مردم فلسطین‬ ‫به رهبری جورج حبش ‪--‬بخش ماركسیستی الفتح‪ --‬و نه‬ ‫یاسر عرفات‪ ،‬در این سمت‌گیری ایدئولوژیك بی‌تاثیر نبودند‪.‬‬ ‫كسانی كه اعتصابات دانشجویی در دانشگاه تهران سال‌های‬ ‫‪ ٤٩‬تا ‪ ٥٢‬را شاهد بوده‌اند حتما شعارهای‪« :‬مرگ بر این‬ ‫سفیدی انقالب» و «انقالب سفید دروغ است‪ ،‬انقالب سرخ‬

‫باید» آن‌را نیز به خاطر دارند كه به طور مشخص نمودار بینش‬ ‫چپ ضد سرمایه‌داری ‪-‬و نه مذهبی—شركت‌كنندگان در آن‬ ‫اعتصاب‌هاست‪.‬‬ ‫انجمن‌های اسالمی دانشجویی از نوع رایج آن‌ها پس از‬ ‫انقالب ‪-‬هواداران مجاهدین منظور نیستند‪ -‬در آن دوره (‪٤٩‬‬ ‫تا ‪ )٥٢‬اصوال در انظار نبودند تا چه رسد به فعال علنی بودن‬ ‫در جنبش دانشجویی‪« .‬داس چكشی» خواندن دانشجویان‬ ‫دستگیر شده توسط ساواك را می‌توان شاهدی بر این مدعا‬ ‫دانست‪.‬‬ ‫درست بعد از سال ‪ ٥٢‬ولی دانشجویان اسالمی شروع‬ ‫به ظهور كردند و اولین اقداماتشان هم بجای مبارزه علیه‬ ‫رژیم‪ ،‬مقابله با دانشجویان غیرمذهبی بود تا حد كتك‌كاری و‬ ‫چاقوكشی‪ .‬جالب این‌كه ساواك نه تنها به آن‌ها كاری نداشت‪،‬‬ ‫بلكه تشویقشان هم می‌كرد تا جایی كه از سال ‪ ٥٤‬به بعد‬ ‫انجمن‌های اسالمی به طور علنی در دانشگاه‌ها فعال شدند و‬ ‫این در حالی بود كه شاه مذهبیون را «ارتجاع سیاه» گفته و‬ ‫برایشان شعر «مه فشاند نور و سگ عوعو كند» را می‌خواند‪.‬‬ ‫با هنرنمایی هنرمندان به نام ایرانی‬

‫جشنواره تابستانی تیرگان در ساحل زیبای تورنتو‬ ‫خبر‪ /‬دفترکانادا‬ ‫سومین فستیوال دو ساالنه تیرگان در تا ریخ ‪ ۲۱-۲۴‬جوالی‬ ‫‪ ۲۰۱۱‬با هنرنمایی هنرمندان به نام ایرانی در محل مجموعه‬ ‫هاربرفرانت (‪ )Harbourfront Centre‬در کنار دریاچه‬ ‫انتاریو در جنوبی‌ترین نقطه شهر تورنتو برگزار خواهد شد‪ .‬در‬ ‫این جشنواره هنرمندانی چون ساالر عقیلی‪ ،‬شاهرخ مشکین قلم‪،‬‬ ‫سعید شنبه زاده‪ ،‬آیدا ساکی برنامه اجرا خواهند کرد‪.‬‬ ‫مدیر روابط عمومی جشنواره تیرگان در تماس خبرنگار مجله‬ ‫هفت از دفتر کانادا پیش‌بینی کرد که حدود صدهزار نفر از‬ ‫ایرانیان و غیر ایرانیان در این جشنواره در طی چند روز شرکت‬ ‫کنند‪ .‬وی گفت که در جشنواره قبلی حدود ‪ 60‬هزار نفر حضور‬ ‫داشتند که ترکیبی از ایرانی‌ها و خارجی‌ها بود‪.‬‬ ‫تم جشنواره تیرگان امسال «جاودانگی» است و برنامه‌های ادبی‬ ‫و هنری با تاکید بر این موضوع ارایه خواهند شد و فرصتی مغتنم‬ ‫است برای تجربه گوشه‌ای از زیبایی‌های بی‌شمار فرهنگ و‬ ‫هنر ایران در قالب رقص‪ ،‬موسیقی‌‪ ،‬تئاتر‪ ،‬فیلم‪ ،‬ادبیات‪ ،‬هنرهای‬ ‫تجسمی‪ ،‬فعالیت‌های ویژه کودکان و نوجوانان‪ ،‬هنرهای دستی‌‬ ‫وخوراک‌های ایرانی‪.‬‬ ‫گروه برگزارکننده «جشنواره تیرگان»‪ ،‬پس از حضوری موفق در‬ ‫تابستان ‪ ،۲۰۰۸‬بار دیگر دست‌اندرکار سازمان‌دادن جشنواره‌ای‬ ‫با هدف بزرگ‌داشت فرهنگ و هنر ایران و گوناگونی فرهنگی‬ ‫کانادا در ماه جوالی ‪ ۲۰۱۱‬در تورنتو است‪ .‬تیرگان با اتکا به‬ ‫هم‌یاری بیش از ‪ ۳۰۰‬داوطلب می‌رود تا از راه ارتقای گفت‌و‬ ‫گوی بین فرهنگ‌ها و ارتباط فرهنگی بین جامعه ایرانی و جامعه‬ ‫میزبان سهم خویش را در موزائیک فرهنگی جامعه کانادا ایفا‬ ‫نماید‪ .‬تیرگان ‪ ۲۰۱۱‬گوشه‌هایی از فرهنگ وهنر ایران را طی‬ ‫یک جشنواره چهار روزه در تورنتو – شهری که به درستی‪،‬‬

‫تم جشنواره تیرگان امسال «جاودانگی» است و‬ ‫برنامه‌های ادبی و هنری‬ ‫با تاکید بر این موضوع ارایه میشوند‬ ‫پیش‌روی گوناگونی فرهنگی است – به معرض دید عموم‬ ‫خواهد گذاشت‪ .‬تیرگان می‌کوشد تا ضمن بهره‌جویی از هم‌کاری‬ ‫اقوام گوناگون ایرانی در زمینه‌های مختلف فرهنگی و هنری‪،‬‬ ‫آثار هنرمندان و نمایش‌گران بین‌المللی ایرانی‌تبار را به نمایش‬ ‫بگذارد – هنرمندانی که میراث فرهنگی ایران را در قالب‬ ‫موسیقی‪ ،‬رقص‪ ،‬تأتر‪ ،‬سینما‪ ،‬ادبیات‪ ،‬و هنرهای تجسمی ارایه‬ ‫می‌کنند‪ .‬تیرگان هم‌چنین کیوسک‌های ویژه‌ای برای عرضه و‬ ‫فروش خوراک‌ها‪ ،‬صنایع دستی و فرآورده‌های فرهنگی ایرانی‬ ‫درنظر گرفته است‪ .‬این رویداد فرهنگی‪ ،‬تجربه‌ای آموزنده‪ ،‬جذاب‬ ‫و شادی‌آفرین برای همه بازدیدکنندگان ازهر طیف و گروه‬ ‫سنی و اجتماعی خواهد بود‪.‬‬

‫با تالش جبهه متحد دانشجویی کانادا‬

‫سال‌روز ‪ 18‬تیر در تورنتو‬

‫گزارش‪ /‬دفتر کانادا‬ ‫مراسم سال‌گرد واقعه ‪ 18‬تیر با تالش جبهه متحد دانشجویی‬ ‫کانادا در روز شنبه ‪ 9‬جوالی برابر با ‪ 18‬تیر در سالن اجتماعات‬ ‫شهرداری «نورت‌یورک» برگزار شد‪.‬‬ ‫به گزارش دفتر هفت در تورنتو‪ ،‬در ابتدای برنامه پس از‬ ‫پخش فیلم کوتاهی از فعالیت‌های یک سال گذشته جبهه‬ ‫متحد دانشجویی در کانادا چند چهره مدنی و سیاسی سخنرانی‬ ‫کردند و از شش زندانی سیاسی مهدیه گلرو‪ ،‬شبنم مددزاده‪،‬‬ ‫حسین رونقی ملکی‪ ،‬بهروز جاوید تهرانی‪ ،‬عبداله مومنی و‬ ‫حشمت‌اهلل طبرزدی تقدیر شد‪.‬‬ ‫در این مراسم هم‌چنین پیام‌های مهندس حشمت‌اهلل طبرزدی‬ ‫و جعفر اقدامی از داخل زندان رجایی شهر و بیانیه جبهه‬ ‫دمکراتیک ایران در مراسم قرائت شد‪.‬‬ ‫در جریان برگزاری این مراسم حسن زارع‌زاده اردشیر‬ ‫روزنامه‌نگار و از متهمان اصلی حوادث کوی دانشگاه تهران‬ ‫در ‪ 18‬تیر‪ ،‬علی‌اکبر موسوی خوئینی عضو سابق دفتر تحکیم‬ ‫وحدت و نماینده سابق مجلس و سلمان سیما فعال دانشجویی‬ ‫دانشگاه آزاد در مورد جنبش دانشجویی و وضعیت سیاسی‬ ‫ایران سخنرانی و به جایگاه جنبش دانشجویی و ‪ 18‬تیر در‬ ‫حرکت‌های آزادی‌خواهانه تاکید کردند‪.‬‬ ‫دکتر «رضا مریدی» نماینده مجلس ایالت انتاریو‪ ،‬دکتر فرخ‬ ‫زندی استاد دانشگاه یورک و مهدی کوهستانی نژاد مشاور‬ ‫اتحادیه‌های بین‌المللی کارگری از دیگر سخنرانان این مراسم‬ ‫بودند‪.‬‬ ‫سخنرانان بر اهمیت فعالیت‌های دانشجویی تاکید کردند و‬ ‫نقش مهم جنبش دانشجویی را در تحوالت اجتماعی مهم‬ ‫و پیش‌رو برشمردند‪.‬‬ ‫دکتر رضا مریدی نماینده پارلمان انتاریو در سخنان خود‬ ‫گفت‪« :‬نظام جمهوری اسالمی ثابت کرده است که اصالح‌پذیر‬ ‫نیست و اگر کسی این را نپذیرد یا نمی‌فهمد یا خود را به‬ ‫نفهمی زده است‪».‬‬ ‫سپس «سلمان سیما» از فعاالن دانشجویی و‬ ‫عضو کمیته سیاسی سازمان دانش‌آموختگان‬ ‫ایران نیز طی سخنانی ضمن شرح چگونگی‬ ‫پیدایش دانشگاه آزاد‪ ،‬برگزاری مراسم‌هایی مثل‬ ‫‪ 18‬تیر را کم‌ترین کاری دانست که می‌بایست‬ ‫در خارج از کشور انجام شود‪ .‬سیما تاکید کرد که‬ ‫میدان اصلی مبارزه در ایران است و از همه حضار‬ ‫خواست تا همواره در جهت انعکاس صدای مردم‬ ‫داخل کشور کوشا باشند‪.‬‬ ‫سخنران بعدی «حسن زارع زاده اردشیر» دبیر‬ ‫کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی و‬ ‫سخن‌گوی سابق جبهه دمکراتیک ایران و جبهه‬ ‫متحد دانشجویی در تهران بود که در ابتدا گفت‪:‬‬ ‫«همین دیروز مطلع شدم که مهندس طبرزدی‬ ‫دچار عارضه قبلی شده است‪ ،‬او و بهروز جاوید‬ ‫تهرانی که به سلول انفرادی بند ‪ 209‬اوین منتقل‬ ‫شده و در وضعیت نامشخصی قرار دارد‪ ،‬هر دو در ‪ 18‬تیر ‪78‬‬ ‫در زندان بودند و هم‌چنان امروز در ‪ 18‬تیر در زندان به سر‬ ‫می‌برند‪».‬‬ ‫زارع‌زاده اردشیر که یکی از متهمان اصلی در پرونده کوی‬ ‫دانشگاه و ‪ 18‬تیر است‪ ،‬گفت‪ 18« :‬تیر تنها به توقیف یک‬ ‫روزنامه محدود نمی‌شود و دارای سابقه تاریخی است‪ .‬وی یکی‬

‫از موفقیت‌های ‪ 18‬تیر را پیوند زنان و کارگران با دانشجویان‬ ‫عنوان کرد و گفت با گسترش اعتراضات و زیر سوال رفتن‬ ‫شان نظام و والیت فقیه راه برای پیروزی هموار شده است‪».‬‬ ‫در ادامه «مهدی کوهستانی‌نژاد» مشاور اتحادیه‌های بین‌المللی‬ ‫کارگری در سخنرانی از دانشجویانی که در فعالیت‌های‬ ‫کارگری حضور دارند نام برد و گفت روز به روز دانشجویان و‬ ‫کارگران بهم نزدیک‌تر می‌شوند و هماهنگی آن‌ها به یکدیگر‬ ‫به تغییرات بنیادین در جامعه کمک می‌کند‪.‬‬ ‫این فعال حقوق کارگران گفت که دانشجویان که برای تامین‬ ‫زندگی و هزینه تحصیل به کارهای خدماتی از قبیل تایپ و‬ ‫تدریس و فروش کارت اینترنت و کارهای دیگر مثل نظافت‬ ‫روی می‌آورند در واقع مبارزه و خواست مشترک با جنبش‬ ‫کارگری دارند‪.‬‬ ‫«مهندس علی‌اکبر موسوی خوئینی» نماینده سابق مجلس‬ ‫سخنران بعدی بود‪ .‬او تاکید کرد واقعه ‪ 18‬تیر با گذشت دوازده‬ ‫سال به دلیل تاثیر مهم آن هم‌چنان زنده است و برپایی چنین‬ ‫گردهمایی گویای این واقعیت هست‪.‬‬ ‫علی‌اکبر موسوی گفت‪« :‬فکر می‌کنم نیاز امروز جامعه ما این‬ ‫است که در مورد دانشجویانی که سال‌ها تحت فشار بودند و‬ ‫تازه از کشور خارج شدند صحبت کنیم و برای فعالیت‌های‬ ‫آینده برنامه‌ریزی کنیم‪ .‬دانشجویان و دانش‌آموختگان باید‬

‫یکی از موفقیت‌های هجده تیر پیوند زنان‬ ‫و کارگران با دانشجویان است و با گسترش‬ ‫اعتراضات و زیر سوال رفتن شان نظام و والیت‬ ‫فقیه راه برای پیروزی هموار شده است‬ ‫سازمان‌یابی و سازمان‌دهی کنند و دوستان عزیز و فعالین‬ ‫اجتماعی و سیاسی که در سالیان قدیم خارج از کشور بودند‬ ‫کمک کنند‪».‬‬ ‫نماینده سابق مجلس تاکید کرد که گروه‌ها و دوستانی که‬ ‫اخیرا از کشور خارج شده‌اند یک مقدار پراکنده هستند و این‌ها‬ ‫باید نهادهای خودشان را ایجاد بکنند و با نهادهای دیگر پیوند‬ ‫بخورند‪ .‬هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که به تنهایی کاری را‬ ‫پیش می‌برد‪.‬‬

‫دکتر «فرخ زندی» استاد دانشگاه یورک و رئیس انجمن‬ ‫«سکوالر سبز» در تورنتو سخنران بعدی بود که ضمن اعالم‬ ‫حمایت از دانشجویان و تاکید بر نقش جنبش دانشجویی گفت‬ ‫که جوانان و دانشجویان سال‌هاست که در جبهه ضد استبداد‬ ‫برای آزادی مبارزه می‌کنند و می‌دانند که ستم و ظلم در ایران‬ ‫پابرجا نیست‪.‬‬


‫اردوان ربا صدور قرار وثیقه صورت گرفت‪،‬‬

‫«آزادی مریم مجد عکاس تخصصی‬ ‫حوزه ورزشی ایران»‬

‫معمر قذافی‪ ،‬رهبر لیبی‪:‬‬

‫«سرزمین اجدادیم را ترک نمی‌کنم»‬

‫خبر‬ ‫مریم مجد‪ ،‬عکاس تخصصی حوزه ورزشی ایران‪ ،‬که پیش‌ از‬ ‫سفر به آلمان جهت پوشش خبری جام جهانی زنان ‪ 2011‬در‬ ‫فرودگاه بازداشت شده بود روز شنبه‪ 16 ،‬ژوئیه‪ ،‬با صدور قرار‬ ‫وثیقه به طور موقت از زندان آزاد شده است‪.‬‬ ‫به گزارش دانشجونیوز‪ ،‬مریم مجد روز جمعه ‪ 27‬خرداد‪ ،‬در‬ ‫حالی‌که قصد داشت برای عکاسی از جام جهانی فوتبال زنان‬ ‫و هم‌کاری‌های خبری مشترک با پترا لندرز‪ ،‬بازیکن سابق تیم‬ ‫ملی فوتبال زنان آلمان‪ ،‬ایران را به مقصد آلمان ترک کند‪،‬‬ ‫با ممانعت نیروهای امنیتی جمهوری اسالمی در فرودگاه امام‬ ‫خمینی تهران مواجه شده و بازداشت شد‪ .‬گفته می‌شود مریم‬ ‫مجد‪ ،‬در وضعیت نامساعد جسمی در زندان به‌سر می‌برد‪.‬‬

‫خبر‬ ‫سرهنگ معمر قذافی‪ ،‬رهبر لیبی‪ ،‬در واکنش به تصمیمات‬ ‫گروه تماس در ترکیه و پذیرش شورای ملی انتقالی لیبی‬ ‫به عنوان نماینده مشروع مردم این کشور‪ ،‬اظهار داشت لیبی‬ ‫سرزمین اجدادیش است و و هرگز خاک این کشور را ترک‬ ‫نخواهد کرد‪ .‬او این سخنان را در شهر زاویه که در هفته‌های‬ ‫اول اعتراضات به دولت لیبی‪ ،‬در اختیار مخالفان آقای قذافی‬ ‫بود‪ ،‬مطرح کرد‪ .‬نیروهای تحت امر سرهنگ قذافی به تازگی‬ ‫و به دنبال درگیری‌هایی شدید با معترضان‪ ،‬توانستند کنترل‬ ‫شهر زاویه را در دست بگیرند‪.‬‬ ‫بر اساس گزارش‌ها از شهر طرابلس‪ ،‬پایتخت لیبی‪ ،‬صدای‬ ‫بیش از ‪ ۳۰‬انفجار سنگین در این شهر به گوش رسیده است‬ ‫که با صدای هواپیماهای جنگنده هم‌راه بوده است‪ .‬تاکنون از‬ ‫میزان خسارات گزارش ارایه نشده است‪.‬‬

‫«واکنش تند دولت چین به دیدار‬ ‫اوباما با داالیی الما»‬

‫«درگذشت یکی از مشایخ سلسله‬ ‫نعمت‌اللهی گنابادی»‬

‫اوباما از هویت تبت حمایت کرد‪،‬‬

‫خبر‬ ‫مقامات دولت چین به دیدار باراک اوباما‪ ،‬رییس جمهوری‬ ‫آمریکا و داالیی الما‪ ،‬رهبر معنوی مردم تبت در واشنگتن‬ ‫واکنشی تند نشان داده‌اند‪ .‬دولت چین اعالم کرده است که‬ ‫این مالقات به روابط دو کشور (چین و آمریکا) ضربه زده‬ ‫است‪.‬‬ ‫مقامات رسمی چین‪ ،‬دیدار رییس جمهور آمریکا با داالیی الما‬ ‫را دخالت در امور داخلی چین توصیف کرده‌اند‪ .‬در عین حال‪،‬‬ ‫دولت آمریکا هم اعالم کرده است که این دیدار‪ ،‬تاکیدی‬ ‫بر حمایت قابل توجه آقای اوباما از حفظ آن‌چه که مذهب‪،‬‬ ‫فرهنگ و هویت منحصر به فرد تبت خوانده شده است‪ ،‬بود‪.‬‬

‫در آستانه تغییرات کابینه‪،‬‬

‫«استعفای رسمی وزیر خارجه مصر»‬

‫خبر‬ ‫محمد العرابی‪ ،‬وزیر امورخارجه مصر روز ‌شنبه‪ 16 ،‬ژوئیه‪ ،‬از‬ ‫سمت خود به‌طور رسمی استعفا داده است‪.‬‬ ‫به گزارش الجزیره‪ ،‬استعفای آقای عرابی در آستانه تغییرات‬ ‫کابینه مصر انجام شد‪ .‬عصام الشرف‪ ،‬نخست وزیر مصر در‬ ‫واکنش به ادامه تظاهرات معترضان در میدان تحریر قاهره‬ ‫وعده داده است بعضی از اعضای کابینه وزیران را تغییر دهد‪.‬‬ ‫تغییرات هیت وزیران مصر قرار است یک‌شنبه‪ 17 ،‬ژوئیه‪،‬‬ ‫اعالم شود‪ .‬الزم به اشاره است معترضان از کند بودن روند‬ ‫اصالحات در مصر ناراضی هستند و در روزهای اخیر به تجمع‬ ‫در میدان تحریر قاهره ادامه داده‌اند‪.‬‬

‫خبر‬ ‫ظهر روز چهارشنبه‪ 13 ،‬ژوئیه‪ ،‬عبدالطیف برنجیان ملقب به‬ ‫«صفا علی»‪ ،‬از مشایخ سلسله نعمت‌اللهی گنابادی‪ ،‬درگذشته‬ ‫است‪ .‬به همین مناسبت سایت مجذوبان نور‪ ،‬منسوب به‬ ‫دراویش نعمت‌الهی‪ ،‬با انتشار بیانیه‌ای با خانواده وی ابراز‬ ‫هم‌دردی کرده‌اند‪.‬‬ ‫متن این بیانیه در زیر آمده است‪:‬‬ ‫در کمال تاسف و تاثر ظهر امروز چهارشنبه ‪ 22‬تیرماه ‪ ،‬شیخ‬ ‫بزرگوار سلسله نعمت‌اللهی گنابادی جناب آقای عبدالطیف‬ ‫برنجیان «صفا علی» دار فانی را وداع گفت‌‪ .‬سایت مجذوبان‬ ‫نور این مصیبت را به محضر موالی معظم‌ بندگان حضرت‬ ‫آقای دکتر حاج نور‌علی تابنده مجذوب‌علیشاه ارواحنافداه‬ ‫و تمامی دراویش سلسله گنابادی و خانواده محترم ایشان‬ ‫تسلیت عرض می‌نماید‪.‬‬ ‫به اتهام هم‌کاری با گروه‌های مذهبی‪،‬‬

‫«محکومیت یک شهروند مهابادی به ‪۴‬‬ ‫سال حبس»‬

‫خبر‬ ‫در روزهای اخیر‪ ،‬دادگاه انقالب جمهوری اسالمی‪ ،‬با صدور‬ ‫حکمی برای یک شهروند مهابادی به نام جعفر غفوری‪ ،‬وی را‬ ‫به چهار سال حبس محکوم کرده است‪ .‬به گزارش موکریان‪،‬‬ ‫دادگاه انقالب این شهروند را که بیش از یک سال است در‬ ‫زندان به سر می‌برد به اتهام هم‌کاری با گروه‌های مذهبی‬ ‫به چهار سال زندان محکوم کرد‪ .‬گفتنی است جعفر غفوری‬ ‫هم‌اکنون در زندان رجایی‌شهر کرج دوران محکومیت خود را‬ ‫سپری می‌کند‪.‬‬

‫از کوی دانش‌گاه تا کیپ کاناورال‬ ‫اردوان روزبه‬

‫داستان انتشار شماره اول نشریه هفت خودش یک ماجرای‬ ‫مستقل است که شما در صفحه های دیگر خواهید خواند‪ .‬اما‬ ‫بدانید که اگر شور و عالقه انتشار نبود جدی جدی آدم باید‬ ‫می رفت پی‌کارش‪ .‬انگار شیفتگی به نوشتن و انتشار همه ما‬ ‫را وصل به یک ارتباط کرد‪.‬‬ ‫اظهار نظر‌های صمیمی از طرف مخاطب‌ها نشانه خوبی بود‪.‬‬ ‫از عیب‌ها شنیدیم‪ ،‬از مطلب‌ها از غلط‌های امالیی‪ ،‬دوستی‬ ‫زنگ زده بود که چرا فونت نوشته‌ها ریز است‪ ،‬دیگر همراهی‬ ‫از رنگ سبز متن یک نوشته خرده می‌گرفت‪ ،‬خواننده‌ای دیگر‬ ‫با ابعاد مشکل داشت‪ .‬برخی دوستان هم پیشنهاد‌هایی داشتند‬ ‫برای نوشتن‪ .‬از این بنویسید از آن بگویید‪ ،‬به این جا سر بزنید‬ ‫و یا با آن مصاحبه کنید‪ .‬همه امر و نهی‌ها یک دنیا ارزش‬ ‫داشت‪ .‬باور می‌کنید هر ایرادی خودش یک امید بود‪.‬‬ ‫دست مریزاد به شما‪ .‬ممنون که گفتید‪ .‬عیب‌ها را مو‌به‌مو نگاه‬ ‫کردید‪ .‬ممنون از دوستان روزنامه‌نگاری که وقت گذاشتند مو‬ ‫را از ماست کشیدند‪ .‬از تیتر‌ها و نوع صفحه‌آرایی و حرف‌های‬ ‫مشفقانه دیگر‪ .‬پیش شماره یک شروعی بود برای دانستن نظر‬ ‫کسانی که برای‌شان این نشریه منتشر شده است‪.‬‬ ‫ما چند شماره را به عنوان «پیش شماره» منتشر خواهیم‬ ‫کرد‪ .‬در پیش شماره‌ها ما محدود به هیچ چهار چوب ثابت‬ ‫که قابل تغییر نباشد نیستیم‪ .‬در واقع برای همین اسمش‬ ‫پیش شماره است‪ .‬همان‌طوری که می‌بینید در این شماره‬ ‫تغییراتی در صفحه آرایی‪ ،‬قطع و نوع چاپ داده‌ایم که البته‬ ‫حاصل نظرهای خود شما و دوستان روزنامه‌نگار است‪ .‬الزم‬ ‫باشد برای رسیدن به نزدیک‌ترین شکل مورد توافق مخاطب‬ ‫هایمان باز هم تغییر در پیش شماره‌ها خواهیم داد‪.‬‬ ‫تعداد صفحه‌های نشریه نیز از شانزده صفحه به بیست‌و‌چهار‬ ‫صفحه تغییر کرده و تعداد مطلب‌ها نیز افزایش یافته است‪.‬‬ ‫با این حساب قبول خواهید کرد تمام سعی را برای این‬ ‫گذاشته‌ایم که یک قدم به نظرهای خوب شما نزدیک‌تر‬ ‫بشویم‪ .‬اما این پایان کار نیست‪ .‬بازهم بگویید و ما هم سعی‬ ‫می کنم هر پیشنهاد خردمندانه‌ای را به گوش بگیریم و اگر‬ ‫یک باره نتوانیم عمل کنیم اما گام به گام به سمت آن پیش‬ ‫خواهیم رفت‪.‬‬ ‫در این شماره به مناسبت دوازدهمین سال‌گرد جوشش‬ ‫اعتراضی دانش‌جویی‪-،‬هجده تیر‪ -‬گریزی به آن ایام زده‌ایم‪،‬‬ ‫دو خبر از دوستان‌مان که در تورنتو شروع به همکاری با‬ ‫هفت کرده‌اند‪ ،‬داریم‪ .‬روی جلدمان هم عکس اختصاصی‬ ‫خبرنگار ما در کنار آتالنتیس در پرواز وداع است با گزارشی‬ ‫از لحظات پرتاب در کیپ کاناورال‪ ،‬تحلیل‌های سیاسی از‬ ‫فعاالن سیاسی‪ ،‬آقای گجت و بحث ارزش‌های آزادی بیان در‬

‫توجه‪« :‬نشریه هفت» یک رسانه مستقل و آزاد است که بدون گرایش های سیاسی و حزبی و در حوزه‌های خبر‪ ،‬اطالع رسانی‪ ،‬تحلیل‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬هنر‪ ،‬اندیشه و آموزش‌های زندگی فعالیت می‌کند‪.‬‬ ‫این نشریه با پرهیز از قوم گرایی به اندیشه نزدیک شدن مردم در جهان و ارایه راه کارهای ارتباط بهتر بین اقوام و ملل مختلف می‌پردازد‪ .‬اما بنابر محدویت‌ها فقط به زبان پارسی منتشر می‌شود ولی‬ ‫امکان و بستری است برای تمام اقوام ایرانی‪.‬‬ ‫مطلب های منتشر شده در «نشریه هفت» بر اساس الگوی هیت تحریریه این نشریه و با اندیشه ارتباط با جامعه میزبانی است که در آن کشور ایرانیان و سایر ملل در آن ساکن و یا میهمان هستند‪ .‬در‬ ‫الگوی نوشتاری خود در صورتی که قصد دارید همراه ما باشید امیدوار هستیم نکات باال را رعایت کنید‪ .‬در صورت ترجمه متن یک نسخه اصل آن را ضمیمه کنید و فراموش نکنید تا حد امکان در بخش‬ ‫پارسی از کلمات این زبان استفاده کنید و برگردان مناسبی از کلمات قابل تبدیل داشته باشید‪.‬‬ ‫«هفت» آماده انتشار مطلب‌ها‪ ،‬نظرها‪ ،‬پیشنهاد‌ها و انتقاد‌های شما به همراه عکس‌هایی است که می‌گیرید‪ .‬به هر روی نشریه خودتان است‪ .‬فراموش نکنید این نشریه منطبق با قوانین جاری کشور آمریکا‬ ‫را دارد‪ .‬در مورد آگهی‌های نشریه هم بررسی کنید و بعد‬ ‫منتشر می‌شود و نهایت امر مطلب‌ها با نظر شورای تحریریه انتخاب می شود و هم‌چنین سردبیری حق حک و اصالح مطلب‌های ارسالی‬ ‫آن نیست و هر مطلبی در این نشریه قابل نقد و بررسی است‪.‬‬ ‫انتخاب چرا که ما مسوولیتی در مورد محتوای آن نمی پذیریم‪ .‬فراموش نکنید مطلب های نوشته شده در «هفت» به الزام نظر صاحبان‬

‫مطبوعات و چند بخش دیگر تازه نظیر گزارش تصویری روز‬ ‫که کیان امانی روبه راه کرده است‪ .‬البته گزارش‌های خوب‬ ‫هم‌کاران ما در حوزه‌های اجتماع و اقتصاد هم از بخش دیگر‬ ‫این شماره است‪.‬‬ ‫پیش شماره دو در برابر شماست‪ ،‬برای ارزیابی و اظهار نظر‬ ‫اگر بخوانید افتخار داده‌اید‪ .‬تلفن را بردارید و به شماره‌های ما‬ ‫تماس بگیرید و ما را از ایده‌های خوبتان آگاه کنید‪ .‬نقد کنید‬ ‫که هیچ نکته غیر قابل نقدی در هفت وجود ندارد‪.‬‬ ‫عزت زیاد‬ ‫شرح عکس روی جلد‬ ‫پرواز آخرین شاتل فضایی از پایگاه کندی در «کیپ‬ ‫کاناورال» در تصویری از آیدا منفرد‪ .‬این پرواز با خود‬ ‫بسیاری از اما و اگر ها را همراه کرد‪.‬‬ ‫شرح این گزارش اختصاصی هفت را در داخل مجله‬ ‫بخوانید‪.‬‬

‫نشریه هفت در حوزه های خبر‪ ،‬سیاست‪ ،‬اندیشه‪،‬‬ ‫فرهنگ و هنر و اجتماع‬ ‫صاحب امتیاز‪Global Social Networks LLC :‬‬ ‫سردبیر‪ :‬اردوان روزبه ‪ /‬مدیر اجرایی‪ :‬علی هریسچی‬ ‫تماس با اردوان‪editor@haftmagazine.com :‬‬ ‫تماس با علی‪ali.herischi@haftmagazine :‬‬ ‫صفحه‌آرایی و امور فنی ‪ :‬داریوس مدیا‬ ‫امور آگهی‌ها‪ads@haftmagazine.com :‬‬ ‫تلفن تماس در آمریکا‪:‬‬ ‫‪)240(436-2535 )240(436-2536‬‬ ‫توزیع در ایاالت متحده و کانادا‬

‫‪،‬‬

‫نشریه هفت در کانادا‬

‫شما در کانادا می توانید همراه نشریه هفت باشید‪ .‬نوشته‬ ‫یا گزارش‪ ،‬آگهی و یا نیاز به دریافت نشریه دارید می‬ ‫توانید با دفتر این نشریه در تورنتو در تماس باشید‪.‬‬ ‫مدیر دفتر کانادا‪ :‬اردشیر زارع زاده‬ ‫‪Canada@haftmagazine.com‬‬

‫تلفن‪1-647-860-8485 :‬‬ ‫فکس‪1-888-767-6797 :‬‬

‫همراهان این شماره به ترتیب الفبا‪:‬‬ ‫اردوان روزبه‪ ،‬احمد باطبی‪ ،‬امیر ایرانی ‪ ،‬اکبر ترشیزاد‪ ،‬افشان برزگر‪،‬‬ ‫احمد مطالیی‪ ،‬آیدا منفرد ‪ ،‬توکا نیستانی‪ ،‬حسن زارع زاده اردشیر‪ ،‬حسن‬ ‫سربخشیان‪ ،‬داوود موسوی‪ ،‬دامون روزبه ‪ ،‬روزبه میر ابراهیمی‪ ،‬رضا پرچی‬ ‫زاده‪ ،‬سحر‪.‬ج‪ ،‬سیمین‪ ،‬علی هرسیچی‪ ،‬علی افشاری‪ ،‬فرورتیش رضوانیه‪،‬‬ ‫کیان امانی‪ ،‬کیومرث سجادی‪ ،‬کامران موسوی‪ ،‬مهرآفرین بهرامی‪ ،‬رضا‬ ‫صدیق‪ ،‬مه شب تاجیک‪ ،‬محمد مصطفایی‪ ،‬محبوبه شعاع‪ ،‬مازیار مهدوی فر‬ ‫هم‌چنین تهیه بخش خبرهای این نشریه با همراهی‬ ‫رادیو کوچه است‬

‫آثارتان را به آدرس‪ contact@haftmagazine.com:‬ارسال کنید‪.‬‬


‫رسانه و حق آزادی بیان‬

‫آزادی بیان به آبروی‬ ‫ریس جمهوری می ارزد‬

‫علی هریسچی‬ ‫حق آزادی بیان یکی از حقوق بنیادی بشر به‌حساب می آید که در‬ ‫بیانیه جهانی حقوق بشر و در قانون اساسی اکثر دمکراسی‌های‬ ‫دنیا به آن تاکید شده است‪.‬‬ ‫بیان این وجه تمایز بشر تعریفی قانونی دارد‪ ،‬این تعریف تا جایی‬ ‫گسترده است که کلیه بیانات حرفی‪ ،‬لقوی‪ ،‬بصری‪ ،‬و سمبولیک‬ ‫را در بر می‌گیرد‪ .‬بطور مثال حتی آتش زدن پرچم آمریکا در‬ ‫تظاهرات سیاسی یک نوع بیان حساب می‌شود و قانون از آن‬ ‫حمایت می‌کند‪ .‬از دیگر اشکال مهم بیان می‌توان به آثار کمدی‬ ‫و فکاهی‌ای که شخصیت‌های سیاسی را هدف قرار می‌دهند‪،‬‬ ‫تحصن سیاسی‪ ،‬پورنوگرافیک‪ ،‬تمسخر هر گونه ایدئولوژی و‬ ‫مذهب‪ ،‬و نقد هرگونه عقیده‌ای اشاره کرد‪.‬‬ ‫رسانه در این میان ‪ ،‬نوعی از بیان است که حمایت مضاعفی‬ ‫برای آن در نظر گرفته شده است‪ .‬رسانه آزاد بعنوان الزمه یک‬ ‫جامعه آزاد از حمایت قوی قانون بر علیه هرگونه سانسور و فشار‬ ‫حکومت برخوردار است‪ .‬رسانه می بایست بدون ترس از حکومت‬ ‫مسوولیت خود را بعنوان یکی از ارکان دمکراسی در جامعه پیاده‬ ‫سازد‪ .‬در این راه هرگونه سانسور مطلب قبل از چاپ ممنوع است‪.‬‬ ‫مسوولیت حقوقی مطالب به عهده موسسه است و اگر مطلب‬ ‫خالف واقعی و یا دروغ و تهمتی چاپ شده باشد این شاکی‬ ‫خصوصی است که حق اقامه دعوی دارد و نه مدعی العموم‪،‬‬ ‫و در اکثر کشورهای مسوولیت کیفری برای رسانه وجود ندارد‪.‬‬ ‫هیچ‌کس نمی‌تواند از چاپ مطلبی جلوگیری کند مگر درشرایطی‬ ‫معدود که دولت بتواند با نشان دادن مدارکی مستدل و عدله‌ای‬ ‫قوی به قاضی ثابت کند که مطلب مورد سوال یکی از رازهای‬ ‫حکومت است که به‌طور قانونی و به‌درستی به‌عنوان مدرک‬ ‫محرمانه دسته‌بندی شده و همگانی شدن این مطلب تنها به‬ ‫ضرر دولت است و هیچ منفعت اجتماعی در همگانی شدن آن‬ ‫وجود ندارد‪.‬پرونده بسیار مهمی که این قانون از آن برگرفته شده‬ ‫است‪ ،‬داستان یکی از مشاوران ارشد پنتاگون است که در سال‬ ‫‪ ۱۹۷۱‬میالدی در جهت پایان دادن به جنگ ویتنام اسرار شروع‬ ‫جنگ را به روزنامه نیویورک تایمز سپرد تا چاپ شود‪ .‬در آن زمان‬ ‫نیکسون با فشار کسینجر از قاضی فدرال خواست که از چاپ‬ ‫این مطالب جلوگیری شود‪ ،‬چون از اسرار طبقه‌بندی شده دولت‬ ‫به‌حساب می‌آمدند‪ .‬هرچند برای چند هفته چاپ این مطلب‌ها‬ ‫متوقف شدند ولی دادگاه عالی فدرال حکم داد که چاپ این‬ ‫مدرک‌ها آزاد است و به‌عنوان نوعی از بیان از کلیه حقوق اساسی‬ ‫برخوردارند و دولت نمی‌تواند از چاپ آن‌ها جلوگیری کند‪ .‬وکیل‬ ‫روزنامه نیویورک تایمز در دفاع خود از این استدالل استفاده کرد‬ ‫که مردم حق دارند از روش و کارنامه دولتی‌ها با خبر باشند و‬ ‫بدانند که اعضای دولت که با پول و رای مردم انتخاب می‌شوند‬ ‫چگونه این کشور را رهبری می‌کنند‪ ،‬بنابر این دولت نمی‌تواند‬ ‫فساد و دروغ گویی خود را به اسم مدرک محرمانه و امنیت‬ ‫ملی از چشم مردم بپوشاند‪ .‬چه منفعتی باالتر از این‌که مردم از‬ ‫عمل‌کرد دولت با خبر باشند‪ .‬در دمکراسی رسانه می‌بایست بدون‬ ‫ترس از قدرت و با حمایت قانون اساسی آزادانه به بیان بپردازد‪.‬‬ ‫رسانه باید بدون ترس قدرت را نقد و صاحبان قدرت را به سوال‬ ‫بکشاند‪ ،‬ایدئولوژی‌های موجود را به پای جدال اندیشه ببرد و‬ ‫در راه کشف حقیقت لحظه‌ای درنگ و مصلحت اندیشی نکند‪.‬‬ ‫این امر ضامن دمکراسی پایا و سالم است‪ .‬برای نهادینه شدن‬ ‫این آزادی قانونی درست و دادگاهی صالحه می‌خواهد که مصالح‬ ‫دمکراسی‪ ،‬ملت و سیستم را بر هرچیز دیگری باالتر بداند و آماده‬ ‫باشد بهای آزادی را بپردازد حتا اگر برای سیاسی‌ها و حکومت‬ ‫گران تمام شود‪ .‬همان‌طوری که دادگاه عالی آمریکا آزادی بیان‬ ‫را به آبروی رییس جمهوری و چهره جهانی آمریکا ارجح دانست‪.‬‬

‫تصویر نوشت های یک مسافر‬

‫سحر‪.‬ج‬

‫آن روزها زندگی سی و اندی سال داشت و زمین ‪ ۱۳۸۶‬بار به‬ ‫دور خورشید چرخیده بود و من انگار تنهاترین تنهای ساکن‬ ‫غربت‪ .‬پر از حرف بودم‪ .‬پر از فریاد‪ .‬پر از دردهای دیده و‬ ‫شنیده و شاید هم اندکی شادی شاید‪ .‬پر از همه چیز بودم‪.‬‬ ‫همه چیز جز تسلیم خاموشی شدن و فروریختن…‬ ‫زنم و زاینده و حیات بخش؛‬ ‫بی هراس از رسوایی برهنه می‌شوم بر روی صحنه‪ .‬مرزها را‬ ‫می‌شکنم… رها…رها…رها …و رنگ رنگ می‌طرواد از‬ ‫ذهنم‪ .‬و خط و خط و دایره و مستطیل می‌شوند مفاهیم کلمات‬ ‫کالمم … جاری بر صفحه…‬ ‫و صفحه می‌شود صحنه زندگی‌ام که جورچینی (پازل) است‬ ‫از تمام آدم‌هایی که آمده‌اند و رفته‌اند… از زنان و مردان‬ ‫رهگذر‪...‬‬ ‫حیات می‌بخشم به خط‌ها و دایره‌ها و مستطیل‌ها‪ .‬خط‌ها‪،‬‬ ‫من می‌شوند و من زندگی جدیدی بر روی صفحه رایانه‌ام‬ ‫شروع می‌کنم‪.‬‬ ‫یک دایره‪ ،‬صد خط و یک مستطیل‪ :‬مادرانه‬ ‫یک دایره‪ ،‬ده خط‪ ،‬چندین بیضی‪ :‬آدم‌ها و آه‌ها‪ .‬آه حرف‌ها و‬ ‫محبت‌های دریغ شده‬ ‫دو مستطیل و ده‌ها خط‪ :‬یک زن و کبودی روی صورتش؛‬ ‫دایره‌ای سیاه‪ ،‬جای سیلی همسرش‪ .‬داستان زنانی که من با‬ ‫دردهای آن‌ها بزرگ شده‌ام‪.‬‬ ‫و خط و دایره و مستطیل و رنگ و رنگ و رنگ جان می‌یابند‬ ‫بر صفحه رایانه و من و زندگی‌ام‪ .‬هردو جاری می‌شویم در‬ ‫اشکال و رنگ‌ها…‬ ‫و من‪ ،‬خودم را و شما را‪،‬راوی می‌شوم در کالژ و با کالژ‬

‫این‌گونه می‌شود که من در کالژهایم جانی دوباره می‌یابم‬ ‫و تنهایی و سکوت روزهای تنهایی‌ام را شکسته و گاه سخن‬ ‫گفته و گاه فریاد می‌کشم‪.‬‬ ‫من زنم و زاینده و زندگی‌بخش …اینک‪ ،‬راهی یافته‌ام برای‬ ‫رهایی از خاموشی و تنهایی‪ .‬برای روایت دردها و شادی‌های‬ ‫آدم‌های زندگی‌ام که بی آن‌که خود بدانند در من جاری‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫کالژها‪ ،‬زبان من هستند‪ .‬کالژها‪ ،‬بیان‌گر احساسات و واکنش‬ ‫من هستند در برابر آن‌چه که در من و در دنیای پیرامون‬ ‫من گذشته است و می گذرد‪ ،‬در سال‌های غربت‪ .‬کالژها‪،‬‬ ‫حرف‌هایی هستند که هرگز بر زبان جاری نشدند‪ .‬و امروز من‬ ‫یک کالژم که به لطف سردبیر محترم دو‪-‬هفته نامه هفت‪،‬‬ ‫اردوان روزبه‪ ،‬این فرصت در اختیارم قرار گرفته است تا این‬ ‫بار من و زندگی‌ام در کالژ‪-‬واژه‌ها جاری بشویم‪...‬‬ ‫تنها سکنه زمین‬ ‫گاهی‪ ،‬تنها سکنه زمین هستی‪« .‬گاهی» به درازای شب‌ها‬ ‫و روزهای متوالی‪ .‬هفته‌ها و ماه‌ها که ‪ ۱۲‬تایش می‌شود‬ ‫‪ ۳۶۵‬روز‪.‬‬ ‫تصورش حتی تصورش هم دردناک است که تو تنها سکنه‬ ‫زمین باشی‪ .‬زمینی که تنها سیاره‌ای است که تا به امشب در‬ ‫آن حیات یافت شده است‪ .‬تصور تنها سکنه زمین بودن یعنی‬ ‫تنها سکنه کیهان بودن… یعنی تنها موجود زنده در بین این‬ ‫همه ستاره و سیاره ‪...‬‬ ‫صبح‌های زیادی جلوی در آسانسور ایستاده بودم تا وقتی که‬ ‫در باز می‌شود به یک از آدم‌های ساکن این ساختمان پانزده‬ ‫طبقه‌ای که هر طبقه‌اش‪ ،‬حداقل بیست واحد دارد‪ ،‬سالم کنم‪.‬‬ ‫برای یک مدت طوالنی کارم این شده بود که صبح‌ها که سر‬ ‫کار می‌رفتم و شب‌ها که برمی‌گشتم‪ ،‬پشت در آسانسور‪ -‬با‬ ‫لبخندی هر چند تلخ‪ -‬انتظار بکشم برای گفتن یک سالم‪.‬‬ ‫به مرور‪ ،‬آسانسورهای خالی من را از تک و تای سالم کردن‬ ‫انداختند و راضی شدم به ایستادن در کنار یکی از صدها سکنه‬ ‫ساختمان‪ .‬به ایستادن در کنار یک موجود زنده‪ .‬باور کنید‬ ‫ماه‌ها‪ ،‬هیچ آدمی را داخل آن آسانسور لعنتی ندیدم …‬ ‫این روند آن‌قدر ادامه یافت که من یک شب به این باور‬

‫رسیدم که محکوم به تنهایی شده‌ام‪ .‬به این باور رسیدم که‬ ‫من تنها سکنه این زمین هستم‪.‬‬ ‫آن شب همان‌طور که نشسته بودم روی مبل و به خودم‬ ‫و تنهایی‌هایم فکر می‌کردم‪ ،‬خودم را تنهای تنها در کیهان‬ ‫دیدم‪ .‬معلق در فضا‪ ،‬بین میلیون‌ها ستاره و سیاره‪ .‬در سکوت‬ ‫محض و تنهایی‪ .‬در سیاهی‪ ،‬در جاهایی که حتی خورشید و‬ ‫نورش هم راهی نیافته بودند‪.‬‬ ‫آن شب من که تنها سکنه روی زمین بودم‪ ،‬جلوی آینه‬ ‫ایستادم‪ .‬صاف زل زدم توی چشم‌هایم‪ .‬چنگ زدم به گلویم‬ ‫که پر از بغض بود‪ .‬به دیوار تکیه دادم‪ .‬زدم زیر گریه‪ .‬یک دل‬ ‫سیر گیر کردم توی آینه‪ .‬وسط گریه‌ها‪ ،‬آن بخش از زنانگی‌ام‬ ‫که زایاست و می‌تواند حیات ببخشد‪،‬کالژی خلق کرد از تنها‬ ‫سکنه کیهان‬ ‫دایره‪ ،‬دایره‪ ،‬خط‪ ،‬خط‪ ،‬رنگ‪ ،‬رنگ‪ ....‬و زایمان دردهای آن‬ ‫شب برروی صفحه نمایش‌گر رایانه و هم‌زمان لقاح جنینی‬ ‫کالژوار که بعدها نامیدمش‪ :‬تنها سکنه زمین ‪...‬‬ ‫*****‬ ‫امروز که بعد از ‪ ۳‬سال‪ ،‬داستان تنها سکنه روی زمین را‬ ‫می‌نویسم‪ ،‬یک چیز آزارم می‌دهد و یک چیز شادم می‌کند‪.‬‬ ‫‪ ۳‬سال پیش بین کالژ شدن و کلمه شدن‪ ،‬کالژ شدن را‬ ‫انتخاب کردم‪ .‬کالژ شدم که از واژه‌ها و کلمات بگریزم‪ .‬از‬ ‫کلمات و دنیای محدودشان‪ .‬از کلماتی که اغلب مفاهیمی‬ ‫نسبی دارند‪ ،‬نسبیتی که ناشی از قضاوت است‪ .‬کالژ شدم تا‬ ‫از حصار واژه‌ها فرار کنم و نیز کم‌تر دچار قضاوت بشوم‪ .‬و‬ ‫من امروز که این داستان را می‌نویسم‪ ،‬ناچارم که احساسم را‪،‬‬ ‫احساساتم را در قالب محدود واژه‌ها بیان کنم و این کالژ‪-‬‬ ‫واژه‌نگاری اندکی آزارم می‌دهد‪ .‬مضاف بر این‌که آزادی‌ام‬ ‫را نیز سلب می‌کند! آزادی‌ای که در خلق کالژها و انتخاب‬ ‫رنگ‌ها و اشکال داشتم‪.‬‬ ‫امروز که بعد از سه سال درباره تنها سکنه روی زمین نوشتم‬ ‫این سکنه را جور دیگری یافتم‪ ،‬بسیار متفاوت‌تر از آن حالت‬ ‫غم‌انگیز غصه‌آورش‪ .‬او را موجودی یافتم که در آن همه‬ ‫تنهایی‪ ،‬آزاد و رها بود‪ .‬آن‌قدر رها که توانسته بود‪ ،‬در جهان‬ ‫پهناور سیر و سفر کند و به‬ ‫تاریک‌ترین و خاموش‌ترین‬ ‫نقاط کیهان برود‪ ،‬بی هیچ‬ ‫قید و بند و محدودیتی‪ .‬امروز‬ ‫من دریافتم که تنهایی‪،‬‬ ‫می‌تواند رهایی بخش باشد‪،‬‬ ‫فقط اگر که بخواهی و‬ ‫بتوانی حرف‌های دل‌ات را‬ ‫به گونه‌ای‪ ،‬هرچند نامتعارف‬ ‫بیان کنی‪.‬‬ ‫راستی‪ ،‬ساختمان من سه‬ ‫آسانسور دارد که بعد از‬ ‫گذشت سه سال هنوز هم‬ ‫خالی هستند‪ .‬شاید من‬ ‫ساکن خانه ارواح هستم!‬ ‫فردا صبح به ارواح سالم‬ ‫خواهم کرد‪.‬‬ ‫‪ ۱۱‬جوالی ‪ ۲ /۲۰۱۱‬صبح‪/‬‬ ‫ویرجینیا‬

‫‪5‬‬


‫طرحی برای اسالمی‌کردن دانشگاه‌ها یا دین‌گریز کردن دانشجویان؟‬

‫تیغ سانسور بر گردن علوم انسانی‬

‫افشان برزگر‬

‫هر روز مسووالن ایرانی‪ ،‬یک چیز جدید از توی جیبشان‬ ‫بیرون می‌آروند و برای ملت رو می‌کنند‪ .‬امروز روز یک طرح‬ ‫اقتصادی‪ ،‬فردا یک طرح فرهنگی و هفته‌ها را با طرح‌های‬ ‫فضایی خود به پایان می رسانند‪ .‬در چند وقت گذشته هم‬ ‫یکسری طرح‌های عجیب و غریب درباره دانشگاه‌ها مطرح‬ ‫شد که به نظر می‌آید‪ ،‬بعضی از این طرح‌ها غیرعملی و بعضی‬ ‫دیگر هم محتوم به شکست باشد‪.‬‬ ‫پرونده طرح تفکیک جنسیتی که سر و صدای زیادی در‬ ‫محافل داخلی و خارجی برپا کرد‪ ،‬با دستور رییس جمهوری‬ ‫ایران بسته شد که البته بسیاری از صاحب نظران بر این اعتقاد‬ ‫هستند که این رفتار احمدی‌نژاد در آستانه انتخابات مجلس‪،‬‬ ‫تنها یک حرکت تبلیغاتی بوده و گرنه این طرح چندی است‬ ‫که در بعضی دانشگاه‌های کشور _ نه تنها دانشگاه‌های تک‬ ‫جنسیتی _ به صورت رسمی در حال اجراست‪.‬‬

‫‪ 400‬هزار سرفصل دروس دانشگاهی ایران‬ ‫بازنگری می‌شود که ‪ 70‬درصد از این‬ ‫بازنگری‌ها مربوط به رشته‌های علوم انسانی‬ ‫است‪ .‬هم‌چنین ‪ 100‬سرفصل دانشگاهی مربوط‬ ‫به رشته‌های هنری نیز مشمول این سیاست‬ ‫شده است‬

‫هرچند که وزیر علوم‪ ،‬قبل از نامه احمدی‌نژاد برای توقف‬ ‫اجرای این طرح‪ ،‬گفته بود که چون دغدغه دین دارد‪ ،‬از اجرای‬ ‫طرح‌هایی که به اسالمی‌تر شدن دانشگاه‌ها می‌انجامد عقب‬ ‫نخواهد نشست و در این راستا فقط با «آقای باال سرش»‬ ‫معامله کرده است‪ ،‬اما پس از دستور رییس‌اش‪ ،‬اجرای طرح‬ ‫در دانشگاه‌ها را منتفی دانست‪.‬‬ ‫اما سیاست دیگری که از قرار معلوم به صورت جدی از‬ ‫سوی مسووالن وزارت علوم دولت دهم در حال پی‌گیری‬ ‫است‪ ،‬سیاست اسالمی کردن دانشگاه‌ها به صورت محتوایی‬ ‫است‪ ،‬چراکه به اعتقاد کامران دانشجو‪ ،‬وزیر علوم دولت دهم‪،‬‬ ‫مشکل اساسی دانشگاه‌های ایران آن است که سنگ بنای آن‬ ‫بر مبنای مناسبات و الگوهای غربی بنا شده‪ ،‬لذا این فرآیند‬ ‫باید تغییر کند و دانشگاه‌هایی در خور شان اسالم در کشور‬ ‫داشته باشیم‪.‬‬ ‫پس از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری‬ ‫در ایران که به ایجاد حرکت‌های اعتراضی علیه حکومت‬ ‫انجامید و دستگیری‌های گسترده مخالفان دولت و گرفتن‬ ‫اعترافات از متهمان به روش‌های قانونی و غیرقانونی‪ ،‬رهبر‬ ‫ایران در شهریور ماه سال ‪ 88‬اعالم کرد که آموزش بسیاری‬ ‫از رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها باعث بی‌اعتقادی‬ ‫به تعالیم الهی و اسالمی و ترویج تردید در مبانی اعتقادی‬ ‫می‌شود‪ ،‬لذا وی از مراکز تصمیم‌گیری از جمله دولت‪ ،‬مجلس‬ ‫و شورای عالی انقالب فرهنگی خواست که به این موضوع‬ ‫رسیدگی کنند که در این راستا شورای عالی انقالب فرهنگی‪،‬‬ ‫به پژوهش‌گاه علوم انسانی ماموریت داد تا خواسته‌های رهبر‬ ‫ایران را پی‌گیری کند‪.‬‬

‫رابطه جنبش دانشجویی و جنبش سبز‬ ‫علی افشاری‬

‫جنبش دانشجویی یکی از گروه های اصلی شکل دهنده جنبش‬ ‫سبز در قبل و بعد از انتخابات بود‪ .‬اگر جنبش های اجتماعی‬ ‫و سیاسی را فرایند های مستمری بدانیم که در پی انباشت‬ ‫مبارزات و تالش های قبلی بروز و ظهور پیدا می کنند‪ .‬آنگاه‬ ‫می توان گفت جنبش سبز تداوم و پسامد طبیعی تالش های‬ ‫جنبش دانشجویی در دوره اصالحات و پسا اصالحات است‪.‬‬ ‫در اصل رسالت اصلی دانشجویان به مثابه چشمان بیدار و‬ ‫میزان الحراره جامعه تسهیل گذار به دموکراسی و تحرک‬ ‫بخشی به مبارزات تحول خواهانه مردمی بوده است‪ .‬آنان می‬ ‫کوشیدند تا با کنش های انتقادی خود و انتقال پیام نخبگان و‬ ‫گروه های سیاسی به مردم زمینه شکل گیری حرکت فراگیر‬ ‫در جامعه را مساعد سازند‪.‬‬

‫این اقدام حکومت مورد اعتراض بسیاری از کارشناسان و‬ ‫منتقدان قرار گرفت‪ ،‬به طوری که قریب به اتفاق آن‌ها بر‬ ‫این مسئله تاکید کردند که این طرح حکومت ایران‪ ،‬راهی جز‬ ‫شکست نخواهد داشت‪ ،‬به طوری که احمد قابل‪ ،‬پژوهش‌گر‬ ‫نواندیش دینی در انتقاد از این طرح می‌گوید‪« :‬شما اگر هر روز‬ ‫از ایران این صدا را بشنوید که می‌خواهند چیزی را اسالمی‬ ‫کنند‪ ،‬تعجب نکنید چون این‌ها به خودشان هم شک دارند‪.‬‬ ‫این‌ها بیشتر می‌خواهند تبلیغات کنند‪ .‬چون در وضعیتی که‬ ‫می‌بینند مردم به مشکالت و گرفتاری‌هایشان بیشتر توجه‬ ‫می‌کنند‪ ،‬در تبلیغات شان می‌گویند مشکالت برطرف می‌شود‬ ‫مهم اسالم است و بعد هم دالیل مشکالت اجتماعی را به تغییر محتوای درسی ‪ 36‬رشته تحصیلی دانشگاهی تا مهر‬ ‫گونه‌ای قلم‌داد می‌کنند که گویی چون جامعه رنگ و سدقه ماه ‪ 1390‬خبر داد و گفته‪« :‬کارگروهی شامل متخصصان‬ ‫اسالمی کم‌تری دارد‪ ،‬این مشکالت پدید می‌آید و در حقیقت حوزه علمیه و دانشگاه‪ ،‬زمینه این اصالح را فراهم کرده‌اند‪».‬‬ ‫می‌خواهند امیدواری ایجاد کنند که از این طریق مشکالت خبر جالب دیگری نیز که اخیرا اعالم شده و به گفته‬ ‫مسووالن از جمله سیاست‌های دولت دهم برای غرب ستیزی‬ ‫برطرف می‌شود‪».‬‬ ‫وی می‌گوید‪« :‬این آقایان تحت عنوان اسالمیزه کردن علوم و و لیبرالیسم است‪ ،‬تدریس کتاب «شکوه همسرداری» از ترم‬ ‫«کنترل جمعیت و راه‌‌های پیش‌گیری از‬ ‫آن هم علوم انسانی‪ ،‬در حقیقت راه کجی را در پیش گرفته‌اند‪ .‬آینده در دانشگاه‌های کشور است‪.‬‬ ‫بارداری دیگر به دانشجویان آموزش داده‬ ‫محتوای این کتاب اطالعی در دسترس نیست‪ ،‬اما‬ ‫ولو در هنوز از‬ ‫کتابکرده‌است‪،‬‬ ‫پیامبر وتوصیه‬ ‫ازدواج و شکوه‬ ‫روانشناسی‬ ‫کهی‌شود‬ ‫درست مقابل آن چیزی نم‬ ‫مسلم است محتوای این کتاب در تضاد با کتاب «تنظیم‬ ‫صحبتکشورآن‌چه‬ ‫بیاموزید‪.‬‬ ‫چین هم که شده بروید و علم آن‌ها را‬ ‫تدریس‬ ‫اصلنه‌های‬ ‫دانشگا‬ ‫همسرداری در‬ ‫تنظیماست‪ ،‬چراکه معاون خانواده مرکز امور زنان و خانواده‬ ‫خانواده»‬ ‫جمعیت و‬ ‫کتاب‬ ‫چرا که‬ ‫‌شود‪،‬‬ ‫این نیست که شما علم را می‬ ‫علم ایرانی‬ ‫بگویید این‬ ‫بزنید و‬ ‫مارک‬ ‫جمهوری در حین اعالم خبر تدریس این کتاب در‬ ‫امریکایی‪ .‬ریاس‬ ‫اصالحاتت‌و به‬ ‫‌کرد دولت‬ ‫ی‬ ‫رو‬ ‫با‬ ‫کتابی‬ ‫خانواده‪،‬‬ ‫است‪ ،‬اسالمی است‪ ،‬یهودی است‪ ،‬مسیحی است یا‬ ‫زنانه‌هابهعنوان کرده‪« :‬کنترل جمعیت و راه‌‌های پیش‌گیری‬ ‫تشویقدانشگا‬ ‫جمعیت‬ ‫این تنها یک نگاه تنگ ودنبال‬ ‫ایران‪،‬نظر و‬ ‫افرادتنگ‬ ‫کاهش غلط‬ ‫برداشت‌های‬ ‫افزایش‬ ‫و‬ ‫کودک‬ ‫مهدهای‬ ‫دادن‬ ‫رونق‬ ‫اشتغال‪،‬‬ ‫تنگ حوصله است که علوم را این طور خط کشی می‌کنند‪ .‬از بارداری دیگر به دانشجویان آموزش داده نمی‌شود و کتاب‬ ‫فاصله بین مادر و فرزند بود‪».‬‬ ‫نداریم‪ .‬روانشناسی ازدواج و شکوه همسرداری در دانشگاه‌های کشور‬ ‫ما که جامعه شناسی اسالمی یا روان‌شناسی اسالمی‬ ‫روان‌شناسی روان‌شناسی است‪ ،‬در محیط اسالمی همان تدریس می‌شود‪ ،‬چرا که کتاب جمعیت و تنظیم خانواده‪ ،‬کتابی‬ ‫با روی‌کرد دولت اصالحات و به دنبال کاهش جمعیت ایران‪،‬‬ ‫مولفه‌هایی را دارد که در محیط‌های خارج از کشور‪».‬‬ ‫البته وزیر علوم نیز به این دسته از انتقادات پاسخ داده و گفته‪ :‬تشویق زنان به اشتغال‪ ،‬رونق دادن مهدهای کودک و افزایش‬ ‫«ما می‌گوییم دروس دانشگاهی باید اسالمی شود‪ .‬می‌گویند «کنترل جمعیت و راه‌‌های پیش‌گیری از بارداری‬ ‫مگر قانون نیوتن را می‌شود اسالمی کرد؟ ما می‌دانیم چه دیگر به دانشجویان آموزش داده نمی‌شود و‬ ‫کار می‌کنیم‪ .‬شما هم می‌دانید‪ ،‬اما خودتان را به جاده خاکی‬ ‫کتاب روانشناسی ازدواج و شکوه همسرداری‬ ‫می‌زنید‪ .‬هدف از بازنگری علوم انسانی‪ ،‬جایگزینی تفکر‬ ‫در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌شود‪ ،‬چرا که‬ ‫اسالمی به جای تفکرات لیبرالی است‪ ،‬همان چیزی که مردم‬ ‫کتاب جمعیت و تنظیم خانواده‪ ،‬کتابی با روی‌کرد‬ ‫می‌خواهند و در تظاهرات ‪ ۹‬دی ماه و ‪ ۲۲‬بهمن به صراحت‬ ‫دولت اصالحات و به دنبال کاهش جمعیت ایران‪،‬‬ ‫آن را اعالم کردند‪».‬‬ ‫تشویق زنان به اشتغال‪ ،‬رونق دادن مهدهای‬ ‫خبر جالب دیگری نیز که اخیرا اعالم شده کودک و افزایش فاصله بین مادر و فرزند بود‪».‬‬

‫و از جمله سیاست‌های دولت دهم برای‬ ‫غرب ستیزی و لیبرالیسم است‪ ،‬تدریس فاصله بین مادر و فرزند بود‪».‬‬ ‫کتاب «شکوه همسرداری» از ترم آینده در هرچند حکومت ایران با دنبال کردن این دسته از سیاست‌ها به‬ ‫دنبال اسالمی کردن دانشگاه‌هاست‪ ،‬اما به اعتقاد بسیاری از‬ ‫دانشگاه‌های کشور است‬

‫با همه این تفاسیر‪ ،‬وزارت علوم اعالم کرد که ‪ 400‬هزار‬ ‫سرفصل دروس دانشگاهی ایران بازنگری می‌شود که ‪70‬‬ ‫درصد از این بازنگری‌ها مربوط به رشته‌های علوم انسانی‬ ‫است‪ .‬هم‌چنین در این میان وزارت علوم فرصت را غنیمت‬ ‫شمرد و بازنگری بر رشته‌های هنری را هم آغاز کرد که ‪100‬‬ ‫سرفصل دانشگاهی مربوط به این رشته‌ها نیز مشمول این‬ ‫سیاست شده است‪.‬‬ ‫در آخرین اظهارنظرها نیز معاون پژوهشی وزیر علوم از‬

‫کارشناسان‪ ،‬نتیجه سانسور کردن علوم انسانی‪ ،‬قربانی کردن‬ ‫مذهب است‪ ،‬چراکه مردم زمانی جلب مذهب می‌شوند که‬ ‫بتوانند آن را در ارتباط با زندگی خود هضم کنند و با افکار‬ ‫جديدی که درجامعه است‪ ،‬وفق دهند‪ ،‬در غیر این صورت‬ ‫در جوامع امروزی‪ ،‬اجرای سیاست‌های دستوری‪ ،‬راهی جز‬ ‫شکست و دین گریزکردن جوانان در پیش نخواهد داشت‪.‬‬

‫به واقع جنبش دانشجویی موتور کوچکی بود که موتور بزرگ‬ ‫جامعه را به حرکت انداخت‪ .‬پس از اوج گیری جنبش سبز‬ ‫دانشجویان کارکرد سیاسی خود را تحقق یافته دیدند و به‬ ‫صفوف مردم پیوستند و در جنبش ادغام شدند‪ .‬اما پس از‬ ‫شدت گرفتن سرکوب و فضای اختناق پس از عاشورا که‬ ‫عرصه را بر اعتراضات خیابانی تنگ کرد‪ ،‬مجدد جنبش‬ ‫دانشجویی به تدریج نقش سابق خود را بازیافت و دانشگاه‬ ‫ها به بستر اصلی کنش های اعتراضی جنبش سبز تبدیل‬ ‫شدند‪ .‬بنابراین جنبش دانشجویی بخش خاصی از جنبش سبز‬ ‫است که یک جنبش فراگیر سیاسی و یک ابر جنبش تغییر‬ ‫خواهی است‪ .‬جنبش دانشجویی دو خصلت عمده سیاسی‬ ‫وصنفی دارد خصلت سیاسی آن معطوف به جمایت از‬ ‫مطالبات و خواسته های ملت‪ ،‬دستیابی به دموکراسی‪ ،‬حقوق‬ ‫بشر وپیشبرد پروژه توسعه سیاسی است و خصلت صنفی بر‬ ‫گسترش آزادی های اکادمیک‪ ،‬استقالل دانشگاه و دفاع از‬ ‫حقوق دانشجویان تاکید دارد‪.‬‬ ‫خصلت سیاسی جنبش دانشجویی نقطه اتصال و الحاق آن به‬ ‫جنبش سبز و در سطح کالن جنبش دموکراسی خواهی است‪.‬‬ ‫پیروزی جنبش سبز در پایان بخشی به استبداد و تسهیل‬ ‫گذار به دموکراسی و شکل گیری توسعه سیاسی می‌تواند‬ ‫نقطه پایان کارکرد سیاسی جنش دانشجویی باشد‪ .‬اما وجه‬ ‫صنفی آن که مبتنی بر مطالبه محوری است به نحو مناسبی‬ ‫در جنبش سبز بازتاب نیافته است‪ .‬یه نظر من شکل مطلوب‬ ‫رابطه باید بگونه‌ای باشد که جنبش دانشجویی ضمن حضور‬ ‫فعال در جنبش سبز و تقویت تمرکز آن بر دموکراسی و‬ ‫پای‌بندی به خواست ملت اما در ان ادغام نشود و از منظری‬ ‫مستقل خواسته های صنفی خود را نیز دنبال کند و سعی‬ ‫کند جایگاه مناسبی به این خواسته های صنفی در جنبش‬ ‫سبز ببخشد‪ .‬خواسته‌هایی چون رعایت آزادی‌های اکادمیک‌‪،‬‬ ‫استقالل دانشگاه‌‪ ،‬ارتقاء وضعیت علمی‌‪ ،‬آموزشی و رفاهی‬ ‫در دانشگاه‌ها‌‪ ،‬سامان بخشی به اشتغال فارغ التحصیالن‬ ‫دانشگاهی و تنظیم درست بازار کار‪ ،‬فعالیت آزاد و متکثر‬ ‫تشکل های دانشجویی همه اینها نیازمند یک نوع توازن در‬ ‫رابطه است تا هم از ادغام و هضم در ابر جنبش سبز پرهیز‬ ‫شود و هم در دام انفعال ‪ ،‬دوری گزینی و مناسبات جزیره وار‬ ‫گرفتار نشود‪.‬‬ ‫در حال حاضر جنبش سبز در مرحله کم تحرکی است نمی‬ ‫توان گفت متوقف شده است‪ .‬اما پویایی و فعالیت گذشته خود‬ ‫را ندارد‪ .‬ممکن است وارد مرحله جدید شود و شکاف های بین‬ ‫اصول گرایان باعث تحرک بخشی دوباره ان در چهارچوب‬ ‫اصالح طلبانه گردد ویا ممکن است به جنبشی انقالبی و‬ ‫ساختار شکن تحول یابد‪.‬‬ ‫اما جنبش دانشجویی در شرایط خاصی بسر می‌برد‪ .‬فضای‬ ‫پلیسی و انقباضی کنونی حاکم بر دانشگاه‌ها از انقالب‬ ‫فرهنگی تا کنون سابقه نداشته است ‪ .‬اما علی رغم این فشار‬ ‫های کمر شکن جنبش دانشجویی هنوز تحرک دارد‪ .‬کاهش‬ ‫فعالیت ها طبیعی است اما مهم این است که به نقطه صفر‬ ‫نرسیده است‪ .‬آینده جنبش دانشجویی تابعی از عوامل مختلف‬ ‫است‪ .‬قطعا سرکوب های کنونی و خشونت لجام گسیخته‬ ‫حاکمیت بر شعله های خشم خواهد افزود و شکاف دولت‪-‬‬ ‫دانشگاه را عمیق‌تر می‌سازد‪.‬‬


‫فرورتيش رضوانيه‬

‫قهر‬

‫شب است‪ .‬در حال صحبت كردن با نامزدتان هستيد‪ ،‬اما‬ ‫ناگهان تماس قطع می‌شود‪ .‬وقتی دوباره شماره تلفن اتاق او‬ ‫را می‌گيريد‪ ،‬جواب می‌دهد‪ .‬خيلي نگران می‌شويد‪ .‬با موبايلش‬ ‫تماس می‌گيريد ولی به آن هم پاسخ نمی‌دهد‪ .‬نمی‌توانيد‬ ‫دست روی دست بگذاريد و بنشينيد‪ .‬برايش يك مسيج ارسال‬ ‫می‌كنيد و در آن می‌نويسيد‪« :‬چرا قطع شد؟ خوبی؟»‪ .‬نامزدتان‬ ‫بعد از چند دقيقه يك ‪ SMS‬برايتان می‌فرستد و می‌گويد‪:‬‬ ‫«هميشه درباره كار حرف می‌زنی‪ .‬ما هيچ حرفی برای گفتن‬ ‫به هم نداريم‪ .‬من ديگه عالقه‌ای به شنيدن اين چرت‌وپرت‌ها‬ ‫ندارم!»‪ .‬با خواندن اين مسيج شوك‌زده می‌شويد‪ .‬هميشه فكر‬ ‫می‌كرديد نامزدتان به شنيدن اتفاقاتی كه در محل كارتان رخ‬ ‫می‌دهد‪ ،‬عالقه دارد‪ .‬بالفاصله به او قول می‌دهيد كه ديگر‬ ‫هيچ‌وقت درباره كارتان با او حرفی نزنيد‪ ،‬اما قبول نمی‌كند‬ ‫و می‌گويد‪« :‬دلم بدجوری شكسته‪ »...‬و ديگر به تماس و‬ ‫مسيج‌هايتان جواب نمی‌دهد و می‌گويد كه می‌خواهد بخوابد‪.‬‬ ‫كالفه می‌شويد‪ .‬نمی‌توانيد قبول كنيد كه نامزدتان از شما‬ ‫ناراحت است‪ .‬سيستم پخش صوت حرفه‌ای كه كنار تلويزيون‬ ‫است را روشن می‌كنيد و سی‌دی موزيك كالسيك را داخل‬ ‫آن می‌گذاريد‪ .‬نمی‌توانيد ذهن‌تان را از اتفاق امشب منحرف‬ ‫كنيد‪ .‬تصميم می‌گيريد در حالي كه زير دوش آب سرد‬ ‫ايستاده‌ايد‪ ،‬به موزيك گوش دهيد‪ .‬صدای دستگاه را تا آخر‬ ‫بلند می‌كنيد و داخل حمام می‌رويد‪.‬‬ ‫آن‌قدر ناراحت هستيد كه دوش آب يخ هم تاثيری در حال‌تان‬ ‫ندارد‪ .‬تصميم می‌گيريد راه ديگری برای به آرامش رسيدن‬ ‫پيدا كنيد‪ .‬وقتی می‌خواهيد از حمام خارج شويد‪ ،‬پايتان ليز‬ ‫می‌خورد و ناگهان خودتان را روی هوا معلق می‌بينيد‪ .‬از‬ ‫ترس اين كه سرتان با جايی برخورد نكند‪ ،‬به اطراف چنگ‬ ‫می‌اندازيد تا چيزی را بگيريد و بتوانيد دوباره بايستيد‪ .‬در همين‬ ‫لحظه دستگيره در را می‌گيريد و آن را می‌شكنيد‪ .‬باورتان‬ ‫نمی‌شود كه داخل حمام محبوس شده‌ايد‪ .‬هرقدر تالش‬ ‫می‌كنيد‪ ،‬نمی‌توانيد در را بدون دستگيره باز كنيد‪ .‬نمی‌دانيد‬ ‫چطور می‌توانيد از آن‌جا بيرون برويد‪ .‬هيچ راه تماسی هم با‬ ‫كسی نداريد تا كمك بخواهيد‪ .‬در همين لحظه صدای موزيك‬ ‫كانتری را می‌شنويد‪ .‬به خاطر می‌آوريد آن سی‌دی كه داخل‬ ‫دستگاه پخش صوت گذاشته بوديد‪ ،‬كلكسيونی از موزيك‌های‬ ‫مورد عالقه‌تان است و حاال فولدر موسيقی كانتری در حال‬ ‫پخش است‪ .‬مطمئن هستيد كه اگر صاحبخانه صدای آن را‬ ‫بشنود‪ ،‬از ماه بعد بايد دنبال يك آپارتمان جديد باشيد‪ .‬به‬ ‫خودتان می‌گوييد هر طوری كه شده بايد از حمام خارج شويد‬ ‫و صدای موزيك را قطع كنيد‪.‬‬ ‫هيچ راهی جز شكستن در نداريد‪ ،‬اما می‌دانيد كه با ليف ابری‬ ‫و تيغ ژيلت و وسايل آن‌جا نمی‌توانيد اين كار را انجام دهيد‪.‬‬ ‫در همين لحظه تصميم می‌گيريد از پنجره حمام بيرون برويد‬ ‫و بعد از دور زدن يك ديوار‪ ،‬خودتان را به پاسيو برسانيد‪ ،‬اما به‬ ‫اين نكته توجه نمی‌كنيد كه نمای ساختمان محل زندگی‌تان‬ ‫رو به يك خيابان پر تردد است‪.‬‬ ‫چند ساعت بعد وقتی با دستبند داخل يك پژو ‪ 405‬نشسته‌ايد‪،‬‬ ‫اين را می‌دانيد كه كوچك‌ترين اتهامی كه با آن مواجه‬ ‫هستيد‪ ،‬ايجاد آلودگی صوتی برای همسايه‌ها است‪ ،‬اما‬ ‫نمی‌دانيد داليل رد اتهام اقدام به برگزاری پارتی شبانه و‬ ‫فراری دادن ميهمان‌ها را چگونه توضيح دهيد‪.‬‬

‫دامون روزبه‬

‫رفتم که رفتم ‪ ...‬آی!‬ ‫آخرین ماموریت شاتل آتالنتیس یک میلیون بازدیدکننده‬ ‫را در «کیپ کاناورال» و شهرهای اطراف آن گرد هم‬ ‫آورده بود تا پرواز آخر این سمبل فضایی را از نزدیک‬ ‫ببینند‪ .‬این وسط سناتورها‪ ،‬فضانوردان و بقیه کله‬ ‫گنده‌های محل هم در میان بازدیدکنندگان حضور‬ ‫داشتند‪.‬‬ ‫آتالنتیس با دو دقیقه تاخیر به خاطر نقصی که در سکوی‬ ‫پرتاب به وجود آمده بود‪ ،‬آخرین پرواز خود را به سوی‬ ‫ایستگاه فضایی آغاز کرد‪ .‬پس از بازگشت و خانه‌نشینی‬ ‫این شاتل‪ ،‬ناسا برنامه‌های جدید خود برای سفر به یک سیارک‬ ‫و پس از آن به سوی مریخ را در پیش رو خواهد داشت‪.‬‬ ‫آتالنتیس در تاریخ ‪ 20‬جوالی ‪ 2011‬و پس از اقامتی ‪ 12‬روزه‬ ‫در فضا به زمین بازخواهد گشت‪ .‬پس از بازگشت آتالنتیس و‬ ‫بازنشسته شدن آن در یکی از موزه‌های آمریکا‪ ،‬هزاران نفر از‬ ‫کارمندان ناسا که در بخش شاتل‌ها مشغول به فعالیت بوده‌اند‪،‬‬ ‫از کار معلق‪ ،‬و به سرنوشت آتالنتیس دچار خواهند شد‪ .‬البته‬ ‫این بی‌کاری و خانه‌نشینی رفقای ناسا به هنگام مرخصی‬ ‫رفتن شاتل دیسکاوری و اندیور هم‪ ،‬به وقوع پیوسته بود‪.‬‬

‫پالس شو تو گوپس‬

‫هنوز گزارش رسمی از تعداد کاربران شبکه اجتماعی گوگل‬ ‫منتشر نشده است‪ ،‬اما مساله جالب توجه اعتراف به قدرتمندی‬ ‫و قابلیت شکست فیس بوک است‪.‬‬ ‫«پاول آلن» از تحلیل‌گران اقتصادی و از پایه‌گذاران سایت‬ ‫‪ Ancestry.com‬به عنوان یکی از پیشتازان سایت‌های‬ ‫ثبت و ضبط و انتشار شجره‌نامه‪ ،‬اعالم کرده است طبق‬ ‫تحقیاتی که انجام داده کاربران «گوگل‌‪ »+‬به بیش از ‪۵‬‬ ‫میلیون نفر رسیده‌اند‪« .‬گوگل‌‪ »+‬در هفته اول شروع رسمی به‬ ‫کار خود بیش از ‪ ۲۸۰%‬رشد داشته است‪.‬‬ ‫البته این در حالی است که این شبکه اجتماعی هنوز‬ ‫به صورت رسمی کار خود را شروع نکرده و در حال‬ ‫حاضر به صورت رندوم و یا ارسال دعوت‌نامه‪ ،‬قابل‬ ‫استفاده است‪ .‬این شاید خود زنگ خطرناکی برای‬

‫یک ویدیو پروژکتوره‬ ‫کووچوولوو‬ ‫به تازگی ویدیو پروژکتور ایسر مدل ‪C110‬‬ ‫به بازار روان شده که از فناوری ‪ DLP‬در‬

‫کنار یک المپ ‪ LED‬استفاده می‌کند تا بتواند تصاویر را‬ ‫به نحوی راضی‌کننده نشان دهد‪ .‬با دست به دامن شدن به‬ ‫این فن‌آوری می‌توان کیفیت بسیار بیشتری را در مقایسه با‬ ‫نمونه‌های ‪ LCD‬این ویدیو پروژکتور‌ها به دست آورد‪.‬‬ ‫اما نکته اصلی این ویدیو پروژکتور‪ ،‬سایز آن است‪ .‬کم‌کم با‬ ‫ویدیو پروژکتورهای گنده و بد‌قواره خداحافظی کنید‪ ،‬چرا که‬ ‫سایز این گجت برابر با ‪ 25*85 *110‬میلیمتر و وزن این‬ ‫عزیز دل هم‪ 175 ،‬گرم است‪ .‬ضمن این که این پروژکتور‬ ‫می‌تواند در ‪ 5‬ثانیه برای کار آماده شده و شروع به پخش‬ ‫فیس‌بوک باشد‪ .‬اما بد نیست بدانید با گذشت چند روز از‬ ‫اعالم وجود «گوگل‪ »+‬یا به قول رفقا «گوپس»‪ ،‬این شبکه‬ ‫در ایران فیلتر شده است و در صورت مراجعه به این سایت‪،‬‬ ‫اداره فیلترینگ شما را به گذراندن وقت در سایت «تبیان»‬ ‫دعوت می‌کند‪.‬‬

‫پایونیر بر روی طاق کامپیوتر‬

‫پایونیر را معمولن با ضبط ماشین و باندها یا ساب‌های آن‬ ‫می‌شناسیم‪ .‬اما گویا پایونیر بعد از شکست در تولید ضبط‌های‬ ‫خانگی و تلویزیون‪ ،‬اراده کرده تا به میزهای کامپیوتر شما‬ ‫چنگ بیاندازد‪.‬‬ ‫اسپیکرهای استریو ‪ ۲‬کانال و ‪ ۲۱‬کانال‪ ،‬اولین محصول این‬ ‫شرکت در بخش اسپیکرهای رایانه است‪.‬‬

‫تصاویر یا ویدیو کند‪ .‬در مورد منبع تغذیه و کانکتورها هم‬ ‫باید گفت که تنها چیز مورد نیاز برای ‪ ،C110‬یک پورت‬ ‫‪ USB‬است‪ ،‬بنابراین کافی است خود پروژکتور کوچک را‬ ‫به همراه یک کابل ‪ USB‬به همراه داشته باشید تا همه جا‬ ‫بتوانید از آن استفاده کنید‪.‬‬ ‫اما ممکن است با خود بگوید این همه خوبی دور هم جمع‬ ‫شدن‪ ،‬چی می‌شد اگر این گجت باطری هم می‌خورد؟ الزم‬ ‫می‌دانم به اطالع شما ‌برسانم آن‌چه که شما نیاز دارید مدل‬ ‫‪ C112‬این محصول است‪ .‬این مدل از یک باتری داخلی‬ ‫استفاده کرده که تا ‪ 2‬ساعت مشکالت شما را در حل می‌کند‪.‬‬ ‫نسبت کنتراست ‪ 1‬به هزار هم از دیگر ویژگی های ‪C112‬‬ ‫می باشد‪ .‬تصور دیدن فیلم‌های بهروز وثوق آن هم وسط کویر‬ ‫یا تو جنگل‪ ،‬با یک ویدیو پروژکتور کوچولوی نازنازی که دو‬ ‫ساعت خودش شارژ دارد‪ ،‬شدیدن آدم را به وجد می‌آورد‪.‬‬ ‫راستی مدل ‪ C110‬چیزی تو مایه‌های ‪ 320‬دالر و مدل‬ ‫‪ C112‬نزدیک ‪ 367‬دالر‪ ،‬هزینه روی گردن بابای بچه‬ ‫می‌گذارد‪.‬‬ ‫این اسپیکر مجهز به کنترل سیم‌دار و دستی صدا و صدای‬ ‫بیس قابل ارتقاء است‪ .‬هر کدام از دو بلندگوی این سیستم‬ ‫استریو ‪ ۱۰‬وات واقعی قدرت دارند و بخش ساب این سیستم‬ ‫نیز قدرت صدایی ‪ ۲۰‬واتی را عرضه می‌کند‪.‬‬ ‫عالوه بر این به بخش ساب این سیستم استریو یک ‪USB‬‬ ‫متصل است که بر روی آن یک درگاه کارت حافظه ‪ SD‬نیز‬ ‫به چشم می‌خورد‪.‬‬ ‫اما نکته بسیار ظریف‪ ،‬قیمت این سیستم صوتی قوی (در حد‬ ‫بظاعت کامپیوتر خانگی) است‪ ،‬پنجاه دالر! ناقابل!‬

‫تورنت ده ساله‬

‫«بیت تورنت چیه؟ می‌خوایم چی کار؟!»‪ .‬این جمله را مدیر‬ ‫بیت تورنت وقتی شنید که محصولش را برای یک شرکت نرم‬ ‫افزاری فرستاده بود‪ ،‬ده سال پیش!‬ ‫«برام کوهن» کسی است که ده سال پیش «بیت تورنت»‬ ‫را پایه گذاری کرد‪ .‬محصولی که تا دو سال به هیچ دردی‬ ‫نخورد‪.‬‬ ‫در تابستان سال ‪، ۲۰۰۲‬کوهم برای این‌که سرویس خود‬ ‫را مشهور کند شروع به اشتراک‌گذاری فیلم‌های پر حجم و‬ ‫فایل‌های کرد و خیلی زود به محبوبترین سیستم تبادل فایل‬ ‫تبدیل شد‪.‬‬ ‫امروزه بیت تورنت یکی از رایج‌ترین پروتکل‌ها برای انتقال‬ ‫فایل‌های بزرگ است‪ .‬در سال ‪ ،۲۰۰۴‬در حدود ‪ ۳۵‬درصد‬ ‫از ترافیک اینترنت اختصاص به بیت تورنت داشت و طبق‬ ‫آخرین بررسی‌ها در فوریه ‪ ،۲۰۰۹‬از ‪ ۲۷‬درصد تا ‪ ۵۵‬درصد از‬ ‫ترافیک اینترنتی جهان را بسته به موقعیت جغرافیایی به خود‬ ‫اختصاص داده است‪.‬‬ ‫شاید بیت‌تورنت را بشود یک انباری بزرگ نامید که از شیر‬ ‫مرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا می‌شود‪ .‬انباری بزرگ‌ و پر‬ ‫رفت‌وآمد که می‌توانست همان روز اول بسته شود‪.‬‬


‫ب‬

‫ه انتخاب و نوش‬

‫نیکوال سارکوزی رییس جمهور فرانسه برای دومین بار از افغانستان دیدار کرد‪ .‬پنج سرباز فرانسوی یک روز پس‬ ‫عکس‪ :‬رویترز‬ ‫از این دیدار در یک عملیات انتحاری در والیت کاپیسا در شمال شرق افغانستان کشته شدند‪.‬‬

‫ش از ‪۱۲‬میلیون نفر از‬ ‫رایط سختی را برای بی‬ ‫متوالی در شاخ آفریقا ش‬ ‫یاز دارند‪ .‬مردم گرسنه در‬ ‫سالی برای دومین سال‬ ‫به کمک های غذایی ن‬ ‫ادامه خشک‌‬ ‫آن‌ها برای ادامه زندگی‬ ‫نیا با پای پیاده طی کنند‪.‬‬ ‫منطقه به وجود آورده و‬ ‫را از سومالی به سوی ک‬ ‫ساکنان این‬ ‫رند که صدها کیلومتر راه‬ ‫جست‌وجوی غذا مجبو‬ ‫عکس‪ :‬خبرگزاری فرانسه‬

‫خمی برجای گذاشته‬ ‫‪ ۲۱‬کشته و ‪ ۱۴۱‬ز‬ ‫هندوستان دست‌کم‬ ‫خانه‌اپرا) و بمب سوم‬ ‫در مومبای (بمبئی)‬ ‫جاری اپرا هاوس (‬ ‫جار هم زمان در بن‬ ‫دیگری در منطقه ت‬ ‫سه انف‬ ‫منطقه‌ بازار زاوری‪،‬‬ ‫ی از این بمب‌ها در‬ ‫عکس‪ :‬رویترز‬ ‫است‪ .‬یک‬ ‫منفجر شده است‪.‬‬ ‫دادر در مرکز شهر‬ ‫در منطقه‬

‫ت کیان امانی‬

‫شادی مردم سودان جنوبی پس از به دست آوردن استقالل‪ .‬پس از شش دهه جنگ سرانجام قار ‌ه آفریقا صاحب‬ ‫یک کشور جدید شد‪ .‬سودان از طریق همه پرسی به دو بخش تبدیل و سودان جنوبی متولد شد‪ .‬سودان جنوبی‬ ‫دارای منابع نفتی چشم گیری است اما با مشکالت زیادی مانند تخریب بسیاری از زیرساخت‌هایش در جریان‬ ‫عکس‪ :‬رویترز‬ ‫جنگ داخلی و بی سوادی بیش از هفتاد درصد شهروندانش دست به گریبان است‪.‬‬ ‫تیم ملی فوتبا‬ ‫ل زنان ژاپن با‬ ‫شکست تیم‬ ‫ملی فوتبال زنان‬ ‫امریکا قهرمان‬ ‫ششمین دوره جام‬ ‫جهانی زنان‬ ‫در آلمان شد‪ .‬جام‬ ‫جهانی فوتبال‬ ‫زنان مهم ترین‬ ‫مسابقات فوتبا‬ ‫ل زنان است‪ .‬این‬ ‫مسابقات ابتدا‬ ‫در سال ‪۱۹۹۱‬‬ ‫(شصت سال پ‬ ‫س از مردان) آغاز‬ ‫شد و از آن سا‬ ‫ل به بعد هر چهار‬ ‫سال یک بار ب‬ ‫رگزار می شود و در‬ ‫حال حاضر پر‬ ‫بیننده ترین رویداد‬ ‫ورزشی زنان است‪.‬‬ ‫عکس‪ :‬رویترز‬

‫پگاه آهنگرانی بازیگر سینما و کارگردان فیلمهای مستند بازداشت شد‪ .‬تاکنون دلیل و محل بازداشت این‬ ‫بازیگر سینما اعالم نشده اما به گفته برخی منابع این بازیگر سینما از سوی ماموران امنیتی بازداشت شده است‪.‬‬ ‫عکس‪ :‬جام جم‬


‫جایی که در آن هیچ‌کس غریبه نیست‬

‫شهری به نام نیویورک‬

‫روزبه میرابراهیمی‬ ‫بیش از چهار سال میشود که محل سکونتم شهر نیویورک‬ ‫شده است‪ .‬اگر پنج یا شش سال قبل از من سوال میکردید‬ ‫که آیا در آینده نیویورک خواهی بود! با نگاه عاقل اندر سفیه‬ ‫جوابت را میدادم‪ .‬البته همیشه فکر میکردم که روزی خواهد‬ ‫رسید که دیگر در ایران نخواهم بود اما هرگز آن جای دیگر‬ ‫را «نیویورک» نمی‌دیدم‪.‬‬ ‫خب! اما از قدیم گفتهاند سرنوشت انسان نوشته شده است‬ ‫بدون اینکه از آن باخبر باشیم‪ .‬خط سرنوشت من هم به ینگه‬ ‫دنیا و نیویورکش رسید‪ .‬با اینکه هرگز تصوری از این شهر‬ ‫نداشتم اما از لحظهای که واردش شدم تردید نکردم که همین‬ ‫شهر محل سکونتم خواهد بود‪.‬‬ ‫زندگی نیویورک هر روزش میتواند داستانی باشد و هیاهویی‬ ‫و رویدادی‪ .‬البته در لحظه اول وقتی که نام نیویورک برده‬ ‫زندگی نیویورک هر روزش میتواند داستانی‬ ‫باشد و هیاهویی و رویدادی‪ .‬گاه زندگی شلوغ‬ ‫و پر جنب و جوش روزانه‌اش درگیرت می‌کند و‬ ‫گاهی زندگی پرماجرای شبانه‌اش‬ ‫میشود همه یاد سازمان ملل یا برجهای دوقلوی ویران‬ ‫شدهاش میافتند‪ .‬کمی هم اگر اهل هنر باشند یادی از‬ ‫«برادوی شو»های مشهور نیویورک میکنند‪ .‬اما دنیای‬ ‫نیویورک رمز و رازهای دیگری هم دارد که باید در آن زندگی‬ ‫کرد تا با آن روبرو شد‪.‬‬ ‫گاه زندگی شلوغ و پر جنب و جوش روزانه‌اش درگیرت‬ ‫می‌کند و گاهی زندگی پرماجرای شبانه‌اش‪ .‬از گالری‌های‬ ‫متنوع و همیشه پابرجایش تا فرش قرمزهای هالیودی‌اش‪ .‬از‬ ‫کافه‌های پر زرق و برقش تا کنسرت‌های گاه و بی‌گاهش‪ .‬از‬ ‫کاناوال‌های بی‌انتهایش تا میتینگ‌های رنگارنگش‪ .‬از «وال‬ ‫استریت» خانمان براندازش تا دفاتر غول‌های رسانه‌ای‌اش‪.‬‬ ‫خالصه یک شهر است و دنیایی از گفتی‌‌ها و شنیدنی‌هایش‪.‬‬ ‫برای من هم که روزنامه‌نگارم هر کدام از همین «گفتنی‌ها»‬ ‫و «شنیدنی‌ها» می‌تواند سوژه‌ای باشد برای روایت‪ .‬یا داستانی‬ ‫باشد برای اقتباس و احتماال درسی باشد برای آموختن‪.‬‬ ‫یادم هست چند سال پیش وقتی شهردار نیویورک (بلومبرگ)‬ ‫برای افتتاح پروژه‌ای به فرودگاه «جان اف کندی» رفته بود‬ ‫درحین سخنرانی‌اش که از تلویزیون محلی پخش می‌شد‪،‬‬ ‫گفت‪« :‬وقتی در خیابان‌های نیویورک قدم می‌زنی می‌توانی‬ ‫از هرجای دنیا ملیتی یا زبانی را حاضر بیابی‪ .‬نیویورک شهری‬ ‫است که همه مهاجریم پس هیچ کس غریبه نیست‪».‬‬ ‫این واقعیتی بود که هر قدر از بودن و زندگی کردنم در این‬ ‫شهر گذشت بیشتر آنرا درک و لمس کردم‪ .‬شهری که در آن‬ ‫هیچ وقت احساس «غیر» بودن به من دست نداد‪.‬‬ ‫تالش خواهم کرد تا برای «هفت» گوشه‌ای از نکته‌ها و‬ ‫گفتنی‌های قابل اشتراک را «از نیویورک» روایت کنم‪ .‬گاه‬ ‫روایت‌های بی‌واسطه و گاه واسطه‌ای برای روایت دیگران‪.‬‬ ‫«از نیویورک» با «هفت» به زیر ذره‌بین شما خواهیم آمد‪.‬‬ ‫شاید بتوان در آینده ستون‌های مشابهی راه‌اندازی کرد تا‬ ‫هرکسی از شهر و رویدادهای پیرامونش بنویسد‪ .‬تجربه‌هایی‬ ‫که هرکدام می‌تواند برای دیگران هم جذاب باشد و هم‬ ‫وسوسه‌کننده و البته شاید هم حزن‌انگیز و دردآور‪.‬‬ ‫به هرحال زندگی همیشه یک رو ندارد و چرخ گردون هم‬ ‫همیشه به ساز ما نمی‌رقصد‪.‬‬

‫کالبدشکافی تقابل محمود احمدی‌نژاد‬ ‫و آیت‌اهلل خامنه‌ای‬

‫جریان انحرافی چیست؟‬

‫احمد باطبی‬ ‫بخش نخست‬ ‫از این پس در این مجموعه مقاله‌ها تالش خواهد شد تا با‬ ‫معرفی عناصر منتسب به دو جریان درگیر در نظام اسالمی‬ ‫ایران‪ ،‬به مرور وقایع روز و هم‌چنین شیوه تاثیرگزاری این‬ ‫چهره‌ها در تحوالت ایران بپردازیم‪.‬‬ ‫«جریان انحرافی» عبارتی است که به تازگی به ادبیات‬ ‫سیاسی ایران وارد شده است‪ ،‬در آغاز سال ‪ 1390‬خورشیدی‬ ‫و پس از مخالفت آیت‌اهلل خامنه‌ای و حامیانش‪ ،‬با سفر ملک‬ ‫عبداهلل پادشاه اردن به ایران‪ ،‬اختالفات بین دولت و رهبری به‬ ‫طور رسمی علنی شده و از آن زمان به این سو محافظه‌کاران‬ ‫مخالف دولت این عبارت را برای مخاطب قراردادن برخی‬ ‫چهره‌های دولت محمود احمدی‌نژاد به کار می‌برند‪.‬‬ ‫به اعتقاد این محافظه‌کاران چهره‌های شاخص جریان موسوم‬ ‫انحرافی در سال‌های گذشته با استفاده از امکانات دولتی‬ ‫تالش کردند تا با کنترل شریان‌های حیاتی کشور‪ ،‬قدرت‬ ‫موازی را با رهبری نظام خلق کرده و در بستر زمان‪ ،‬ضمن‬ ‫کم‌رنگ کردن نقش آیت‌اهلل خامنه‌ای‪ ،‬خود کنترل کشور را‬ ‫در دست بگیرند‪.‬‬ ‫در کالم و موضع‌گیری حامیان آیت‌اهلل خامنه‌ای به طور عموم‬ ‫از چهره‌هایی هم‌چون اسفندیار رحیم مشایی‪ ،‬حمید بقایی‪،‬‬ ‫محمدرضا رحیمی و ‪ ...‬به عنوان شاخص‌ترین چهره‌های‬ ‫جریان‌های انحرافی یاد می‌شود‪.‬‬ ‫اسفندیار رحیم‌مشایی یکی از اصلی‌ترین چهره‌های موسوم‬ ‫به جریان انحرافی است که بسیاری از محافظه‌کاران نزدیک‬ ‫به آیت‌اهلل خامنه‌ای از او با عنوان «لیدر جریان انحرافی» یاد‬ ‫می‌کنند‪.‬‬ ‫از ابتدای آغاز به کار دولت نهم محافظه‌کاران به صورت‬ ‫جسته و گریخته نگرانی خود را نسبت به حضور آقای مشایی‬ ‫در ساختار دولت ابراز می‌کردند‪ ،‬امابه دلیل فضای حاکم بر آن‬ ‫روزها و هم‌چنین حمایت همه جانبه محافظه‌کاران از دولت‪،‬‬ ‫این مخالفت‌ها چندان نمود بیرونی نداشت‪ .‬اما در نهایت‬ ‫چالش‌های پشت پرده باعث شد تا در تاریخ بیست و هفتم تیر‬ ‫ماه ‪ 1388‬اولین رگه‌های اختالف علنی شود‪ .‬در پی انتصاب‬ ‫آقای مشایی به عنوان معاون اول محمود احمدی‌نژاد‪ ،‬آقای‬ ‫خامنه‌ای نامه‌ای کوتاه را منتشر کرد و گفت‪«:‬انتصاب جناب‬ ‫آقای اسفنديار رحيم‌مشايی به معاونت رئيس‌جمهور برخالف‬ ‫مصلحت جناب‌عالی و دولت و موجب اختالف و سرخوردگی‬ ‫ميان عالقمندان به شما است»‬ ‫آقای احمدی‌نژاد پس از این اظهار نظر رهبری‪ ،‬حکم ابالغی‬ ‫خود را پس گفت اما بالفاصله آقای مشایی را به عنوان رئیس‬ ‫دفتر خود منصوب و از آن روز تا کنون نزدیک به ‪ 18‬پست و‬ ‫مسوولیت حساس دولتی را به او واگذار کرد‪.‬‬ ‫اسفندیار رحیم مشایی متولد ‪ 1339‬خورشیدی در محله‬ ‫« َمشٌ اء» شهرستان رامسر است‪ .‬بنابر گفته منابع خبری‬ ‫نزدیک به محافظه‌کاران و چهره‌هایی هم‌چون حجت‌االسالم‬ ‫سیدمحمود نبویان؛ یکی از شاگردان آقای مصباح و استاد‬ ‫موسسه پژوهشی آیت‌اهلل خمینی‪ ،‬وی از دوران کودکی‬

‫فردی فعال و باهوش بود‪ .‬از پانزده سالگی در حوزه مسایل‬ ‫مذهبی سخنرانی‌هایی را داشته و در ایام انقالب نیز در انتشار‬ ‫و تشریح بیاینه‌ها آیت‌اهلل خمینی بسیار فعال بود‪.‬‬ ‫بعد از پیروزی انقالب در اطالعات سپاه رامسر مشغول به‬ ‫کار شد و هم‌زمان نیز از دانشگاه اصفهان مهندسی خود را‬ ‫در رشته الکترونیک اخذ کرد‪ .‬پس از اتمام تحصیل به دعوت‬ ‫سردار نقدی به کردستان رفت و معاونت واحد کومله اطالعات‬ ‫قرارگاه حمزه سیدالشهدا را بر عهده گرفت‪ .‬در همان روزها‬

‫به اعتقاد این محافظه‌کاران چهره‌های شاخص‬ ‫جریان موسوم انحرافی در سال‌های گذشته‬ ‫با استفاده از امکانات دولتی تالش کردند تا با‬ ‫کنترل شریان‌های حیاتی کشور‪ ،‬قدرت موازی‬ ‫را با رهبری نظام خلق کرده و در بستر زمان‪،‬‬ ‫ضمن کم‌رنگ کردن نقش آیت‌اهلل خامنه‌ای‪،‬‬ ‫خود کنترل کشور را در دست بگیرند‬

‫و طی چند سفر کاری به شهرستان خوی و در جلسات تامین‬ ‫استان با محمود احمدی‌نژاد آشنا شد‪ .‬آقای احمدی‌نژاد در آن‬ ‫مقطع فرمانداری شهرستان خوی را بر عهده داشت‪.‬‬ ‫در زمان آقای ری‌شهری مسوولیت مناطق بحرانی کشور به‬ ‫آقای مشایی سپرده و پس از اتمام این دوره به وزارت کشور‬ ‫منتقل شد‪ .‬پس از راه‌اندازی شبکه رادیویی پیام‪ ،‬مدیریت این‬ ‫شبکه و بعد رادیو تهران به آقای مشایی سپرده شد و سرانجام‬ ‫در زمان تصدی شهرداری تهران توسط آقای احمدی‌نژاد به‬ ‫بخش فرهنگی شهرداری منتقل و با بر سرکارآمدن دولت نهم‬ ‫به همراه تیم موسوم به آبادگران وارد دولت شد‪.‬‬ ‫آقای مشایی در دولت نهم و دهم پست‌هایی متعددی‬ ‫هم‌چون رییس سازمان ایران‌گردی و جهان‌گردی و میراث‬ ‫فرهنگی‪ ،‬رئیس مرکز مطالعات جهانی شدن‪ ،‬جانشین‬ ‫محمود‌احمدی‌نژاد در شورای عالی ایرانیان خارج از کشور‪،‬‬ ‫عضو شورای نظارت بر صدا وسیما‪ ،‬عضو شورای فرهنگی‬ ‫دولت‪ ،‬عضو کمیسیون‌های اقتصاد و فرهنگی دولت‪ ،‬ریاست‬ ‫کمیته عالی در مورد طرح خط لوله گاز ایران پاکستان هند و‬ ‫‪ ...‬را بر عهده داشت‪.‬‬ ‫وی هم‌چنین تا سال ‪ 88‬به مدت ‪ 20‬سال مدیر مسوول‬ ‫ماه‌نامه‌بین‌المللی «سروه» بود‪.‬‬ ‫حجت‌االسالم مهدی طائب عضو ارشد «قرارگاه عمار» و یکی‬ ‫ازچهره‌های شاخص مخالف دولت در یکی از سخنرانی‌های‬ ‫خود در بهار سال ‪ 90‬فاش کرد که همسر آقای مشایی یکی‬ ‫از زندانیان سیاسی سال‌های آغازین انقالب اسالمی بوده که‬ ‫آقای مشایی مسوولیت بازجویی از وی را بر عهده داشت‪.‬‬ ‫به گفته آقای طائب‪ ،‬همسر آقای مشایی پس از ابزار پشیمانی‬ ‫از عمل‌کرد خود از زندان آزاد و بالفاصله به عقد آقای مشایی‬ ‫درآمد‪ .‬این ازدواج آقای مشایی باعث شد تا وزارت اطالعات از‬ ‫ادامه کار آقای مشایی در این سازمان جلوگیری کند‪.‬‬

‫درگیری مسلحانه پژاک با سپاه‬ ‫در مرز ایران و عراق»‬ ‫خبر‬ ‫حزب حیات آزاد کردستان‪ ،‬پژاک‪ ،‬که به مبارزه مسلحانه علیه‬ ‫جمهوری اسالمی مباردت‌ دارد روز یک‌شنبه‪ 17 ،‬ژوئیه‪ ،‬اعالم‬ ‫کرد که در پی تبادل آتش با سپاه پاسداران جمهوری اسالمی‬ ‫در منطقه مرزی ایران و عراق‪ ،‬دو نفر از نیروهای این حزب‬ ‫کشته و چهار نفر نیز زخمی شده‌اند‪.‬‬ ‫هم‌زمان گزارش‌هایی از گلوله باران مناطقی از کردستان‬ ‫عراق توسط ایران منتشر شده است‪.‬‬ ‫به گزارش خبرگزاری فرانسه‪ ،‬شیرزاد کمانگر‪ ،‬سخن‌گوی‬ ‫پژاک‪ ،‬در این‌باره اظهار داشت‪« :‬از نیمه‌شب شنبه نبرد‬ ‫سنگینی میان پژاک و نیروهای مسلح ایران ادامه داشته که‬ ‫باعث زخمی شدن برخی از افراد گروه ما شده‌است‪».‬‬ ‫وی افزود‪« :‬این درگیری بیش از ‪ ۱۰‬ساعت به طور مداوم‬ ‫ادامه داشته و توپ‌خانه‌های ایران بامداد یک‌شنبه نیز هم‌چنان‬ ‫در حال گلوله‌باران هستند‪».‬‬ ‫شیرزاد کمانگر مدعی شده‌ که «چند سرباز ایرانی در یک‬ ‫درگیری در نزدیکی منطقه پنجوین استان سلیمانیه عراق‬ ‫کشته و زخمی شده‌اند» اما هنوز هیچ منبع مستقلی ادعای‬ ‫وی را تایید نکرده است و خبرگزاری‌های ایران نیز تاکنون‬ ‫گزارشی در این مورد منتشر نکرده‌اند‪.‬‬ ‫پای‌گاه خبری گروه پژاک‪ ،‬منطقه درگیری‌ها‪« ،‬زلی» و‬ ‫«دره کوکه» اعالم کرده و نوشته که این عملیات با شرکت‬ ‫چندین هزار نظامی ایران و با پشتیبانی هلیکوپتر و سالح‌های‬ ‫سنگینی چون توپ و تانک انجام شده است‪.‬‬ ‫جبار یاور‪ ،‬از مقام‌های ارشد «وزارت امور پیشمرگان» در‬ ‫منطقه خودگردان کردستان عراق گلوله‌باران پای‌گاه‌های‬ ‫پژاک توسط ایران را تایید کرد اما گفت که در مورد بروز‬ ‫درگیری یا تبادل آتش در این مناطق گزارشی دریافت نکرده‬ ‫‌است‪.‬‬ ‫شیرزاد کمانگر‪ ،‬سخن‌گوی پژاک‪ ،‬گفته‌است که نیروهای‬ ‫ایرانی به روستاییان ساکن در سمت عراقی نوار مرزی هشدار‬ ‫داده‌اند تا ظرف سه روز خانه‌های خود را تخلیه کنند‪ ،‬اما جبار‬ ‫یاور این ادعا را «یک شایعه» دانست‪.‬‬ ‫اخبار تازه از درگیری در این منطقه پس از آن منتشر می‌شود‬ ‫که به گزارش خبرگزاری های ایران‪« ،‬یک فرمانده بلندپایه‬ ‫نیروهای مسلح جمهوری اسالمی» هفته گذشته گفت که‬ ‫ایران به حمالت خود برای نابودی این گروه ادامه خواهد داد‪.‬‬ ‫الزم به اشاره است گروه حزب حیات آزاد کردستان‪ ،‬پژاک‪،‬‬ ‫شاخه ایرانی حزب کارگران کردستان ترکیه‪ ،‬پ‌کاکا‪ ،‬است که‬ ‫از سوی آنکارا و بسیاری از کشورهای جهان از جمله آمریکا‬ ‫در فهرست گروه‌های تروریستی قرار دارد‪.‬‬

‫در افغانستان روی داد؛‬ ‫«انتقال مسوولیت‌های امنیتی به افغان‌ها آغاز شد»‬ ‫خبر‬ ‫برنامه انتقال امنیت از نیروهای بین‌المللی به نیروهای افغان‬ ‫امروز رسمن از والیت بامیان افغانستان آغاز گردید‪ .‬بامیان که‬ ‫یکی از والیات مرکزی افغانستان است از جمله والیات امن به‬ ‫شمار می‌رود و در این والیت حدود ‪ 260‬سرباز مالیزی و زیالند‬ ‫نو در قالب تیم بازسازی والیتی حضور دارند‪.‬‬ ‫صدیق صدیقی سخن‌گوی وزارت داخله افغانستان گرفتن‬

‫مسوولیت‌های امنیتی توسط خود افغان‌ها را یک آرزو عنوان‬ ‫کرد که در حال عملی شدن است‪ .‬وی گفت نیروهای‬ ‫امنیتی با تجهیزات پیش‌رفته در این والیت‌ها جا‌به‌جا شده و‬ ‫می‌توانند بدون حضور قوای بین‌المللی امنیت را تامین کند‪.‬‬ ‫بر بنیاد توافق دولت افغانستان با جامعه جهانی قرار است تا‬ ‫ختم این هفته مسوولیت‌های امنیتی والیات بامیان‪ ،‬پنجشیر‪،‬‬ ‫کابل به استثنای شهرک سروبی و مراکز والیت‌های لغمان‪،‬‬ ‫بلخ‪ ،‬هرات و هلمند از نیروهای بین‌المللی به افغان‌ها سپرده‬ ‫شود‪.‬‬


‫وضعیت اسفبار در کمپ «الولید» عراق‬

‫نمیخواهم در کمپ بمیرم‬

‫پناه‌جویی که ‪ 26‬سال عمرش را در کمپ گذرانده است‪،‬‬ ‫میگوید‪« :‬در کمپ به دنیا آمدهام اما نمیخواهم در کمپ‬ ‫بمیرم…‪».‬‬ ‫آزاد جوانمیری پناهجوی ایرانی‪ ،‬در کمپ التاش در عراق‬ ‫در اوج بیپناهی آوارگی از مادر متولد و االن ‪ 26‬ساله که‬ ‫سرگردان و بالتکلیف در مسیر کمپهای التاش‪ ،‬ناکجا آباد‬ ‫و الولید کودکی‪ ،‬نوجوانی و جوانی خود را گذارانده است‪ .‬به‬ ‫راستی کدام یک از ما چنین فاجعهای را لمس و تا به حال به‬ ‫چشم دیدهایم؟ ‪ 26‬سال تمام سقف خانهات چادرهای رنگ‬ ‫و روفته کمیساریای عالی پناهندگان باشد‪ .‬نه مدرسهای‪ ،‬نه‬ ‫خانهای‪ ،‬نه شغلی‪ ،‬نه شهربازی و نه پارکی و نه سینمایی…‬ ‫چگونه میتوان تاوان این نامالیمات را به آزاد پرداخت‪ .‬تنها‬ ‫آزاد چنین سرگذشتی ندارد ‪ 150‬خانواده ایرانی از سال ‪1979‬‬ ‫تا به امروز سرگردان و بالتکلیف‪ ،‬بیهیچ توشه و شغلی زندگی‬ ‫خود را میگذرانند… آزاد میگوید‪ ،‬در کمپ به دنیا آمدهام‬ ‫اما نمیخواهم در کمپ بمیرم‪ .‬تراژی این واقعیت را چگونه‬ ‫با آزاد همدرد شوم؟ به او قول اطالع رسانی و مدد را دادم‪،‬‬ ‫اما چگونه؟!!! کار من تنها نوشتن است… آنان که میتوانند و‬ ‫دستی بر آتش دارند باید قصه زیبایی برای پایان این تراژدی‬ ‫بنویسند‪.‬‬ ‫با آزاد جوانمیری به گفتوگو نشستم تا ناگفتههایش را بیان‬ ‫کند… کتابی از درد و رنج در سینه داشت و از خودش حرفی‬ ‫نمیزد‪ .‬شروع و پایان حرفهایش درد و رنج ‪ 150‬خانواده ایرانی‬ ‫بود که آن جا بالتکلیف ماندهاند و نگران کودکانی بود که‬ ‫مبادا سرگذشت او سرتیتر زندگی شان شود‪ .‬ادامه کالم را به‬ ‫آزاد می‌سپارم…‬ ‫آزاد جان‪ ،‬کالم را از ابتدا آغاز میکنیم‪ .‬چه اتفاقی افتاد که‬ ‫ایران را ترک کردید؟‬

‫سالیان طوالنی جنگ ایران و عراق که جمهوری اسالمی از‬ ‫آن به نام دفاع مقدس نام میبرد‪ ،‬و ما ُکردها آن را نسلکشی‬ ‫برنامهریزی شده میگوییم‪ ،‬سبب آوارگی پدر و مادرهای و‬ ‫هزاران کرد ایرانی شد‪ .‬کردهایی که خانه و زندگیشان در‬ ‫مرز ایران و عراق وجود داشت و هر روز زیر بمباران دو طرف‬ ‫جنگ بوند‪ .‬سبب آوارگی و ترک سرزمین مادری شد‪ .‬چهل‬ ‫هزار کرد ایرانی در اردوگاه التاش نزدیکی استان انبار سکنی‬ ‫گزیدند‪ .‬سالها بیعدالتی و رنج و بی خانمانی… سالها گرسنگی‬ ‫…سالها بیماری… که در طی این سالیان پدران و مادران‬ ‫ما شاهد از دست دادن جان کودکانشان بودند… دستآورد‬ ‫این همه رنج قبرستانی در نزدیکی کمپ التاش بود با ‪5000‬‬ ‫قطعه که با نام یا بینام و نشان مزین شده بود…‪.‬پس از‬ ‫حملههای امریکا به عراق و سقوط حکومت بعث‪ ،‬کمپ التاش‬

‫به مکان خطرناکی هم برای پناهجویانی چون ما بود و هم‬ ‫برای حکومت تازه مستقر شده‪ ،‬چرا که افرادی بسیاری از‬ ‫القاعده و نیروهای بعثی و حتی عوامل جمهوری اسالمی در‬ ‫آن رخنه کرده بود و باعث ترور بسیاری از پناهجویان شده‬ ‫بودند… همین امر سبب شد که کمپ التاش تعطیل و به‬ ‫کمپی واقع در مرز عراق و اردن انتقال داده شویم…‬ ‫در کمپ التاش چه تعداد ُکرد ایرانی زندگی میکرد؟‬ ‫بیش از چهل هزار ُکرد ایرانی سالیان متمادی در این کمپ‬ ‫بیهیچ امکانات رفاهی زندگی میکرد‪ .‬چه بسیار از کودکان‪،‬‬ ‫زنان‪ ،‬مردان و جوانان بر اثر کمبود مواد غذایی و عدم امکانات‬ ‫پزشکی و حتا توسط نیروهای اسالمگرا افراطی و القاعده‬ ‫کشته و جان خود را از دست دادند‪ .‬قبرستانی با ‪ 5000‬قطعه‬ ‫گور در نزدیکی کمپ التاش خود گواهی بر این مصیبت و‬ ‫تراژدی است و هر آنچه را که بتوان انکار کرد‪ ،‬هیچگاه‬ ‫نمیتوان این گورها را از بین برد و این لکه سیاه عدم همکاری‬ ‫سازمانهای حقوق بشری و کشورهای مدافع حقوق بشر را‬ ‫پاک کرد‪ .‬کمپی که از سال ‪ 1980‬با تعداد بیشماری پناهجو‬ ‫ایرانی نام گذاری شد و االن بیش از سی سال از آن زمان‬ ‫میگذرد و هنوز ‪ 150‬خانواده ایرانی بازمانده این کمپ هستند‬ ‫که از طرف سازمانهای حقوق بشری به آن نگریسته نشده و‬ ‫کودکان آنها بیسواد و بیحرفه و شغلی‪ ،‬هم بازی عقربها و‬ ‫مارمولک و مارهای این بیابان شدند‪.‬‬ ‫تعداد بیشماری ایرانی در این کمپ بودند‪ ،‬چرا از آن تعداد ‪173‬‬ ‫خانواده باقیمانده است؟‬ ‫زمان انتقال کمپ التاش به خاطر مسایل و مشکالت امنیتی‬ ‫که برای پناهجویان به وجود آمد‪ ،‬بسیاری از ایرانیان پناهجو‬ ‫در این کمپ به کمپی نزدیک مرز عراق و اردن رفته و‬ ‫تعدادی هم به کشورهای ترکیه پناه برده و حتی بسیاری‬ ‫از ایرانیان به علت شرایط بسیار سخت این کمپ به ایران‬ ‫بازگشتند… خوشبختانه در سال ‪ 2003‬بیش از ‪ 1300‬پناهجو‬ ‫توسط کشورهای پناهنده پذیرفته شدند‪ .‬و زمانی که ما به‬ ‫این ارودگاه که نزدیک مرز اردن رسیدیم‪ ،‬دولت اردن دیگر‬ ‫هیچ پناهجویی را نمیپذیرفت و مرزهایش را به روی تمامی‬ ‫کمپ الولید در یک بیابان واقع شده و شرایط آن چندین‬ ‫برابر سخت از کمپهای قبلی است‪ .‬به هیچ عنوان این‬ ‫کمپ شرایط زیستی برای پناهجویان نداشته و یک‬ ‫ارودگاه جنگی است که با چندین الیه سیم خاردار‬ ‫احاطه شده و خروج از آن غیرممکن است‪.‬‬

‫پناهجویان بسته نگه داشت‪ .‬که پس از آن به مدت پنج سال‬ ‫در کمپی به نام ناکجاآباد که نه زیر نظر کشور عراق بود و نه‬ ‫جز حوزه استحفاظی اردن محسوب میشد‪ ،‬خانه به دوشتر از‬ ‫قبل زندگی را به امید آینده ادامه دادیم‪ .‬متاسفانه در طی این‬ ‫مدت پنج سال کمیساریای عالی به بهانه این که این اردوگاه‬ ‫زیر نظر هیچ کشوری نیست و رسمیت ندارد‪ ،‬کمکهای ناچیز‬ ‫خود را از ما پناهجویان دریغ کرد که به علت همین بیتوجهی‬ ‫چه بسیار کودکان بیمار و معلول و ناقص پای به زمینی‬ ‫گذاشتند که هیچ کشوری آن را به رسمیت نمیشناخت…‬ ‫کمپ الولید که شما را منتقل کردند آیا شرایط بهتری از لحاظ‬ ‫رفاهی برای شما فراهم شد؟‬ ‫کمپ الولید در یک بیابان واقع شده و شرایط آن چندین‬ ‫برابر سخت از کمپهای قبلی است‪ .‬شاید از طرف کمیساریای‬ ‫عالی پناهندگان کمکهای حداقلی دریافت کنیم اما نبود‬ ‫امکانات بهداشتی‪ ،‬فرهنگی و کمبود مواد غذایی آسیبهای‬ ‫جبران ناپذیری را برای پناهجویانی که سالها زندگی را در‬ ‫کمپهای دیگری گذراندهاند‪ ،‬به ارمغان آورده است‪ .‬بچههایی‬ ‫که سالها از لحاظ تحصیلی عقب افتاده و بزرگ شدند و طعم‬

‫رفتن به مدرسه و در کنار دیگر بچهها را نچشیدهاند‪ ،‬گرمای‬ ‫سوزان تابستان و سرمای غیرقابل زمستان زندگی پناهجویان‬ ‫را مختل کرده‪ .‬بیمارهای خونی و مسری که بین پناهجویان‬ ‫شیوع پیدا کرده‪ ،‬اسهالهای خونی‪ ،‬خون دماغهای پیدرپی‪،‬‬ ‫فشار خون باال‪ ،‬ناراحتیهای پوستی و نیش زدنهای عقرب و‬ ‫مار و حشرات بیابانی همه و همه دست به دست هم داده تا‬ ‫توان پناهجوی سالها آواره را به زانو درآورد‪ .‬به هیچ عنوان این‬ ‫کمپ شرایط زیستی برای پناهجویان نداشته و ارودگاه جنگی‬ ‫و یا زندانی است که با چندین الیه سیم خاردار احاطه شده و‬ ‫خروج از آن غیرممکن است‪.‬‬ ‫در کمپ الولید تنها شما بازماندههای کمپ التاش زندگی‬ ‫میکنید؟‬ ‫خیر…‪ 90‬خانواده پناهجوی اهوازی‪ 200 ،‬پناهجوی‬ ‫فلسطینی که قبلن ‪1700‬خانواده پناهجو بودند و خوشبختانه‬ ‫از طرف کشورهای ثالث مورد حمایت قرار گرفته و اکثر آنها‬ ‫راهی کشور سوم شدند‪.‬‬ ‫طی این مدت آیا با سازمان حقوق بشری توانستید ارتباط‬ ‫برقرار کنید؟‬ ‫بله… شرایط غیرقابل تحمل این کمپ سبب شد که‬ ‫پناهجوها در کنار هم قرار بگیرند و برای رساندن حرفهایشان‬ ‫به گوش سازمانهای حقوق بشری دست به تحصنهای عمومی‬ ‫بزنند‪ .‬به طوری که هنوز هم این تحصنها ادامه داشته و از‬ ‫صبح تا عصر جلوی دفتر کمیساریای عالی پناهندگان به‬ ‫نشانه اعتراض و رسانهای کردن این مشکالت تجمع کرده‬ ‫و به این تحصن اعتراضی خود ادامه خواهیم داد تا زمانی که‬ ‫نتیجهای حاصل شود‪.‬‬ ‫تا به حال نتیجهای هم گرفتهاید؟‬ ‫متاسفانه خیر… به جای رسانهای کردن فریاد این بیعدالتی‬ ‫بیشتر مورد بیمهری قرار گرفته و آزرده خاطر شدیم‪ .‬به طور‬ ‫نمونه ‪ 25‬ماه مه‪ ،‬دو خانم پناهجو دست به اعتصاب غذای‬ ‫نامحدود زدند و بیش از ‪ 30‬روز این اعتصاب غذا ادامه داشت‪.‬‬ ‫آنها میخواستند شرایط غیرانسانی که برای خود و فرزندانشان‬ ‫پیش آمده و سالها بیپناهی و بالتکلیفی را با زبان بیزبانی به‬ ‫گوش وکالی کمیساریای عالی پناهندگان رسانده و حمایت‬ ‫این سازمان را نسبت به خود و دیگر پناهجویان جلب کنند‪.‬‬ ‫متاسفانه مسوولین کمیساریای عالی به جای رسیدگی به این‬ ‫موضوع چندین نفر که یونیفرم پلیس را پوشیده بودند را با‬ ‫اجازه خود به داخل کمپ راه داد و این دو خانم را با زور و‬ ‫توهین و اهانت به بیمارستان منتقل کردند‪ ،‬که در این حین‬ ‫درگیری هم بین پناهجویان و این افراد صورت گرفت و‬

‫آسیبهای بسیار جدی برای پناهجویان به عمل آورد‪ .‬و ماشین‬ ‫کمیساریای عالی با سرعت به تجمع پناهجویان یورش برده‬ ‫و سبب زیر گرفتن یکی از خانمهای پناهجو شده که ساعد‬ ‫دست بالکل شکست و دیگر پناهجویان نیز مورد توهین و‬ ‫افترا و آسیبهای جسمی جدی شدند‪.‬‬ ‫چه عاملی سبب شد که ماشین کمیساریای عالی پناهندگان به‬ ‫سمت پناهجوها یورش ببرد؟‬ ‫جمع کثیری از پناهجویان در روز جهانی پناهندهگان‪ ،‬دست‬ ‫به تحصن عمومی زده و از ساعت هشت صبح تا دوازده شب‬ ‫این تحصن هر روز و به طور متوالی ادامه هم اکنون ادامه‬ ‫دارد‪ ،‬در این روز وکال کمیساریای عالی پناهندگان به جای‬ ‫رسیدگی به درخواستها و مطالبات ما‪ ،‬درخواست کمک از گارد‬ ‫یونیفرم پوش عراق کرده و با چندین نفر از این افراد وارد‬ ‫کمپ شدند‪ ،‬با تهدید و اهانت به سمت زنهایی که اعتصاب‬ ‫غذا نامحدود کرده بودند رفته و با بیحرمتی و بیاحترامی تمام‬ ‫آنها را به زور داخل آمبوالنس کردند‪ ،‬چنین از عملی از طرف‬ ‫وکالی کمیساریای عالی برای پناهجویانی که دست به‬ ‫تحصن مسالمتآمیز زده و خواستار رسیدگی به پروندههایشان‬ ‫بودند‪ ،‬بسیار گران تمام شد‪ .‬و پناهجویان تاب این بیحرمتی‬ ‫را نداشته و با نیروهای پلیس درگیر شده و به زد و خورد‬ ‫پرداختند‪ .‬نیروهای یونیفرم پوش گارد عراق نیز با تمام توان‬ ‫به جان پناهجوها افتاده و حسابی تن و بدن پناهجویان را‬ ‫زخمی و آسیبهای جدی وارد آوردند‪ .‬وکالی کمیساریای عالی‬ ‫هم به جای رسیدگی به این موضوع‪ ،‬ماشینشان را روشن‬ ‫کرده و با سرعت تمام به سمت پناهجوها حرکت کردند که‬ ‫زد و خورد و درگیری چنان باال بود که ماشین کمیساریای‬ ‫عالی چندین نفر را زیر گرفت و موجب شکستگی دست یکی‬ ‫از زنان پناهجو شد‪.‬‬ ‫برای امرار معاش چه کار میکنید؟‬ ‫ما که سالهاست گرفتار در کمپهایی هستیم که هیچ امکانات‬ ‫رفاهی ندارد و باتبع کاری هم وجود ندارد‪ .‬از طرف کمیساریای‬ ‫عالی هر نفر به طور ماهیانه‪ ،‬یک کیلو برنج‪ ،‬یک کیلو شکر‪،‬‬ ‫یک کیلو چایی‪ ،‬دو عدد صابون‪ ،‬یک کلیو تاید‪ ،‬یک عدد‬ ‫شامپو‪ ،‬یک کیلو گوشت‪ ،‬دو بسته پنیر دریافت میکند‪ .‬و روزانه‬ ‫هر نفر سه عدد نان باگت کوچک سهم غذایی شان هست…‬ ‫از لحاظ میوه و سبزیجات که به هیچ عنوان چنین چیزی‬ ‫دریافت نمیکنیم و تمامی بچهها از میوه و سبزیجات محروم‬ ‫هستند‪ .‬پوشاک نیز همان کهنههایی که داشتیم میپوشیم و‬ ‫سهمی از لحاظ پوشاک برای ما در نظر گرفته نشده است‪.‬‬ ‫و کالم آخر…(هرچند مصاحبه با شما تازه آغاز شده و نیاز‬ ‫به اطالع رسانی و مصاحبههای بسیار است اما برای پایان‬ ‫این شماره‪)..‬‬ ‫من ‪ 26‬سال سن دارم و در کمپ به دنیا آمدم‪ .‬هیجده سال‬ ‫اول زندگیام را در کمپ التاش گذراندم و تمامی زندگی من از‬ ‫لحظه تولد تا به امروز در سه کمپ مختلف سپری شده است‪.‬‬ ‫آیا حق دیدن زندگی بیرون از کمپ را ندارم‪ ،‬به چه جرمی من‬ ‫و بیشتر کودکان امروز و دیروز بایست کودکی و نوجوانی و‬ ‫جوانیشان را در کمپ بگذرانند… تنها این سوال را میخواهم‬ ‫از سازمانهای حقوق بشری بپرسم‪ ،‬ما تاوان چه گناهی را‬ ‫پس میدهیم؟!!! آن گونه که از خبرها شنیده میشود‪ ،‬حکومت‬ ‫عراق قصد تعطیلی کمپ الولید به مانند کمپ اشرف را داشته‬ ‫و پیگیر همان سیاست است… حال با چنین اوضاعی آیا ما‬ ‫پناهجویان محکوم به تبعید اجباری هستیم آن هم در شرایط‬ ‫قرون وسطایی… من از تمامی کسانی که این مصاحبه‬ ‫را میخوانند‪ ،‬میخواهم که پیگیر معضالت و مشکالت ما‬ ‫پناهجویان در کمپ الولید باشند‪ ،‬فاجعه بزرگتر از آن است‬ ‫که در چند خط بیان شود…‬


‫امنیت بیشتر‪ ،‬دسترسی و تبادل آزاد اطالعات‬

‫کاربرد غالب وی پی ان در ایران‬ ‫کیومرث سجادی‬ ‫دسترسی آزاد به اطالعات یکی از معضل های همیشگی ما‬ ‫ایرانی ها در سال های اخیر بوده و هست‪ .‬این طور به نظر می‬ ‫رسد که شرایط روزبه روز بدتر و بدتر نیز خواهد شد‪ .‬مسئله‬ ‫حیاتی تر که گاهی به سادگی از کنار آن می گذریم و بسیار‬ ‫با آن درگیر هستیم بحث امنیت اطالعاتی است که در وب‬ ‫تبادل می شوند‪ .‬از راه های گوناگون این امکان وجود دارد‬ ‫که اطالعات شخصی ما مانند ایمیل ها‪ ،‬پیغام های خصوصی‬ ‫که رد و بدل می کنیم‪ ،‬سایت هایی که بازدید می‌کنیم و یا‬ ‫اطالعاتی که در سایت ها و اف تی‪-‬پی های مختلف آپلود‬ ‫می کنیم در بین راه دزدیده و یا کنترل شوند‪.‬‬ ‫انواع تروژان ها که اقدام به جاسوسی از روی سیستم های‬ ‫شخصی کرده و در نهایت اطالعات را برای شخص نصب‬ ‫کننده تروژان ارسال می نمایند یکی از این راه ها هستند‪.‬‬ ‫برای مقابله با این قبیل برنامه ها باید از کامپیوتر شخصی‬ ‫خود با نصب آنتی ویروس ها‪ ،‬آنتی تروژان ها و فایروال های‬ ‫کارآمد محافظت نمود‪.‬‬ ‫اما شیوه ای که مورد بحث ما می باشد دزدیدن اطالعات‬

‫«وی پی ان» در واقع یک شبکه خصوصی‬ ‫است که به کاربران خود اجازه می دهد از‬ ‫طریق یک شبکه عمومی مانند اینترنت به‬ ‫آن وصل شده و از اطالعات داخل شبکه با‬ ‫امنیت باال بهره مند شوند‬

‫در بین راه کامپیوتر شخصی ما تا سرور مقصد و یا کنترل‬ ‫اطالعات از طریق آی اس پی ها و سرورهای مرکزی ای می‬ ‫باشد که از طریق آن ها به اینترنت وصل می شویم‪.‬‬ ‫هنگامی که شما از طریق ‪ ، ADSL‬شبکه بی سیم و یا‬ ‫‪ Dial up‬به اینترنت وصل می شوید اولین اتفاقی که با‬ ‫برقراری تماس شما با مرکزی که از آن اشتراک اینترنت‬ ‫گرفته اید (آی اس پی) می افتد ثبت اطالعات قابل دست‬ ‫رس شما از قبیل شماره تلفن‪ ،‬کد کاربری و شماره اشتراک یا‬ ‫آی پی شما می‪-‬باشد‪ .‬هر سایتی که شما بازدید و در آدرس‬ ‫بار مرورگر خود وارد می نمایید بصورت درخواستی به سرور‬ ‫آی اس پی شما ارسال و به نام شما ثبت می شود‪ .‬در صورتی‬ ‫که این درخواست شامل فیلترینگ نظارت های دولتی نشود‬ ‫سایت مربوطه از طریق آی اس پی به درخواست شما پاسخ‬ ‫داده و اطالعات مدنظر شما را برای شما ارسال می نماید‪ .‬از‬ ‫این طریق کلیه اطالعات شما از قبیل سایت هایی که بازدید‬ ‫نموده اید‪ ،‬ایمیل های شما‪ ،‬فایل هایی که ارسال و دریافت‬ ‫نموده اید و ‪ ...‬قابل بررسی و مشاهده خواهند بود‪ .‬در این بین‬ ‫تنها چیزی که می تواند حافظ امنیت شما باشد‪ ،‬تمهیداتی‬ ‫است که سایت های مختلف برای حفظ امنیت کاربران شان‬ ‫در نظر می گیرند‪ .‬به عنوان مثال استفاده از پروتکل ‪https‬‬ ‫جهت تبادل امن اطالعات یکی از این راه ها است‪.‬‬

‫حال «وی پی ان»(‪ )VPN‬چیست و چه کمکی به ما‬ ‫می‌کند؟ ‪ )VPN (Virtual Private Network‬یا‬ ‫شبکه مجازی اختصاصی در واقع یک شبکه خصوصی است‬ ‫که به کاربران خود اجازه می دهد از طریق یک شبکه عمومی‬ ‫مانند اینترنت به آن وصل شده و از اطالعات داخل شبکه با‬ ‫امنیت باال بهره مند شوند‪ .‬در این بین برخی شبکه های «وی‬ ‫پی ان» به کاربران خود این اجازه را می دهند تا از طریق‬ ‫این شبکه داخلی به استفاده از اینترنت بپردازند‪ .‬کاری که ما‬ ‫هنگام استفاده از « وی پی ان» با استفاده از ‪ ADSL‬خود‬ ‫می نماییم در واقع همین کار است‪ .‬اینترنت ما تنها نقش‬ ‫اتصال به «وی پی ان» را ایفا می کند و پس از آن کلیه‬ ‫فعالیت هایی که در اینترنت انجام می دهیم از طریق شبکه‬ ‫مجازی اختصاصی صورت می‪-‬پذیرد‪ .‬به این ترتیب کنترل‬ ‫های صورت گرفته توسط دولت و یا «آی اس پی»ها بی اثر‬ ‫شده و ما از طریق وی پی ان به اینترنت و سایت های دل‬ ‫خواه خود وصل می‌شویم‪.‬‬ ‫در خصوص امنیت استفاده از وی پی ان باید گفت که آی پی‬ ‫ما با اتصال به وی پی ان تغییر کرده و دیگر قابل شناسایی‬ ‫نخواهد بود‪ .‬با اتصال ما وی پی ان و تغییر آی پی ما به یک‬ ‫آی پی غیرحقیقی و اتصال به اینترنت از طریق سرور این‬ ‫شبکه مجازی اختصاصی تقربین ردیابی غیر ممکن می‌شود‪.‬‬ ‫وی پی ان‌ها برای برقراری امنیت بیش تر از فایروال استفاده‬ ‫می نمایند و هرگونه درخواست و تالشی را برای دسترسی به‬ ‫سرورهای شبکه سخت گیرانه کنترل می نمایند‪ .‬در ضمن‬ ‫کلیه اطالعاتی که ارسال می‪-‬کنیم به صورت کدگذاری‬ ‫شده به سرور وی پی ان ارسال شده و در آن جا رمزگشایی‬ ‫می شوند‪ .‬در مورد اطالعات دریافتی ما نیز به همین صورت‬ ‫خواهد بود و اطالعات توسط سرور کدگذاری شده و پس‬ ‫از ارسال به کامپیوتر شخصی ما رمزگشایی و نمایش داده‬ ‫خواهند شد‪.‬‬ ‫در مورد استفاده از وی پی ان نباید دو نکته را فراموش کرد‪:‬‬ ‫‪ .1‬آن چه که در مورد امن بودن اینترنت شما در هنگام‬ ‫استفاده از وی پی ان مطرح شد مربوط به ارسال و دریافت‬ ‫اطالعات شما است و در صورتی که کامپیوتر شما از ویروس‬ ‫ها و تروژان های مختلف پاک نباشد امکان دزدیدن اطالعات‬ ‫شما از طریق آن ها با اتصال به وی پی ان بدیهی است که‬ ‫هم چنان به قوت خود باقی خواهد بود‪.‬‬ ‫‪ .2‬کلیه اطالعات شما همان طور که در آی اس پی شما‬ ‫قابل ثبت و نگه‌داری شدن بود در سرور وی‪-‬پی ان شما نیز‬ ‫خواهد بود و استفاده از وی پی ان های مشکوک و یا دولتی‬ ‫از نظر امنیتی خطرناک‌تر از استفاده از اینترنت بدون وی پی‬ ‫ان خواهد بود و تنها برای جذب شما اجازه عبور از فیلترینگ‬ ‫موجود را خواهند داد‪.‬‬ ‫در جواب کسانی که در مورد امنیت استفاده از وی پی ان‬ ‫سوال های زیادی در ذهن خود دارند به طور خالصه باید‬ ‫گفت که استفاده از وی پی ان در هنگام استفاده از اینترنت‬ ‫امنیت شما را به مراتب باالتر خواهد برد اما در کنار آن نباید‬ ‫انتخاب یک وی پی ان مطمئن را فراموش کرده و از خدمات‬ ‫وی پی ان هرجا و یا هرکسی استفاده نمود‪.‬‬ ‫در پایان یادآور می شوم حفظ امنیت کامپیوتر شخصی خود را‬ ‫با نصب آنتی ویروس و فایروال مناسب قبل از هر کاری در‬ ‫اولویت قرار داده و از دریافت برنامه ها و فایل های مشکوک‬ ‫در هر شرایطی و از هرکسی خودداری نمایید‪.‬‬


‫نگاهی به تظاهرات مخالفان دولت مالزی در نهم جوالی‬

‫روزی برای اعتراض در مالزی‬ ‫عکس و روایت‪ :‬امیر ایرانی ‪ /‬کواالالمپور‬ ‫امروز روز غریبی بود‪ ،‬شهری که همیشه رفت و آمد مردم و‬ ‫شلوغی خیابان‌هاش آدم رو به وجد می‌آره به غیر از صدای‬ ‫غارغار کالغاش و خیزش برگ‌های خشک روی آسفالت‬ ‫خیابون‌ها صدایی نمی‌آمد‪ ،‬این سکوت البته زیاد نتونست‬ ‫سنگینی‌اش رو روی خیابون‌های شهر حفظ کنه‪ ،‬چرا که‬ ‫ساعت به وقت قرار در حال نزدیک شدن بود‪.‬‬ ‫امروز از خونه راهی شدم که برم چند تا عکس از محلی‬ ‫که قرار بود مخالفان دولت در اون نقطه تجمع کنند‪ ،‬بگیرم‪.‬‬ ‫با این‌که چند روزی هست که دولت تظاهرات روز شنبه ‪۹‬‬ ‫جوالی رو غیرقانونی اعالم می‌کرد و از همه خواسته بود‬ ‫که از تردد بی‌مورد در مناطقی که قرار بود تظاهرات صورت‬ ‫بپذیره جلوگیری کنند‪ ،‬وبا تمام تمهیداتی که پیش‌بینی کرد‌بود‬ ‫تقریبا می‌شه گفت که زیاد موفق نبود‪ .‬از جمله این اقدامات‬ ‫می‌توان به بستن کلیه خیابان های مشرف به میدان استقالل‪،‬‬ ‫هم‌چنین ایستگاه‌های مترو در نزدیکی این منطقه و حضور‬ ‫بیش از حد نیروهای پلیس اشاره کرد‪.‬‬ ‫شروع تجمع از خیابان بود و شروع شد که تظاهرات‌کننده‌ها‬ ‫قصد داشتن از این مسیر خود را به خیابان تون پراک که‬ ‫منتهی به میدان «استقالل» می‌شود برسانند ولی با درگیری‬ ‫با پلیس ضد شورش مجهز به گارد و باتوم و پرتاب گاز‬ ‫اشک‌آور مانع رسیدن مردم به نقطه اعالم شده‪ ،‬شدند‪.‬‬ ‫بعد از درگیری حدود یک ساعتی که در خیابان «پودو» انجام‬ ‫شد مردم از کوچه‌های اطراف خود را به خیابان «راجا چوالن»‬ ‫رسانده و از آن‌جا وارد سلطان اسماعیل شدن که بتوانند از‬ ‫خیابان «آمپنگ» مسیر خود را به سمت میدان استقالل‬ ‫پیش بگیرند که باز با توجه به این‌که پلیس تمرکز خود را‬ ‫در آن منطقه اعمال کرده بود‪ ،‬راه به جایی نبردند‪ .‬در این‬ ‫هنگام مقصد را عوض کرده و همه به سمت برج‌های دوقلو‬ ‫پیش رفتند و در چهار راه روبروی برج‌های دوقلو تجمع خود‬ ‫را شکل داده که رهبران مخالفان در آن منطقه شعارها و‬ ‫هم‌چنین خواست‌های خودشان مبنی بر انتخابات آزاد‪ ،‬عدم‬ ‫سانسور رادیو و تلویزیون و هم‌چنین داشتن رسانه آزاد و‬ ‫آزادی جو سیاسی‪ ،‬را بیان کردند و حدود ‪ ۳۰‬دقیقه در این‬ ‫مکان گردهم بودند‪ ،‬در این بین که هلیکوپترهای پلیس بروی‬ ‫منطقه در حال گشت زنی بودن با هماهنگی و اعزام نیرو‬ ‫های ضد‌شورش از دو خیابان منتهی به این چهارراه همه را‬ ‫متفرق کرده و تقریبا در این هنگام بود که با فرار معترضین به‬ ‫کوچه‌های اطراف از تجمع مجدد آن‌ها جلوگیری شد‪.‬‬ ‫البته نکته جالب توجه این بود که با اعزام نیروها از منطقه‬ ‫مورد نظر اول که همان میدان استقالل باشد به سمت‬ ‫برج‌های دوقلو مردم راه خود را دوباره بسمت میدان استقالل‬ ‫پیش گرفته و گرد هم آمدند که پلیس در یک غافل‌گیری‬ ‫عجیب با معترضان گیر افتاده بود که البته بعد از گذشت چند‬ ‫صباحی به علت این‌که در محوطه اطراف برج‌های دوقلوی‬ ‫معروف به پتروناس افراد ضد شورش سواره (منظور با اسب)‬ ‫مستقر شده بودند‪ ،‬گارد ضد شورش خود را به محل تجمع‬ ‫معترضین رساند و از ادامه تجمع جلوگیری شد‪.‬‬ ‫طبق خبرهای غیررسمی و تایید نشده حدود ‪ ۶۰۰‬نفر در این‬ ‫روز دستگیر شدند که رهبران معترضین نیز در این بین حضور‬ ‫داشتند‪.‬‬

‫ممنوعیت انتشار نرخ تورم از سوی بانک مرکزی‬

‫اعالم نرخ تورم نیز به اسرار نظام پیوست‬

‫مهرآفرین بهرامی‬

‫رشد تصاعدی تورم در تیرماه سال جاری در حالی ادامه می‬ ‫یابد که اجازه انتشار نرخ تورم این ماه از بانک مرکزی سلب‬ ‫شده است و تاکنون نیز هیچ مرجع دیگری‪ ،‬نرخ تورم تیرماه‬ ‫را اعالم نکرده است‪.‬‬ ‫نرخ تورم هر ماه در ‪ 13 12-‬همان ماه از سوی بانک مرکزی‬ ‫منتشر می‌شد که در تیرماه با گذشت ‪ 19‬روز هنوز اعالم نشده‬ ‫و بنا بر گزارش خبرگزاری های داخلی ایران‪ ،‬شورای عالی‬ ‫آمار حق انتشار نرخ تورم را از بانک مرکزی سلب و به مرکز‬ ‫آمار ایران سپرده است تا ظاهرن اختالف آمارهای منتشره از‬ ‫سوی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران و نهادهای موازی در‬ ‫خصوص نرخ تورم‪ ،‬نرخ بیکاری و غیره از بین برود و یک آمار‪،‬‬ ‫مرجع بررسی پژوهش‌گران قرار گیرد‪.‬‬ ‫این در حالی است که افزایش ‪ 12-14‬درصدی قیمت بلیت‬ ‫قطار و هم‌چنین افزایش ‪ 14‬درصدی بلیت هواپیما و افزایش‬ ‫دوباره کرایه کلیه وسایل حمل و نقلی در تیرماه‪ ،‬افزایش‬ ‫حداقل ‪ 10‬درصدی قیمت مسکن و اجاره بها‪ ،‬افزایش نزدیک‬ ‫به دو برابر قیمت مصالح ساختمانی نظیر سیمان و تیرآهن‌های‬ ‫ساختمانی(که در آمارهای رسمی میزان افزایش قیمت سیمان‬ ‫‪ 13‬درصد عنوان شد)‪ ،‬حذف یارانه برخی دیگر از کاالهای‬ ‫اساسی مانند شیر‪ ،‬بالتکلیفی سهمیه بنزین یارانه‌ای‪ ،‬قبوض‬ ‫سرسام آور آب‪ ،‬برق و گاز و افزایش اقالم خرده فروشی و‬ ‫مرکبات تنها بخشی از گرانی‌هایی است که در تیرماه سال‬ ‫جاری اتفاق افتاده است؛ به طوری که حتی با همان سیستم‬ ‫قبلی بانک مرکزی هم میزان تورم تیرماه قطعن باالی ‪20‬‬ ‫درصد بوده است و دولت احمدی نژاد مانند قبل‪ ،‬برای فرار‬ ‫از اصل مسئله تورم تصاعدی این ماه‪ ،‬اقدام به حذف صورت‬ ‫مسئله‪ ،‬یعنی اعالم نرخ تورم از سوی بانک مرکزی کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫دولت دهم حتی از آمارهای منتشره بدنه نظام نیز می هراسد‬ ‫یک اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه عالمه طباطبایی‬ ‫نیز در این باره به خبرنگار ما گفت‪« :‬بانک مرکزی در سال‬ ‫‪1399‬تاسیس شد و در سال ‪ 1344‬اداره کل آمار اقتصادی‬ ‫آن راه‌اندازی شد اما سابقه اعالم نرخ تورم در کشور به سال‬ ‫‪ 1315‬برمی‌گردد که اداره آمار و بررسی‌های اقتصادی به‬ ‫عنوان زیر مجموعه بانک ملی راه‌اندازی و سپس به بانک‬ ‫مرکزی انتقال داده شد و طی ‪ 75‬سال اخیر همواره نرخ‬ ‫تورم از سوی نهادهای بانکی اعالم می‌شده است اما اکنون‬ ‫با تغییر در این رویه‪ ،‬این مسوولیت به مرکز آمار ایران داده‬ ‫شده‌است‪».‬‬ ‫وی ادامه داد‪« :‬علت تفاوت میان نرخ تورم اعالم شده از سوی‬ ‫بانک مرکزی و مرکز آمار ایران‪ ،‬تفاوت در نحوه محاسبه‬ ‫کارشناسی آن‌هاست که براساس تفاوت در سبد کاالی خانوار‬ ‫و یک سال پایه مورد بررسی و نتیجه‌گیری قرار می‌گیرد و‬ ‫در شرایط عادی نیز نباید نگرانی در مسووالن ایجاد کند اما‬ ‫چرا دولت دهم حتی از آمارهای منتشره توسط بدنه نظام و‬ ‫کارشناسان و مدیرانی که از فیلترهای خودشان عبور کرده‌اند‪،‬‬ ‫نیز در هراس است؟"‬ ‫از سوی دیگر این نگرانی در میان اقتصاددان و پژوهش‌گران‬ ‫اقتصادی وجود دارد که دولت برای سرپوش گذاشتن بر‬

‫نرخ واقعی تورم در کشور اقدام به تحریف نحوه محاسبه‬ ‫نرخ تورم کند و وزن کاالهای اساسی مانند مسکن را در‬ ‫سبد خانوار کاهش و وزن کاالهای کم اهمیت‌تر را افزایش‬ ‫دهد‪ ،‬تا بدین وسیله میزان تورم را پایین‌تر از واقعیت ملموس‬ ‫در جامعه اعالم کند همان‌طور که پیش از این نیز دولت با‬ ‫تغییر(تحریف) در نحوه محاسبه نرخ بیکاری‪ ،‬کسانی را که دو‬ ‫روز در هفته کار می‌کردند و در دولت‌های قبلی جزو بیکاران‬ ‫محسوب می شدند‪ ،‬از لیست بیکاران خارج کرد تا بدین وسیله‬ ‫نرخ بیکاری را به صورت صوری در آمار کاهش دهد‪.‬‬ ‫تغییر مسیر بانک مرکزی از وظیفه اصلی خود به سمت‬ ‫سوداگری بازار‬ ‫یک کارشناس اقتصادی نیز در این باره به خبرنگار ما گفت‪:‬‬ ‫«قبل از اجرای طرح هدف‌مند کردن یارانه‌ها مسووالن این‬ ‫طرح را فاقد تبعات تورمی در کشور پیش‌بینی کرده بودند اما‬ ‫با گذشت کم‌تر از ‪ 8‬ماه از آغاز اجرای آن‪ ،‬غول گرانی‌ها از‬ ‫چراغ بیرون آمده و مسووالن را وحشت زده کرده است و‬ ‫چون نه قادر به برگشت از مسیر طی شده این طرح هستند و‬ ‫نه می‌توانند در برابر عوارض آن پاسخ‌گو باشند‪ ،‬تنها به حذف‬ ‫صورت مساله یعنی عدم اعالم نرخ تورم اقدام کرده‌اند‪».‬‬

‫این نگرانی در میان اقتصاددان و‬ ‫پژوهش‌گران اقتصادی وجود دارد‬ ‫که دولت برای سرپوش گذاشتن‬ ‫بر نرخ واقعی تورم در کشور اقدام‬ ‫به تحریف نحوه محاسبه نرخ تورم‬ ‫کند و وزن کاالهای اساسی مانند‬ ‫مسکن را در سبد خانوار کاهش‬ ‫و وزن کاالهای کم اهمیت‌تر را‬ ‫افزایش دهد‪ ،‬تا بدین وسیله میزان‬ ‫تورم را پایین‌تر از واقعیت ملموس‬ ‫در جامعه اعالم کند‪.‬ممنوعیت انتشار‬ ‫نرخ تورم از سوی بانک مرکزی اعالم‬ ‫نرخ تورم نیز به اسرار نظام پیوست‬ ‫وی ادامه داد‪« :‬طی دو سال اخیر بانک مرکزی از مسیر‬ ‫وظایف اصلی خود در کنترل پول در گردش‪ ،‬ارزش پول ملی‪،‬‬ ‫سیاست‌های کنترلی بر سطح تولید‪ ،‬درآمد ملی و اشتغال خارج‬ ‫شده است و گویا قرار است بانک مرکزی به جای وظایف‬ ‫اصلی خود‪ ،‬تنها با سوداگری در بازار سکه و ارز‪ ،‬هزینه‌های‬ ‫طرح مسکن مهر و یارانه‌های دولتی را تامین کند همان‌طور‬ ‫که در این مدت دیگر نرخ رشد اقتصادی و نرخ خرده فروشی‬ ‫کاالها را نیز اعالم نمی‌کرد این که در این میان چه اتفاقی‬ ‫برای رشد اقتصادی‪ ،‬ارزش پول و سرمایه‌های ملی می‌افتد‪،‬‬ ‫در درجه دوم اهمیت قرار دارد‪».‬‬


‫جستجو‬

‫درباره ما‬

‫خانه‬

‫نسوان مطلقه معلقه‬

‫برای ظهور آقا امام زمان جمیعا صلوات‬

‫خوراک ها‪:‬‬ ‫دیدگاه ها‬

‫نوشته ها‬

‫ماجرای عجیب دکتر «ش»‬

‫به نقل از وبالگ «نسوان»‬ ‫دکتر «ش» استاد ما بود‪ .‬و وقتی می‌گم استاد منظورم یک استاد واقعی است‪ .‬مسلط‪ ،‬علمی‪ ،‬باسواد و بی‌نهایت باهوش بود‪ .‬عالوه بر همه‌ی این‌ها استاد ما خوش قیافه هم بود‪ ،‬قد بلند‬ ‫بود و بسکتبال رو حرفه‌ای بازی می‌کرد‪ .‬از قیافه‌اش می‌شد فهمید که آدم حسابی است و توی یک خانواده‌ی درست بزرگ شده‪ .‬خوش‌تیپ بود و ریشش سه تیغه بود و بخاطر وابستگی و‬ ‫جانماز آب کشیدن به جایی نرسیده بود‪ .‬خالصه وسط اون‌همه استاد مثل جواهر می‌درخشید‪ .‬از دختر و پسر همه عاشقش بودیم‪ .‬جوری که توی کالس راه می‌رفت‪ ،‬لحن بیان کلماتش‪،‬‬ ‫دید باز و حس طنزش‪ ،‬سخت‌گیری و آسون‌گیری‌های به جاش…همه و همه‌اش درست همونی بود که باید باشد‪.‬‬ ‫استاد ما فقط دو تا عیب کوچولو داشت‪ .‬یکی این که از وقتی ورزش رو ول کرده بود چند کیلویی اضافه وزن پیدا کرده بود‪ .‬مشکل دیگه اش این بود که سیگار می‌کشید‪ .‬یادم هست که‬ ‫همیشه به تاکید می‌گفت که باید این دو تا مسئله رو هم حل کند‪ .‬بار آخری که توی یک جلسه دیدمش الغر شده بود و از روی شیرینی‌های روی میز چیزی بر نداشت‪ .‬وقتی دید که با‬ ‫تعجب نگاهش می‌کنیم گفت‪« :‬من عاشق شیرینی هستم اما نباید بخورم‪ ».‬یکی از بچه‌ها پرسید سیگار چی آقای دکتر؟ استاد لبخند خوشگلی زد و گفت‪« :‬سیگار رو هم ترک کردم»‪.‬‬ ‫بعد اضافه کرد‪« :‬می‌دونید خیلی سخته هم زمان هم سیگار نکشی و هم وزن کم کنی‪ .‬اما من به خودم قول دادم این کار را بکنم و کردم‪».‬‬ ‫و این آخرین باری بود که من استادم را دیدم‪.‬‬ ‫دوسال پیش توی یک روز گرم تابستون‪ -‬توی یک هم‌چین روزهایی شاید‪ -‬موبایلم زنگ می‌خورد‪ .‬دوست دوران دانشگاهم درحالی‌که صدایش می‌لرزد خبر می‌دهد که دکتر «ش» از‬ ‫میان ما رفته است‪ .‬وسط خیابان پاهایم سست می‌شود‪ ،‬خبر خیلی غیرمنتظره است‪ ،‬استاد ما جوان و سالم بود ‪،‬آخه چرا؟؟؟ درحالی‌که بغضش می‌ترکد می‌گوید‪« :‬خودکشی کرد» و با‬ ‫بغض ادامه می‌دهد «نمی‌فهمم‪،‬نمی‌فهمم… هیچ‌کس نمی‌داند چرا این کار رو کرد!» می‌نشینم روی جدول و اشک‌هایم سرازیر می‌شود‪ .‬می‌گویم‪« :‬مریم‪ ،‬آن جلسه را یادت هست؟ بار‬ ‫آخری که به شیرینی‌ها دست نزد؟» می‌گوید «آره‪ ،‬خوب؟» می‌گویم «کاش آن روز ازش خواهش کرده بودیم که سیگارش را ترک نکند‪».‬‬

‫توکا نیستانی‬

‫ادامه مطلب از صفحه ‪24‬‬ ‫یکی از مهم‌ترین دالیلی که این مساله نسبت به قبل‬ ‫بیشتر شده است‪ ،‬آگاهی زنان نسبت به حقوقشان است‪.‬‬ ‫یعنی جریانی به‌ راه افتاد و زنان با کوشش در تحصیل و‬ ‫شرکت در ساختن اندیشه و فرهنگ‪ ،‬خود را شایسته‌ی‬ ‫انسانیتی که از آن‌ها دریغ شده بود کردند‪ ،‬زنانی که مدرن‬ ‫شدن را به معنای مردوار شدن برخی‌ از فمینیست‌های‬ ‫ایدئولوژیک بنیادگرا نمی‌‌دانند‪ .‬آن‌ها درگیر انسانی‌‌ترین‬ ‫مبارزه‌ی تاریخ‌ شدند‪ .‬امروز زنان بسیار بیشتر از قبل وارد‬ ‫بازار کار شده‌اند و به مقامی رسیده‌اند که تا دیروز در‬ ‫انحصار مردان بود و بس و این مساله راه‌های ناهموار‬ ‫دیروز را برای آن‌ها بسیار هموارتر کرده است‪.‬‬ ‫به طور حتم مساله‌ی اقتصادی یکی از مهم‌ترین مسایلی‬ ‫است که در طالق گرفتن افراد تاثیر دارد‪ ،‬بسیاری از زنان‬ ‫در گذشته به دلیل وابستگی اقتصادی و این‌که هیچ منبع‬ ‫درآمدی از خود نداشتند‪ ،‬نمی‌توانستند یک زندگی را با‬ ‫ابتدایی‌ترین معیارها ادراه نمایند‪ .‬به دلیل همین وابستگی‬ ‫آن‌ها با بسیاری از مشقات زندگی مشترک می‌ساختند و‬ ‫آن‌را به جدایی ترجیح می‌دادند تا تنها سرپناهی داشته‬ ‫باشند‪ .‬بسیاری از این زنان اگر جدا می‌شدند از طرف‬ ‫خانواده‌ی خود هم پذیرفته نمی‌شدند و سرپناهی به جز‬ ‫خیابان نداشتند‪ .‬امروزه زنان بسیاری از نظر اقتصادی‬ ‫به طور کامل مستقل هستند و می‌توانند به راحتی یک‬ ‫خانواده را اداره کنند‪ ،‬بنابراین در مورد جدایی راحت‌تر‬ ‫تصمیم می‌گیرند‪.‬‬ ‫باسوادی در زنان و دستیابی آنان به تحصیالت آکادمیک‬ ‫یکی دیگر از مسایلی است که باعث شده زنان راحت‌تر‬ ‫بتوانند شرایط خود را ارزیابی کنند و تصمیم بگیرند‪.‬‬ ‫امروز سواد یکی از مهم‌ترین معیارهای دسترسی افراد به‬ ‫اطالعات و افزایش کارایی آنان در مشاغل مختلف است‪.‬‬ ‫به همین شکل مجهز بودن افراد به اطالعات و بکارگیری‬ ‫آن دسترسی آنان را به مشاغل بهتر میسر و راه رسیدن‬ ‫به منزلت اجتماعی را برای آنان تسهیل می‌کند‪ .‬و از‬ ‫طرف دیگر آگاهی آن‌ها را نسبت به حقوقشان افزایش‬ ‫داده است و زنان می‌دانند از چه راه‌هایی باید حقوق خود‬ ‫را طلب کنند و به سادگی زیر بار هر ستمی نروند‪ .‬حرکتی‬ ‫نرم و آهسته و تاثیرگذار‪.‬‬ ‫همان‌طور که در باال گفته شد‪ ،‬جامعه به عنوان یک‬ ‫ساختار تعیین کننده‌ی بسیاری از رفتارها و ارزش‌ها با‬ ‫مساله‌ی طالق برخوردی غیر منطقی و غیر سیستماتیک‬ ‫داشت و زنی را که جدا شده بود به عنوان یک فرد طرد‬ ‫شده می‌انگاشت‪ .‬اما امروز بسیاری از این نگرش‌ها تغییر‬ ‫کرده و بسیاری از مردم به این آگاهی رسیده‌اند که جدا‬ ‫شدن دو فرد از یکدیگر دلیل بر بدی و یا عیب هیچ‌کدام‬ ‫آن‌ها نیست و این‌که آن‌ها تنها نمی‌توانند زیر یک سقف‬ ‫مشترک با یکدیگر زندگی کنند و این مساله خود باعث‬ ‫شده است که افرادی که جدا می‌شوند راحت‌تر از قبل در‬ ‫جامعه پذیرفته شوند و بتوانند بعد از طالق به عنوان یک‬ ‫فرد به طور کامل معمولی به زندگی خود ادامه دهند‪.‬‬ ‫اما آیا این مسایل که مطرح شد فقط مختص جامعه‌ی‬ ‫شهرنشین ایران است یا در شهرستان‌های کوچک و‬ ‫مناطق روستایی که روابط سنتی با قدرت بیشتری هنوز‬ ‫حاکم است هم با همین دیدگاه به این مساله نگاه‬ ‫می‌شود؟‬


‫وقتی سال‌روز مرگ شاعری معلوم نیست‪،‬‬

‫هر روز سال‌مرگ شاعر است‬ ‫رضا صدیق‬

‫شبح شاعری جن‌زده!‬

‫ادبیات شعری معاصر ما لبریز است از شاعرانی که در ورطه‌ی می‌خواند و بی‌اعتنا به اسم‌ها راهش را می‌کشد و می‌رود‪.‬‬ ‫کالم جسارت‌های فراوانی کرده‌اند‪ .‬سنت شکنی کرده‌اند و ذوق کودکانه‌اش سر به هوا و عاصی‌ترش می‌کند و نه نامش‬ ‫کالم را به روایت مدرنی که از آن سوی آب‌ها موجش راه در مجله‌های مهم ادبی دیگر برایش اهمیت دارد و نا حتی‬ ‫افتاده بود‪ ،‬در چهارچوب زیبایی‌شناسی فارسی قلم زده‌اند‪ .‬جمع‌های شاعران‪ .‬تنها شعر را دست و پا می‌زند و باز هم‬ ‫تعدادی از این شاعرها به هر نحوی پررنگ‌تر شدند و بسیاری بی‌خبر ناپدید می‌شود‪ .‬نوجوانی که هنوز بیست ساله نشده‪.‬‬ ‫از چشم‌ها پنهان ماندند‪ .‬بسیاری که حتی اهل شعر هم از نوجوانی که ذاتن شاعر به دنیا آمده‪ .‬شاعری که زود رفت‪ ،‬تا‬ ‫آن‌ها غافل شده و شناختی بر ادبیات و اشعارشان ندارند‪ ،‬رنج دنیا را بر گرده نکشد‪ .‬نه! این شعرها از آن ذهنی نیست‬ ‫خودشان که هیچ‪ .‬حتی نگارنده نیز از بسیاری از این شاعران که کم‌تر از بیست سال داشته‪.‬‬ ‫تاثیرگذار که وقعی بر ادبیات نهاده‌اند و نامشان الی کاهی می‌گویند دفتر شعرهای «به یاد بعد از ظهرهای آفتاب»‬ ‫کاغذها گم شده نیز بی‌خبرم‪ .‬میل به کشف این دست شاعرها شعرهای شانزد ‌ه سالگی اوست‪ .‬شانزده سال؟ اما مگر می‌شود‬ ‫مرا به جوانی رساند که شعرش بیست ساله ماند‪ .‬شاعری روحش نیز شانزده ساله بوده باشد؟ این شعرهایی که با ذهن‬ ‫جوان که پیش از بیست سالگی ادبیات شعری‌اش را ناب ِ بازی می‌کنند و کلماتش روح را آماج بی‌خودشدگی می‌کنند‪،‬‬ ‫شعر می‌خواندند‪ .‬شاعری که نه تنها کسی از او خبردار نیست‪ ،‬چگونه از ذهنی شانزده ساله زاییده شده‌اند؟ و چگونه و چرا‬ ‫که تنها مجموعه‌ای که می‌توان به سختی یافت‪ ،‬گزیده‌ای در بیست سالگی‪ ،‬زندگی را تمام می‌کند؟ کدام جوان بیست‬ ‫از اشعار اوست که نشریه اینترنتی سه‌پنج – ادبیات مستقل ساله‌ای شاعر‪ ،‬با این شعور شعر و شور واژه‪ ،‬در ابتدای شناخته‬ ‫ایران – منتشر کرده است‪ .‬اولین جرقه‌ی کششم به کشف شدن و یاغی‌گری‪ ،‬و حتی موج شهرت شاعران معاصر‪ ،‬چنین‬ ‫این شاعر‪ ،‬با شعری از عباس صفاری چخماق خورد‪ .‬شعری می‌کند با خودش؟ آن‌هم با هزار روایت متفاوت و بی‌خبر از‬ ‫که نام این شاعر که تنها بیست سال عمر کرد را این‌گونه واقعیتی که بر اون گذشت‪ .‬حتی روز مرگش نیز مشخص‬ ‫نیست‪ ...‬چگونه چنین تاریخ ادبیات ایران سرنخ گم کرده از‬ ‫توصیف می‌کند‪:‬‬ ‫فکر می‌‌کردیم ‪ /‬تی‌شرت چه‌گوارایش را به عمد ‪ /‬پشت و رو برای این شاعری که بزرگان شعر معاصر در تحیر نگاهش‬ ‫می‌پوشد ‪ /‬که بی‌خیال جلوه کند ‪ /‬و دم‌پائی ابری را ‪ /‬در شب می‌کردند؟‬ ‫افتتاح نمایشگاه ‪ /‬چون شلخته‌ترش می‌کند ‪ /‬به‌ پا دارد ‪ /‬از هر می‌گویند در پاییـز پنجاه و شش خودکشی کرده‪ .‬روایت‬ ‫رنگی پیدا بود ‪ /‬نوک سوزنی در او جاری است ‪ /‬مثل رنگین مرگ‌ش متفاوت است‪ .‬مــی‌گویند در تهـــران و هنگامی‬ ‫کمان اما ‪ /‬خودش را تکنی‌کالر می‌پنداشت ‪ /‬دور از جانش مرا که در بیمارستان روانی بوده خــودکشــی کرده‪ .‬دیـــگری‬ ‫‪ /‬یاد هوتن نجات می‌اندازد ‪ /‬که شبی در کافه فیروز ‪ /‬ناگهان از داستان خودکشـــی او در مقــــابل بیمارستانــی در اهواز‬ ‫از سر میز بلند شد ‪ /‬و رفت از آن‌سوی خیابان ‪ /‬مجله‌ای بخرد ســخن مـــی‌گوید و این‌که به دنبـــال بیماری سرطان‬ ‫‪ /‬که شعر جدیدش در آن چاپ شده بود ‪ /‬اما دیگر بازنگشت ‪ /‬و عـــدم‌پذیرش از ســوی بیمارستان در مقــابل همان‬ ‫ما فکر کردیم دارد ‪ /‬ادای نصرت را در می‌آورد ‪ /‬چند هفته‌ی بیــمارستان خودش را به زیر چرخ‌های ماشیــن انداخته‪.‬‬ ‫بعد در تیمارستان ‪ /‬با سه بسته سیگار زر ‪ /‬و مجله‌ای که شعر‬ ‫ذوق کودکانه‌اش سر به هوا و عاصی‌ترش‬ ‫جدیدش ‪ /‬در آن چاپ شده بود ‪ /‬به مالقاتش رفتیم!‬ ‫با خواندن این سطور ذهنم گر گرفت‪ .‬هوتن نجات؟ نامش را تا می‌کند و نه نامش در مجله‌های مهم ادبی‬ ‫به آن روز نشنیده بودم‪ .‬هوتن نجات کیست؟ از هر شاعری که دیگر برایش اهمیت دارد و نه حتا جمع‌های‬ ‫اطرافم بود می‌پرسیدم؛ هوتن نجات را می‌شناسی؟ و جواب شاعران‪ .‬تنها شعر را دست و پا می‌زند و باز‬ ‫نه بود! کتاب‌فروشی‌های انقالب را زیر و رو کردم تا کتابی از هم بی‌خبر ناپدید می‌شود‪ .‬نوجوانی که هنوز‬ ‫او پیدا کنم‪ ،‬اما کسی او را نمی‌شناخت‪ .‬چرا؟ چرا نامی از او بیست ساله نشده‪ .‬نوجوانی که ذاتن شاعر به‬ ‫نبود؟ فضای مجازی را زیر و رو کردم تا به مجموعه‌ای رسیدم‬ ‫دنیا آمده‪ .‬شاعری که زود رفت‪ ،‬تا رنج دنیا را‬ ‫از گزیده‌ای اشعارش‪« .‬به یاد بعد از ظهرهای آفتاب»‪ ،‬باالی‬ ‫کتاب نوشته بود؛ شاعری که در بیست سالگی خودکشی کرد! بر گرده نکشد‬ ‫کلمه به کلمه‌ی اشعارش را خواندم‪ .‬بارهای بار‪ ،‬حتی همین دیگری از فشار زمان سربازی‌اش می‌گوید که به این دلیل‬ ‫حاال‪ ،‬بارها مرورشان می‌کنم‪ .‬این شعرها از آن ذهن شاعری خودکشی کرده و هیچ‌کس‪ ،‬هیچ‌کس حتی نمی‌داند او چگونه‬ ‫چند ساله است؟ چه شاعرانگی در روح او دمیده شده بود که زندگی را بر خود پایان داده است‪ ...‬و گویا هنوز هم معلوم‬ ‫این‌گونه واژه‌ها را کلمه و کلمات را بند به بند می‌کرد تا بند از نیست که جنازه‌اش در مســجد سلیمان دفن است‪ ،‬یا‬ ‫یکی از گورستان‌های تهران! هیچ‌کس چیزی از مرگ او و‬ ‫بند چشم‌هایی که می‌خواند جدا کند؟‬ ‫چند یادداشت در ابتدا و انتهای کتاب بود‪ .‬اسماعیل نوری‌اعالء‪ ،‬محل دفنش نمی‌داند‪ .‬هیچ‌کس از او خبری ندارد‪ ،‬جز خبر‬ ‫رضا حیرانی و چند تن دیگر از او نوشته بودند‪ .‬تنها نوری اعالء خودکشی‌اش در یکی از صفحات روزنامه‌! و این غربت و‬ ‫او را دیده بوده‪ .‬از آشنایی‌اش با او می‌گوید‪ .‬از آن نوجوان غریبی در مرگ و حتی رفتن از رنج بی‌نهایت دنیا‪ ،‬برای چه‬ ‫سر به هوایی که حواسش به هیچ‌چیز نبوده‪ .‬از آن روزی که بوده؟ شاعرکی دیوانه که او را یکی از امیدهای شعر موج نوی‬ ‫دفترچه‌ی بهم ریخته‌ی اشعارش را به او می‌دهد و می‌رود‪ .‬ایران می‌دانستند‪ .‬شمس لنگرودی از او این‌چنین گفته؛ یکی‬ ‫می‌رود و خبری از او نمی‌شود تا سال‌های بعد‪ .‬می‌آید و این‌بار از امیدهای شعر ایران‪ ،‬که زود از دنیا رفت! این همه مهجوری‬ ‫با شعرهای دیگرش باز می‌گردد‪ .‬بین شاعران آن روزها نامی آیا خواست هوتن نجات بوده است؟‬ ‫بهم می‌زند‪ .‬در کافه فیروزه کنار شاملو و نضرت رحمانی شعر تمام جواب‌ها نمی‌دانم است‪ .‬نمی‌دانم‌هایی که شخصیت‬

‫روشن فکری در ایران امروزی‬

‫دل‌خوش از پیله‌ی تنهایی‌شان‬

‫اکبرترشیزاد‬

‫در همه جای دنیا یکی از مهم‌ترین عوامل موثر در ایجاد‬ ‫تغییرات و پایه‌گذار جنبش‌های فرهنگی و سیاسی در جامعه‪،‬‬ ‫طبقه‌ی روشن‌فکران بوده و هستند‪ .‬روشن‌فکر ایرانی به دالیل‬ ‫فراوانی از ایفای این نقش ناتوان مانده است که تحلیل و‬ ‫واکاوی ریشه‌ی تمامی آن‌ها نیاز به بحثی گسترده و جامع‬ ‫دارد‪ .‬به گمان نگارنده یکی از چیزهایی که سبب نقش ضعیف‬ ‫کنونی این طبقه در تحوالت سیاسی و فرهنگی ایران شده‬ ‫است‪ ،‬بدون شک انزوای خودخواسته‌ی این قشر از اجتماع و‬ ‫جدایی آن‌ها از دیگر طبقات جامعه بوده است‪.‬‬ ‫یکی از ویژگی‌های روشن‌فکری اصیل‪ ،‬توانایی تولید نظریات و‬ ‫اندیشه‌های نو در علوم‌انسانی است‪ .‬راه و روش اصالح و اثبات‬ ‫این تئوری‌ها به بحث و جدل گذاردنشان از طریق انتشار آن‌ها‬ ‫در میان دانشجویان و دریافت بازخوردهای آن است‪ .‬از این‬ ‫راه نه تنها این تفکرات فراگیر می‌شوند بلکه به بهترین روش‬ ‫ممکن میزان درستی یا نادرستی و کارآمدی یا ناکارآمدی‌شان‬ ‫به چنگ روشن‌فکران در خواهد آمد‪.‬‬ ‫دانشجویان در این چرخه به نوعی نقش حلقه‌ی واصل و واسط‬ ‫را میان طبقه‌ی روشن‌فکران و توده‌های مردم بازی می‌نمایند‪،‬‬

‫هوتن نجات را در پرده‌ای از ابهام باقی می‌گذارد‪ .‬اما اشعار‬ ‫او باقی‌ست‪ .‬حتی کم و معدود‪ ،‬اما نامش باقی‌است‪ .‬نامی که‬ ‫در دوران شکوفایی شعر «حجم»‪ ،‬با این‌که امضاء‌اش پای‬ ‫بیانیه‌ی حجم نبوده‪ ،‬در مجله‌ی شعر حجم نامش به‌عنوان‬ ‫شاخه‌ای از شاعران موج نو – که مشکل‌گو اصیل و نثرگرا‬ ‫خطاب می‌شدند‪ ،‬کنار نام‌هایی چون بیژن الهی‪ ،‬پرویز‬ ‫اسالم‌پور‪ ،‬بهرام اردبیلی و‪ ...‬شاعرانی این‌گونه و کهنه‌کار‬ ‫قرار می‌گیرد‪ .‬شاعری که شاید دو مجموعه‌ی چاپ شده‌ی‬ ‫اشعارش در قبل از انقالب موجود نباشند و دور از دست‌رس‪،‬‬ ‫اما به همت اهل شعر‪ ،‬مجموعه‌ای در فضای مجازی از‬ ‫معرفی هر‬ ‫گزیده‌ی کارهایش منتشر شده که در بر دارنده‌ی‬ ‫ِ‬ ‫آن‌چه از او بوده و به یاد می‌آید است‪.‬‬ ‫به‌قطـــع او یکی از شاعران مهجور و خوب این مرز است و‬ ‫اشعارش دیوانه‌ کننـده‌اند‪ .‬شعرهایش چنان شاعرانه‌گی را در‬ ‫خود آبستن‌‌اند که گویی هر لحظه در ذهنیت مخاطبی متولد‬ ‫خواهد شد‪ .‬شعرهایی که باکره‌اند و به‌دور از بازی‌های ادبی‬ ‫مرسوم‪ .‬شعرهایی که باید خواند‪ .‬باید مرور کرد و باید به‬ ‫ذهن سپرد‪ .‬شاعری که باید شناخت‪ ،‬که حق بر گردن ادبیات‬ ‫معاصر دارد‪ .‬باید کشفش کرد و به هر آن‌که شعر را زندگی‬ ‫می‌کند و شاعرانگی را خواهان است معرفی کرد‪ .‬شاعری که‬ ‫زود رفت‪ ،‬اما می‌ماند و خواهد ماند در ادبیات معاصر ایران‪،‬‬ ‫و بر ماست که او را به هم بشناسانیم و اشعارش را برای هم‬ ‫زمزمه کنیم‪ .‬این تنها کاری‌ست که می‌توان برای ادای دین‬ ‫به مهجوران پرچم به‌دست شاعرانگی‌ها و شاعران گم‌نام در‬ ‫پستو مانده‪ ،‬به هوتن نجات ها‪ ،‬انجام داد‪.‬‬ ‫بخشی از یک‌شعر بلند هوتن نجات‪:‬‬ ‫فلق‪ ،‬از انتظار لبریز شد‬ ‫چشمم رو به‌سوی پل‌های بی‌شکنجه‬ ‫که تطاول باد را شکسته بودند چین خورد‬ ‫و شب‪ ،‬از تصویرهامان بلند شد‪.‬‬ ‫کدام رسالت آخرین رسالت بود؟‬ ‫که رسالت شب‪ ،‬در ما تصویرها را با پیکرهامان همراه ساخت‬ ‫‪...‬‬

‫چرا که آن‌ها زبان هر دو قشر را به خوبی درک می‌کنند و‬ ‫شاید بتوان گفت که ارتباط میان روشن‌فکران و عوام بدون‬ ‫حضور آن‌ها غیرممکن خواهد بود‪ .‬رشد فرهنگی و گسترش‬ ‫اندیشه‌های نو در جوامع پیشرفته مدیون طبقه‌ی دانشجویانی‬ ‫است که آرا و نظریات روشن‌فکران را برای عموم مردم قابل‬ ‫فهم می‌کنند‪ ،‬آنان مترجمان زبان دشوارفهم این قشر برای‬ ‫مردم کوچه و خیابانند‪ .‬طبقه‌ی روشن‌فکر در همه‌ جای دنیا‬ ‫از گسترش این رابطه استقبال می‌کند چرا که با قطع آن تا‬ ‫اندازه‌ی زیادی شناخت خود را از واقعیات پیرامونش از دست‬ ‫داده و اندیشه‌ها و نظریاتش ناکارآمد خواهند شد‪.‬‬

‫که روشن‌فکر ایرانی اگر اندیشه‌ای هم برای‬ ‫بیان و انتشار داشته باشد هیچ ابزاری برایش‬ ‫نمی‌یابد‪ ،‬توده‌ها که زبانش را نمی‌فهمند و‬ ‫دانشجویان نیز راهی برای نقد‪ ،‬بررسی و‬ ‫پرسش از کارهای روشن‌فکران را ندارند‬ ‫میعادگاه این برخوردها و رد و بدل شدن اندیشه‌ها جایی‬ ‫نیست به جز کافه‌ها‪ .‬کافه را شاید بتوان به تعبیری معابد‬ ‫روشن‌فکران مدرن نامید‪ .‬با نگاهی ساده به تاریخ فلسفه‪ ،‬هنر‬ ‫و فرهنگ اروپا و آمریکای‌شمالی در صد سال اخیر براحتی‬ ‫می‌توان نام کافه‌های مشهوری را یافت که در هر کدام از‬ ‫آن‌ها اندیشه‌ها و اندیشمندان بزرگی پا گرفته و رشد کرده‌ و به‬ ‫شهرت رسیده‌اند‪ .‬سرنوشت روشن‌فکر و روشن‌فکری در ایران‬ ‫اما حکایتی دگر است‪ .‬روشن‌فکر امروز ایرانی برج‌عاج‌ نشین‬ ‫است‪ .‬از نقد می‌گریزد چون تولیدکننده نیست و اندیشه‌هایش‬ ‫عمومن ترجمانی ناقص از نظریات فیلسوفان و روشن‌فکران‬ ‫دست‌کم یک دهه‌ی پیش غربند‪ .‬چنین است که از جمع‬ ‫دوری می‌کند و بیشتر ترجیح می‌دهد تا دور و برش را یا‬ ‫آدم‌هایی از جنس خودش پرکنند و یا جوانان بی‌مایه‌ای که‬ ‫تالش می‌کنند با نزدیکی به آن‌ها برای خود نامی دست و‬ ‫پا کنند‪ .‬هر کافه‌ در ایران ملک شخصی یک گروه فکری و‬ ‫شیفتگان و تحسین‌کنندگانشان است‪ .‬به همین سبب است که‬ ‫د ِر کافه‌ها در ایران به روی مردم عادی بسته است‪ .‬دریافت‬ ‫این حقیقت کار سختی نیست‪ .‬کافی است که یک روز عصر‬ ‫سری به چند تا از این کافه‌های شبه‌روشن‌فکری تهران بزنید‪.‬‬ ‫اگر دعوت نشده و ناشناس باشید و از دار و دسته و همراه یکی‬ ‫از همین آقایان و خانم‌ها نباشید حتا اجازه‌ی ورود هم نخواهید‬ ‫یافت چه برسد به آن‌که بنشینید و با آنها بحث و گفت‌و‌گو‬ ‫کنید‪ .‬اگر بتوانید از تمام این خوان‌ها هم بگذرید در عرض‬ ‫نیم ساعت چنان سرکیسه‌تان می‌کنند که هوس بازگشت‬ ‫به آن‌جا را نداشته باشید‪ .‬این است که روشن‌فکر ایرانی اگر‬ ‫اندیشه‌ای هم برای بیان و انتشار داشته باشد هیچ ابزاری‬ ‫برایش نمی‌یابد‪ ،‬توده‌ها که زبانش را نمی‌فهمند و دانشجویان‬ ‫نیز راهی برای نقد‪ ،‬بررسی و پرسش از کارهای روشن‌فکران‬ ‫را ندارند‪ .‬شبه‌روشن‌فکر وطنی از جامعه‌اش بی‌خبر است و به‬ ‫همین سبب است که همواره غافل‌گیر می‌شود‪ .‬انتظارات او‬ ‫از جامعه‌اش بر اساس توهمات ذهنی خودش شکل گرفته و‬ ‫هنگامیکه اجتماع پیرامونش حرکتی بر خالف باورهای او از‬ ‫خود نشان می‌دهند این طبقه‌ی روشن‌فکر بر مردمانش می‌تازد‬ ‫و آن‌ها را محکوم به بی‌فرهنگی و نادانی می‌کند‪ .‬اما واقعیت‬ ‫آن است‌که جامعه در حال سیر روند طبیعی خود است و این‬ ‫روشن‌فکرانند که از حقیقت پیرامون خود بی‌خبرند چرا که هیچ‬ ‫آشنایی با این مردم و واقعیت‌های موجود در جامعه‌‌شان ندارند‪.‬‬ ‫روشن‌فکر ایرانی درون پیله‌ی خودبزرگ‌بینی‌اش گرفتار آمده‬ ‫است و به این آسانی رها نخواهد شد‪.‬‬


‫حاکمیت‬

‫حسن زارع‌زاده اردشیر‬ ‫بخش دوم‬ ‫حال حکومتی مانده بود که دیگر نه ازگروه‌ها می‌ترسید‪،‬‬ ‫نه از مخالفانش و نه از نهادهای دموکراتیک و صنفی‪ ،‬چه‬ ‫انجمن‌های اسالمی و خانه کارگر را جایگزین شوراهای‬ ‫مستقل کارگری نمود‪ ،‬زنان که حتی با اسید مورد حمله قرار‬ ‫گرفته بودند بناچار حجاب اجباری را بار دیگر سر کردند‪،‬‬ ‫دانشجویان پس از سرکوب پیشروان خود با انجمن اسالمی و‬ ‫دفتر تحکیم وحدت و جو انقالبی ایجاد شده توسط مجاهدین‬ ‫انقالب اسالمی سرگرم شدند‪ ،‬اقوام با خشونت و بمباران‬ ‫سرکوب شدند و سرانجام پس از ممنوع کردن همه نهادهای‬ ‫دموکراتیک‪ ،‬گروه‌های سیاسی در فاصله ‪ ۶۷ - ۶۰‬با اعدام‬ ‫چند هزار نفر تحت کنترل درآمدند‪ .‬در این میان گروه‌های‬ ‫سیاسی چپ متمایل به رژیم نیز بعد از این‌که وظیفه آن‌ها‬ ‫در شناسایی گروه‌های مخالف بانجام رسید‪ ،‬از دست جالدان‬ ‫رژیم جان سالم بدر نبردند‪.‬‬ ‫باین ترتیب جمهوری اسالمی یک‌دست شد و طیفی از‬ ‫روحانیونی که کم‌تر به مراجع قدیمی وابسته بودند که در‬ ‫جنبش پیروز سهمی داشتند ولی پس از پیروزی توسط رژیم‬ ‫از قدرت کنار گذاشته شدند و بخشی از غیر روحانیون که‬ ‫از نظر ایدئولوژی با روحانیون بقدرت رسیده مشترک بودند‪،‬‬ ‫قدرت را در دست گرفتند‪ .‬روحانیون خود به دو دسته روحانیت‬ ‫و مجمع روحانیون مبارز تقسیم شدند که اولی منافع روحانیون‬ ‫قدیمی‌تر و محافظه‌کار را پاسداری می‌کرد و دومی از روحانیون‬ ‫جوان‌تر با افکار چپ‌تری تشکیل شده بود که سفارت امریکا‬ ‫را تصرف کردند و پیام دروغینی را به مردم کشورهای منطقه‬ ‫در رابطه با ضدآمریکایی بودن خود فرستادند‪ .‬بخش تندروتر‬ ‫چپ اسالمی که اکثرا مدعی شناخت اسالم جدید (متجاوزگر)‬ ‫بودند در طیف سازمان مجاهدین انقالب اسالمی شناخته‬ ‫می‌شدند که جدا شده از گروه هفت گانه مسلح و تروریستی‬ ‫تشکیل شده قبل از سال ‪ ۵۷‬بودند‪ .‬این طیف یک آمریکایی‬ ‫را در جنوب ترور کرده بودند‪ ،‬آن‌ها که یک سازمان متشکل‬ ‫داشتند‪ ،‬بیشترین مخالفت‌ها را با نهادهای دموکراتیک داشته‪،‬‬ ‫در جنگ و صدور انقالب اسالمی بیشترین تالش را انجام‬ ‫داده‪ ،‬بانی سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی و زندان بوده و به‬

‫رهبری و توازن بین نیروهای مختلف را در دست داشت‪،‬‬ ‫قدرت خود را بعنوان والیت فقیه که صاحب جان‪ ،‬مال و‬ ‫زندگی امت (یعنی مردم بی‌دفاع) را تثبیت کرد و ضمن انجام‬ ‫آخرین وظیفه خود یعنی پایان دادن به جنگ‪ ،‬والیت را برای‬ ‫بازماندگان باقی گذاشته و با نام جنایتکار قرن به خاک سپرده‬ ‫شد‪ .‬خمینی قبل از مرگش بسیاری از منابع اقتصادی و صنایع‬ ‫وابسته به مقامات رژیم قبلی را به یک‌سری از بنیادهای جدید‬ ‫اقتصادی تابع خود سپرد تا به گسترش نهادهای اسالمی برای‬ ‫تقویت نظام و هم‌چنین صدور انقالب به کشورهای جهان‬ ‫بکوشند‪ ،‬در نتیجه بافت‌های اقتصادی جدیدی ایجاد شد که‬ ‫پشتیبان و حمایت از نظام را در صدر کار خود قرار دادند و در‬ ‫ضمن هم‌چنانکه در ماهیتشان بود‪ ،‬گروهای تروریستی جدید‬ ‫را در منطقه و بخصوص لبنان و فلسطین به کمک افرادی‬ ‫هم‌چون چمران و محمد منتظری ایجاد کردند تا به باج‌گیری‬ ‫در سطح جهان بپردازند‪.‬‬ ‫در طی سال های حکومت اسالمی گروه‌های نامبرده از ‪۳‬‬ ‫طیف باال توانستند به نوبت و گاهی شرکتی قدرت را در کشور‬ ‫در دست گیرند‪ ،‬درحقیقت جنگ در اقشار طبقه حاکم بین‬ ‫آن‌ها درگرفت و طی چند سال آن‌چه در میان حکومت بوده‬ ‫جنگ آن‌ها برسر انحصار قدرت بوده است‪ .‬درحالی‌که هرکدام‬ ‫در زمان‌هایی که قدرت را از دست می‌دادند‪ ،‬به اهرم مردم‬

‫دولت جنگ آقای موسوی که متمایل به‬ ‫جناح چپ ولی نه مجاهدین انقالب بود و‬ ‫همیشه مورد تایید خمینی نیز قرار داشت‪،‬‬ ‫با کوپن و واردات بی‌رویه کاالها اقتصاد‬ ‫بی‌رمقی را در کنار تقویت تندروان اسالمی‬ ‫باقی گذاشت‬

‫روی می‌آوردند تا با فریب و دغل‌کاری نشان دهند که مدافع‬ ‫نهادهای دموکراتیک هستند‪ .‬دولت جنگ آقای موسوی که‬ ‫متمایل به جناح چپ ولی نه مجاهدین انقالب بود و همیشه‬ ‫مورد تایید خمینی نیز قرار داشت‪ ،‬با کوپن و واردات بی‌رویه‬ ‫کاالها اقتصاد بی‌رمقی را در کنار تقویت تندروان اسالمی‬ ‫باقی گذاشت و سپاهی که فرماندهان فاسد باقیمانده از جنگ‬ ‫را با حیف و میل کردن امکانات جنگی فربه کرده بود‪ .‬در‬ ‫این میان دو جناح روحانیت و موتلفه از دولت‌ها و مجالس‬ ‫محافظه‌کار حمایت می‌کردند در حالی‌که دو جناح مجمع‬ ‫روحانیون و مجاهدین انقالب از سیاست تندروی پشتیبانی‬ ‫داشتند و این رقابت تا ‪ ۲۶‬سال ادامه داشت‪.‬‬ ‫گروه دیگر یعنی دولت سازندگی اما روال دیگری داشت‬ ‫نگاهی تحلیلی به حاکمیت جمهوری اسالمی‬ ‫و احیای صنعت را برای منافع خود و وابستگان درنظر‬ ‫داشت‪ .‬دولت سازندگی و سپس گروه کارگزاران سازندگی‬ ‫منافع اقتصادی و قدرت سیاسی عالقمند بودند‪ .‬جناح دیگر‬ ‫تحت مدیریت و حمایت هاشمی رفسنجانی قرار داشت‬ ‫و مقابل آن گروه موتلفه اسالمی بود که خود بازمانده گروه‬ ‫که به نوعی داعیه احیای سلطنت خلفای اسالمی را درسر‬ ‫تروریستی فداییان اسالم بودند و هم‌چون مجاهدین انقالب‬ ‫می‌پروراند‪ .‬وی که در زمان حیات خمینی فرد دوم نظام و‬ ‫اسالمی ولی از جنبه محافظه‌کار به صدور انقالب و بیشتر‬ ‫پس از مرگ خمینی نقش اول را در دست داشت‪ ،‬اجازه داد تا‬ ‫چسبیدن به بعد اقتصادی و قدرت سیاسی را ترجیح می‌‌دادند‪.‬‬ ‫فرزندان‌اش به غارت سرمایه‌های کشور مشغول شوند‪ .‬هیچ‬ ‫در بین این سه گروه‪ ،‬افراد و گروه‌های کوچک‌تر فرصت‌طلب‬ ‫پروژه بزرگی نبود که بدون پرداخت کمیسیون به آن‌ها جریان‬ ‫و عالقمند قدرت وجود داشتند که سعی می‌کردند با نزدیکی‬ ‫یابد‪ ،‬و این فساد و دزدی در حالی در جریان بود که نهادهای‬ ‫به آن سه گروه‪ ،‬به نوایی برسند و در نتیجه جمهوری اسالمی‬ ‫دموکراتیک مردمی اجازه فعالیت نداشتند‪ .‬جمله معروف‬ ‫با ایجاد این نهادهای ذکر شده کل قدرت اقتصادی‪ ،‬سیاسی‬ ‫ایشان به وزرای دولت و مسوولین وقت چنین است؛ من به‬ ‫و اجتماعی را در دست گرفت‪.‬‬ ‫اندازه همه شما سیاسی هستم‪ ،‬پس به کار غیرسیاسی یعنی‬ ‫از طرفی دیگر‪ ،‬به دلیل این‌که مسوولین نظام به ارتش قبل از‬ ‫اقتصادی بپردازید‪ ،‬سایر کارها که سیاست داخلی و بین‌المللی‬ ‫تصفیه اعتماد نداشتند‪ ،‬نیروی نظامی و انتظامی از کمیته‌های‬ ‫است به عهده ایشان بود‪ .‬از این رو باید پای همه جنایات‬ ‫انقالب و سپاه پاسداران تشکیل دادند تا قدرت نظامی و‬ ‫رژیم هم‌چون سایر مقامات بایستد‪.‬‬ ‫امنیتی رژیم را کامل کنند‪ .‬خمینی که در تمام این مدت نقش‬

‫تا به تدریج انسان امروزی به نقطه مشترکی در باب اخالق‬ ‫و ارزش‌های انسانی دست یابد‪ .‬این دگردیسی و تعامل‬ ‫مثبت بیش از پیش مدیون نگاه‌های سکوالریستی و غیر‬ ‫نقدی بر سخنان اخیر عبدالکریم سروش‬ ‫دین‌دارانه است‪ .‬غم‌گینانه هرچه جوامع انسان محور تالش‬ ‫در باب اخالق دینی‬ ‫می‌کنند تا ارزش‌های اخالقی را به یک‬ ‫نقطه مشترک برسانند به همان اندازه‬ ‫ضعف نگاه فلسفی در تبیین مولفه های اجتماعی‬ ‫دین‌داران در تالش‌اند که نتایج حصول‬ ‫به این استانداردسازی را مخدوش نمایند‪.‬‬ ‫مهران امیراحمدی‬ ‫چنان‌که با استناد به آموزه‌های دینی مورد نظر خویش‪ ،‬نگاه‬ ‫در روزهای اخیر شاهد آن بودیم که عبدالکریم سروش در جانب‌دارانه به مصادیق اخالقی می‌افکنند‪.‬‬ ‫نشستی در شهر کلن برای هواداران نهضت آزادی‪ ،‬سخنانی با این وجود اصرار بر کسب اخالق از آموزه‌های دینی آن هم‬ ‫در باب روشن‌فکری دینی مطرح نموده است و به صراحت در عصر عقالنیت فزاینده و انبوه متدهای پوزوتیویستی بسیار‬ ‫عنوان کرده که «حقیقت و هویت دینی منبع انگیزه بیشتر و غیر منطقی است‪ .‬به عالوه در هزاره‌ای زندگی می‌کنیم که به‬

‫الگویی مناسب برای زندگی اخالقی است‪».‬‬ ‫الزم به یاد آوری است چنین گفتمانی در چند دهه اخیر بیش‬ ‫از پیش از سوی اصالح‌طلبان دینی مطرح و منتشر گشته‬ ‫است‪ .‬به نظر می‌رسد نگاه صرف فلسفی موجب شده تا برخی‬ ‫در نگرش و ارزیابی مولفه‌های اجتماعی دچار خطا گردند‪.‬‬ ‫بهتر بگویم در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که در شناخت دنیای‬ ‫پیرامون خود کم‌تر به نگاه‌های فلسفی اعتنا می‌گردد‪.‬‬ ‫یکی از ضعف‌های نگاه فلسفی کلی‌گرایی خارج از شاخص‌های‬ ‫جامعه شناختی است‪ .‬در واقع یکی از تفاوت‌های فلسفه و‬ ‫جامعه‌شناسی در این است که جامعه‌شناسی نوین بر داده‌های‬ ‫کمی و کیفی استوار است درحالی‌که نگاه فلسفی بیشتر بر‬ ‫مفروضات عقلی تکیه می‌کند‪ .‬چنان‌چه فلسفه هیچ‌گاه‬ ‫نمی‌تواند درک مستند و تجربی از حقایق و واقعیت‌ها ارایه‬ ‫نماید از همین روست که چندان نتوانسته داده‌هایی کاربردی‬ ‫و قابل اعتنا به بشر عرضه کند‪ .‬البته به این معنا نیست که باید‬ ‫نگاه فلسفی را کنار گذاشت چراکه فلسفه وظیفه‌ای ندارد جز‬ ‫مطرح کردن سواالت ‪،‬مفروضات و ابهامات جدید برای سایر‬ ‫علوم تجربی‪ .‬در واقع فلسفه از بضاعت کافی برای شناخت‬ ‫تجربی و مستند در باب مسایل اجتماعی را دارا نیست‪ .‬امروز‬ ‫حتی علم روان‌شناسی نیز بدون منطق ریاضی نمی‌تواند به‬ ‫نتایج قابل توجهی در شناخت روحیات انسان دست یابد چه‬ ‫برسد فلسفه که بر خرد محض استوار است‪.‬‬ ‫و اما با نگاه به تاریخ کشورهای دین‌دار از یک سو و ممالکی‬ ‫که مولفه‌های دینی‪ ،‬چندان در روابط اجتماعی و سیاسی آن‌ها‬ ‫نقشی نداشته‌اند به وضوح درمی‌یابیم که ارزش‌های اخالقی‬ ‫در جوامع دین‌دار به مراتب بیشتر مورد تهدید قرار می‌گیرند تا‬ ‫جوامع بی‌دین‪ .‬اگرچه اخالق و ارزش‌های اجتماعی دارای بار‬ ‫نسبی‌اند و به طور قطع تعاریف عرفی متفاوتی با هم دارند به‬ ‫طوری‌که طبق دیدگاه‌های جامعه شناختی ارزش چیزی است‬ ‫که اکثریت افراد یک اجتماع آن را مطلوب تلقی کنند‪ .‬به دیگر‬ ‫سخن اخالق و ارزش‌های انسانی تعریف استانداردی ندارند‪.‬‬ ‫ناگفته نماند اخالق و ارزش اگرچه تعاریف متفاوتی دارند اما‬ ‫آن‌چه مسلم است چه در غرب و چه در شرق استنباط آدمی‬ ‫از اخالق بدون بار ارزشی غیر قابل تصور است و هرگاه که‬ ‫کلمه اخالق در ذهن آدمی کلید می‌خورد بالفاصله ارزش‬ ‫در ذهن انسان تداعی می‌گردد ‪.‬از این روست که اخالق‪،‬‬ ‫ارزش و حتی هنجارها بدون در نظر گفتن هم‪ ،‬قابل بررسی‬ ‫نیستند چه بسا می‌توان ادعا کرد تفکیک این مفاهیم به لحاظ‬ ‫موضوعی بسیار سخت است اگرچه در تعریف نظری و لغوی‬ ‫از هم فاصله دارند‪.‬‬ ‫با این وجود دگردیسی‌های فرهنگی و ارتباطات مضاعف‬ ‫بشر به واسطه توسعه ابزارهای ارتباطی موجب شده است‬

‫به طور قطع احترام به حقوق شهروندی و ده‌ها‬ ‫مقوله اخالقی دیگر که در بسیاری از کشورهای‬ ‫توسعه یافته به طور نسبی رعایت می‌گردند ناشی‬ ‫از نگرش دینی به اخالق نیست بلکه برداشت‌های‬ ‫انسان مدارانه‌ای که فارغ از بار مذهبی است‬ ‫موجبات این روی‌کرد را فراهم آورده‌اند‪ .‬به‬ ‫راستی کدام جامعه دین‌داری می‌تواند ادعا کند‬ ‫اخالقیات انسانی بهتر در آن رعایت می‌شود‬

‫واسطه تکثر علم و دانش‪ ،‬هزاران پیامبر زمینی از دل تعامالت‬ ‫اجتماعی خارج شده که به طور قطع بهتر می‌توانند بشر را به‬ ‫دایره اخالقیات سوق دهند‪.‬‬ ‫نگارنده بر این باور است که آموزه‌های دینی نه‌تنها نمی‌توانند‬ ‫منشا اخالق‌گرایی در دنیای معاصر گردند بلکه منشا‬ ‫بی‌اخالقی تام در فضای کنونی گشته‌اند‪ .‬به راستی آیا جوامع‬ ‫اروپایی فاقد ارزش‌های اخالقی‌اند یا جوامع دین‌داری چون‬ ‫ایران‪ ،‬افغانستان و پاکستان؟! آیا بشر در قرون قبل زندگی‬ ‫اخالقی بهتری داشته تا انسان امروزی؟ تاریخ بهترین گواه‬ ‫بر این ادعا است که اخالق در دوران معاصر به مراتب بیشتر‬ ‫قابل درک است‪ .‬افزون بر آن آیا مصداق‌های اخالقی را فقط‬ ‫باید درچگونگی روابط جنسی جست یا اخالق ابعاد وسیع‌تری‬ ‫را در بر می‌گیرد ‪.‬متاسفانه بسیاری از دوستان همواره از دریچه‬ ‫ارزش‌های سنتی و کهنی که امروزه به عنوان ضد ارزش تلقی‬ ‫می‌شود به پدیده‌های اجتماعی می‌نگرند این درحالی است‬ ‫که اول شرط هر پژوهشی دل‌کندن از قضاوت‌های شخصی‬ ‫مبتنی بر ارزش مداری‌های عرفی جامعه خویش است‪.‬‬ ‫و اما حرف آخر‪ :‬به طور قطع احترام به حقوق شهروندی‪،‬‬ ‫تساوی بین زن و مرد‪ ،‬احترام به قواعد حقوقی‪ ،‬حس نوع‬ ‫دوستی و وظیفه‌شناسی ‪ ...‬و ده‌ها مقوله اخالقی دیگر که‬ ‫در بسیاری از کشورهای توسعه یافته به طور نسبی رعایت‬ ‫می‌گردند ناشی از نگرش دینی به اخالق نیست بلکه‬ ‫برداشت‌های انسان مدارانه‌ای که فارغ از بار مذهبی است‬ ‫موجبات این روی‌کرد را فراهم آورده‌اند‪ .‬براستی کدام جامعه‬ ‫دین‌داری می‌تواند ادعا کند اخالقیات انسانی بهتر در آن‬ ‫رعایت می‌شود‪ .‬آیا چند همسری و انسجام روابط خانودگی‬ ‫که براساس نیازهای مالی – جنسی و براساس ضرورت‌های‬ ‫غیراحساسی و غیرعاطفی شکل گرفته و از آن به عنوان‬ ‫خانواده سنتی نام برده می‌شود‪ ،‬نماد اخالق گرایی است؟!‬ ‫بهتر نیست جامعه در حال گذار ایران را که درحال عبور‬ ‫از مرزهای متافیزیکی است‪ ،‬به سوی اخالق انسان‌مدارانه‬ ‫سوق دهیم تا رجعت به سنت‌هایی که جز واپس‌گرایی چیزی‬ ‫برایمان به ارمغان نیاورده است؟‬


‫روحش شاد‪ ،‬پدربزرگم ‪...‬‬

‫احمد مطالیی‬

‫رویاهایمان را نگه می‌داریم‬

‫روحش شاد‪ ،‬پدربزرگم‪ ،‬دوچرخه فروش معروفی بود‪ ،‬در‬ ‫شهری که برای خودش زنده‌رودی داشت‪ ،‬مغازه‌اش درست‬ ‫روبه روی عمارت چهلستون بود‪ ،‬با پستو و زیرزمینی نمور و‬ ‫سرد ولی با عطری که دوست می‌داشتم و هنوز در مشامم‬ ‫مانده است‪ ،‬بوی الستیک و لنت‌های دوچرخه‌ها‪ ،‬زنگ‌های‬ ‫استیل‪ ،‬بوی تیوپ‌ها‪ ،‬نوارها‪ ،‬گل‌پره‌ها و بوق‌های رنگی‪.‬‬ ‫بخش مهمی از خاطرات کودکی و اوایل نوجوانی من با‬ ‫آن فرم‌ها شکل گرفت‪ .‬پستو و زیرزمین آن مغازه پر بود از‬ ‫پوسترها و تبلیغات خوش آب و رنگ قدیمی دوچرخه‌ها و‬ ‫موتورسیکلت‌هایی که بعد از تولد من‪ ،‬یعنی زمستان ‪ 57‬دیگر‬ ‫تصاویری ممنوعه شده‌بودند و ناگزیر یکی‌یکی از جلوی مغازه‬ ‫به پستو نقل مکان کرده بودند‪.‬‬ ‫پدربزرگم خیلی دوست داشت من فوت و فن بازار را یاد بگیرم‬ ‫و این خواستش هرگز رنگ واقعیت که نگرفت هیچ‪ ،‬تازه‬ ‫کار به جاهای باریک هم کشیده شد‪ .‬من بیشتر از این‌که‬ ‫کاسب خوبی شوم فضول خوبی شدم‪ ،‬فضولی توی پوسترها‪،‬‬ ‫عکس‌ها و تصاویر و این شد پیشه من تا امروز!‬ ‫آنقدر مرور می‌کردم آن عکس‌ها و شخصیت‌ها و فضای آن‬ ‫تصاویر را که عجین شده بودم با همه چیز آن‌ها‪.‬‬ ‫یکی از پوسترها تبلیغی ساده بود برای موتور سیکلت یاماهای‬ ‫مونتاژ ایران که دو دختر جوان و خندان ایرانی را نشان می‌داد‬ ‫نشسته در کنار دو پسر جوان مو پریشان بر سبزه‌های اطراف‬ ‫میدان «شهیاد» (آزادی) وموتورسیکلت‌های اسپرتی که در‬ ‫کنارشان بود‪.‬هر کدامشان را سوار بر موتورسیکلتشان تصور‬ ‫می‌کردم و شگفت‌زده از خودم می‌پرسیدم‪« :‬مگر می‌شود‬ ‫دختران هم سوار موتور شوند؟!»‬ ‫با تمام شخصیت‌های آن تصاویر رفیق شده بودم و گاه‌گاهی‬ ‫روی آن سبزه‌ها می‌نشستم و با آن‌ها گپی هم می‌زدم!‬ ‫دنیای آن پوسترها برایم رنگ و بو و لبخندی خاص داشتند‬ ‫که در دنیای حقیقی اطرافم آن خنده‌ها را بر لبان مردمان‬ ‫نمی‌دیدم‪.‬روزها روزهای جنگ ایران و عراق بود‪ ،‬صداها و‬ ‫تصاویر دنیای بیرون آن پوسترها‪ ،‬صدای آژیر قرمز و تصویر‬ ‫اعزام نیرو به جنگ بود و بوی سوختن خانه‌ها پس از اصابت‬ ‫موشک و گریختن گاه و بی‌گاه به پناهگاه‌های تاریک و‬ ‫سراسر وحشت و وحشت!دنیای آن پوسترها آرمان‌شهر آن‬ ‫روزهای من بودند‪.‬و ناگهان صدای پدربزرگم بود که مرا ار‬ ‫دنیای معطرم بیرون می‌کشید تا برای رفع و رجوع مشتریان‬ ‫مغازه کمکش کنم ولی باز در فرصتی مناسب به دنیای خودم‬ ‫برمی‌گشتم‪.‬کسی نمی‌توانست حال و روز آن روز مرا بفهمد جز‬ ‫خودم‪ .‬کسی سواالتم را نمی‌توانست جواب بدهد البته خیلی‬ ‫سوال هم نمی‌شد پرسید!همیشه دلم می‌خواست آن میدان‬ ‫سبز را از نزدیک ببینم‪.‬اولین بار در گرگ و میش دم صبح‬ ‫با چشمانی خواب‌آلود آن میدان دوست داشتنی را در فضای‬ ‫واقعی دیدم‪ .‬با خانواده‌ام بودم‪ ،‬در اتوبوسی که به سمت مشهد‬ ‫می‌رفت‪ ،‬باید می‌گذشتیم تا به آن‌جا برسیم و نشد که پیاده‬ ‫شوم و نخستین تصویر واقعی من از آن پوستر جنجالی به یک‬ ‫النگ شات با رنگ‌مایه‌ی سرمه‌ای صبح‌گاهی و البته کمی‬ ‫بوی دود ختم شد‪.‬اتوبوس ما از میدان می‌گذشت و چشمان‬ ‫جستجوگر کودکی من هم‌چنان به دنبال شخصیت‌های آن‬ ‫پوسترها و مرکب‌های مدرنشان می‌گشت!چندسالی دیگر‬ ‫گذشت تا روزی که برای اولین بار این امکان را یافتم که‬

‫تنها برای خودم سفر کنم‪ .‬جنگ لعنتی هم تمام شده بود و‬ ‫حاال من دوربینی داشتم که هدیه همان پدربزرگ بود‪ .‬رسیدم‬ ‫به میدان بزرگ دوست داشتنی‌ام و درکنار انبوهی از آدم‌های‬ ‫جورواجور‪.‬اما هرچه گشتم دختری را ندیدم که لبخندی به‬ ‫لب داشته باشد‪ ،‬مردانی را ندیدم که آسوده کنار دلبرکانشان‬ ‫نشسته باشند‪ .‬به دوربینم پناه بردم تا شاید از دریچه آن به‬ ‫شهر فرنگ کودکی‌ام وارد شوم اما همین‌که از دریچه دوربین‬ ‫میدان را به نظاره گرفتم صدای خشن مردی را از پشت سر‬ ‫شنیدم که نامحترمانه من را از عکاسی منع می کرد!‬ ‫آری پسرجان‪ ،‬بیدار شو!‬

‫یکی از پوسترها تبلیغی ساده بود برای‬ ‫موتور سیکلت یاماهای مونتاژ ایران که دو‬ ‫دختر جوان و خندان ایرانی را نشان می‌داد‬ ‫نشسته در کنار دو پسر جوان مو پریشان‬ ‫بر سبزه‌های اطراف میدان «شهیاد» و‬ ‫موتورسیکلت‌های اسپرتی که در کنارشان‬ ‫بود‬ ‫تو دیگر بزرگ شده‌ای‌‪ ،‬باید با دنیای واقعی کنار بیایی‪ ،‬این‌جا‬ ‫دیگر آن جایی نیست که در آن پوسترها می‌دیدی‪ ،‬این‌جا همه‬ ‫چیز عوض شده است‪.‬دیر رسیده‌ای آقاجان!‬ ‫ولی من می‌خواستم خواب باشم‪ ،‬خواب ببینم‪ ،‬برگردم‬ ‫پیش رفقای موتورسوارم‪ ،‬روی همان چمن‌ها‪ ،‬حتی همان‬ ‫النگ‌شات سرمه‌ای دم صبح‪ ،‬از پنجره اتوبوس هم غنیمت‬ ‫بود‪.‬‬ ‫سال‌های دیگر هم آمد و بیشتر از خواب بیدار شدم و دیدم‬ ‫واقعا داستان چیز دیگری است‪ ،‬دیدم که در سرزمینی زندگی‬ ‫می‌کنم که خیلی چیزهایش به غارت رفته است‪.‬‬ ‫پوسترها که دیگر جای خود دارند!‬ ‫به همه چیز سرزمین من دستبرد زده شده‪ ،‬به خنده دختران‬ ‫سرزمینم‪ ،‬به شور مردان پر غرور‪ ،‬حتا به قامت بلند تندیس‌ها‬ ‫و دیوار نگاره‌ها‪...‬‬ ‫راستی!‬ ‫وقتی از کسی سرقت می‌شود با کجا باید تماس بگیرد؟‬ ‫اگر به زنی تجاوز گروهی کنند؟‬ ‫نمادهای شهرت را بدزدند؟‬ ‫به خنده‌ها و رویاهایت دستبرد بزنند چطور؟‬ ‫شاید آن خنده‌های روی پوسترهای کودکی با همان موتورهای‬ ‫اسپرت به جایی دور رفته‌اند!‬ ‫ولی بی‌شک گم نشده‌اند! ما اسیران هر روزه بال شده‌ایم‪.‬‬ ‫این روزها سبزه‌ها و گل‌ها گریخته‌اند‪ ،‬این روزها صدای خنده‬ ‫مستانه تبر به‌دستانی است که قامت اسطوره‌های ایستاده بر‬ ‫میدان‌ها را هم نشانه گرفته‌اند‪.‬‬ ‫شهریاران و سواران را بر خاک مهربانی سرنگون می‌کنند‪...‬‬ ‫و ما جایی نداریم که داد طلب کنیم‪.‬‬ ‫اگر بپرسی می‌گویند‪ :‬خموش‪ ،‬اسرار الهی است!‬ ‫اما ما پوسترهای پستو را دور نریخته‌ایم‪ ،‬پنهان کرده‌ایم ولی‬ ‫نابود نه‪.‬‬ ‫نباید رویاهایمان را فراموش کنیم این رویاها برای فردا‬ ‫کارسازند‪.‬‬ ‫رویاهایمان را نگه می‌داریم‪ ،‬تا دوباره عندلیبان بر سبزینه‬ ‫شاخه‌های خون چکیده «آزادی» بنشینند و بهاران ساز کنند‪.‬‬


‫گپ و گفتی با اولین بانوی نقال ایران زمین‬

‫می‌شود‪ .‬در قرن چهارم هجری تصمیم گرفته می‌شود آن‌چه‬ ‫که از داستان‌های باستان به جا مانده بود گردآوری و تبدیل‬ ‫به یک کتاب در قالب مثنوی شود و فردوسی هم این آگاهی‌‬ ‫را داشته که مردم ایران کم‌تر به خواندن کتاب عالقه دارند‬ ‫و ترجیح می‌دهند داستان‌ها را سینه به‬ ‫سینه و به شکل شفاهی‌ در قالب شعر‬ ‫به یکدیگر منتقل کنند‪ .‬به هر حال‬ ‫فردوسی داستان‌ها را گردآوری می‌کند‬ ‫و پس از مطالعه و پژوهش در قالب‬ ‫مثنوی آن‌ها را می‌سراید‪ ،‬اما اتفاق خاص و تاثیرگذاری که در‬ ‫ی و فولکور می‌افتد در‬ ‫تاریخ روایت شاه‌نامه و داستان‌های مل ‌‬ ‫زمان صفویه است‪ .‬در این دوران به شکل رسمی‌ پاتوق‌هایی‌‬ ‫به نام قهوه‌خانه و سپس چای‌خانه ساخته می‌شود‪ .‬این مکان‌ها‬ ‫پاتوق روشن‌فکران و آدم‌های اهل فرهنگ آن زمان بوده و‬ ‫بعدتر با گسترش آن‌ها پاتوق عامه مردم کوچه و بازار نیز‬

‫که از ماست بر ما بد آسمان‬

‫کیان امانی‬ ‫ورود به حلقه‌ی مرشدان‪ ،‬دراویش و پیران عرصه نقالی پهلوانی‬ ‫و شاه‌نامه خوانی که قرن‌ها‪ ،‬عرصه‌ای مردانه بوده بی‌تردید کار‬ ‫ساده‌ای برای یک زن نیست اما «فاطمه حبیبی‌زاد» با شهرت‬ ‫«گردآفرید» نخستین بانویی است که در تاریخ نقالی پهلوانی‬ ‫ایران وارد این عرصه شده و به نقل حماسه‌های شاه‌نامه‪،‬‬ ‫داستان‌های ملی و فولکور و پرده‌خوانی می‌پردازد‪.‬‬ ‫اولین بار که دیدم‌اش در ساختمان مدور و استوانه‌ای تیاتر شهر‬ ‫که کعبه آمال عالقه‌مندان تیاتر است مشغول شاه‌نامه خوانی‬ ‫برای جمعیتی که مثل من از نقالی یک زن تعجب کرده بودند‬ ‫بود اما آن‌قدر به کارش تسلط داشت که پس از پایان اجرا‬ ‫جمعیت زمان زیادی را تشویق‌اش کردند‪ .‬حاال بیش از دوازده‬ ‫سال از آن روزها گذشته و این روزها گردآفرید مانند بسیاری‬ ‫دیگر از ایرانیان جالی وطن کرده و ساکن غرب آمریکاست‪.‬‬ ‫آن‌چه می‌خوانید حاصل گپ و گفتی است با اولین بانوی نقال‬ ‫ایران زمین‪.‬‬

‫نقال چه کسی است و نقالی در کدام بخش از‬ ‫هنرهای ایرانی جای دارد؟‬

‫نقالی یک هنر و آیین تعریف شده و مشخص است ‪ .‬نقالی‬ ‫شغل بقالی نیست که هر که بساطی را گوشه خیابان پهن‬ ‫کرد و کف دستانش را به هم کوبید و معرکه‌ای برای فروش‬ ‫کاالیش گرفت‪ ،‬بقال و پیشه‌وری دوره‌گرد شود‪ .‬نقالی هنر و‬ ‫آیینی کهن و حاصل رنج هزاران هنرمند و سخن‌ور و نویسنده‬ ‫و شاعر و نمایش‌گر و ادیب و فاضل و درویش و خرقه‌پوش‬ ‫است‪ .‬نقالی راه دارد‪ ،‬رسم دارد‪ ،‬سنت دارد‪ ،‬کتاب دارد‪ ،‬پیر دارد‪.‬‬ ‫مرشد نقال‌شدن نیاز به رخصت بزرگان‪ ،‬مرشدان‪ ،‬قلندران‪،‬‬ ‫درویشان و نقاالن سپید‌موی و کهنه کار دارد‪ .‬حاال اگر بنابر‬ ‫قاعده‌ی نان به نرخ روز خوردن برخی مطالبی را به نام نقل و‬ ‫نقالی عرضه می‌کنند این خیانت به اصالت هنر است‪.‬‬ ‫چرا می‌گویند نقالی؟ چون چرخی میزنند و دست و پایی‬ ‫می‌کوبند؟ مثالی می‌زنم‪ .‬شما می‌دانید که هنر باستانی‬ ‫سفالگری صاحب چه قدمت و پیشینه و فوت و فن‌هایی است‬ ‫و حاصل تالش و دسترنج هنرمندان سفالگر و استادان فن و‬ ‫صنعت‌گران و لعاب‌کاران وغیره در طول هزاره‌هاست حاال اگر‬ ‫بیاییم ظروف چینی‪ ،‬پالستیکی‪ ،‬استیل‪ ،‬بلور و کریستال خلق‬ ‫کنیم آیا می‌شود گفت سفال‌گری مدرن؟ نه جانم‪ .‬گاه می‌بینیم‬ ‫کسانی می‌آیند و نمایش یا شویی را اجرا می‌کنند و خوب و‬ ‫زیبا هم اجرا می‌کنند و خوب می‌دانیم که کارشان‪ ،‬تاتر یک‬ ‫نفره یا شوی یک نفره یا پرفورمنس وخالصه هرچیز دیگری‬ ‫است غیر از نقالی‪ .‬معرفی این‌گونه اجراها به نام نقالی‪ ،‬تحریف‬ ‫و به ابتذال کشاندن اصالت و حقانیت این «کهن نمایش‬ ‫سنتی» است‪.‬‬ ‫به عنوان اولین زن در تاریخ نقالی ایران شناخته‬ ‫می‌شوید که به نقل حماسه‌های شاه‌نامه‪ ،‬داستان‌های‬ ‫ملی و فولکور‪ ،‬پرده‌خوانی و غیره می‌پردازید‪ .‬چرا‬ ‫بعد از گذشت هزار سال از سرایش شاه‌نامه فردوسی‬ ‫یا به روایتی قرآن ایرانیان تا پیش از شما نامی از‬ ‫زن‌ها به عنوان نقال در تاریخ ثبت نشده است؟‬

‫برای پاسخ به این سوال باید کمی به عقب بازگردم‪ .‬پیش از‬ ‫فردوسی و سرایش شاه‌نامه داستان‌های باستان هم در میان‬ ‫مردم و هم در دربار شاهان روایت می‌شده است اما نقالی با‬ ‫شکل و شمایل امروزی چند صد سال بیشتر نیست که اجرا‬

‫استبداد آدم‌ها و سیستم بیمار مدیریت فرهنگی‬ ‫انگیزه‌ای شد که احساس کنم باید مدت زیادی‬ ‫ی هم دل‌تنگ ایران‬ ‫از آن محیط دور شوم‪ ،‬خیل ‌‬ ‫هستم اما حاال هم دارم اتفاق‌های تازه‌ای در‬ ‫زمینه تئاتر‪ ،‬کارهای تلفیقی‪ ،‬تجربی‌‪ ،‬حضور در‬ ‫محافل متفاوت‌تر را تجربه می‌کنم‬

‫می‌شود‪ .‬در هرحال این محل‌ها پاتوقی برای شاه‌نامه خوانی‪،‬‬ ‫داستان‌گویی‪ ،‬شعر خوانی‪ ،‬مشاعره و برخی‌ بازی‌ها هم‌چون‬ ‫محلی برای تبادل‬ ‫ترنا بازی بوده و در مجموع‬ ‫ی و هنر‌های‬ ‫افکار فرهنگ ‌‬ ‫ایرانی‌ بوده است‪ .‬در این‬ ‫دوران به خصوص در زمان‬ ‫شاه عباس شاه‌نامه خوان‌ها دارای ارج و قرب‬ ‫ویژه‌ای می‌‌شوند و از دربار شاهان برای شاه‌نامه‬ ‫خوانی حکم می‌گرفته‌اند و حتی ارباب معرکه و‬ ‫اصحاب سخن به دلیل رونقی که کارشان داشته‬ ‫صنف و تشکیالت درست می‌کنند و در همان‬ ‫زمان مالحسین واعظ کاشفی سبزواری کتابی به‬ ‫نام فتوت نامه سلطانی می‌نویسد‪ .‬این کتاب حاوی‬ ‫دستورالعمل‌هایی‌ برای ارباب معرکه و سخن بوده‬ ‫و این صنف و تشکیالت را دسته‌بندی و وظایفشان‬ ‫را مشخص می‌کند‪ .‬پس می‌بینیم که چای‌خانه‌ها و‬ ‫قهوه‌خانه‌ها از ابتدا پاتوق‌هایی‌ مردانه بوده‌اند‪ ،‬خاطرمان‬ ‫باشد جامعه‌ای ایرانی‌ یک جامعه مردساالر بوده و هست و‬ ‫همیشه محدودیت‌های دینی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬حکومتی‪ ،‬اجتماعی‪،‬‬ ‫فرهنگی‪ ،‬خانوادگی و غیره حصر و ممنوعیت برای زن‌ها ایجاد‬ ‫کرده و جایی برای حضور پررنگ اجتماعی برای زن‌ها وجود‬ ‫نداشته است‪.‬‬ ‫در دوران صفویه که شکل و شمایل امروزی نقالی در آن‬ ‫دوران شکل گرفته نقالی مذهبی‌ هم رونق فراوانی‌ می‌گیرد‬ ‫و طومار‌های زیادی برای اتفاق‌ها و شخصیت‌های مذهبی‌ به‬ ‫خصوص وقایع کربال نوشته می‌شود و مصائبی که بر خاندن‬ ‫پیامبر رفته را نقل می‌کردند اما همان‌ها هم متاثر از شاه‌نامه‬ ‫و بر وزن شاه‌نامه بود و حتی رستم تبدیل به علی‌ می‌شود و‬ ‫علی‌اکبر جای سهراب و حسین جای سیاوش را می‌گیرد‪ .‬البته‬ ‫این کار رونق بیشتری به نقالی می‌دهد و سبب اوج‌گیری نقالی‬ ‫می‌‌شود‪ .‬در دوران قاجاریه هم که تهران به پایتخت تبدیل‬ ‫می‌شود باز نقالی در اوج و مورد توجه است و هم‌چنان نقال‌ها‬ ‫پاتوق‌ها و نام و نشان خود را دارند و در بین مردم از اعتبار‬ ‫ویژه‌ای برخوردار هستند‪ .‬در اواخر دوران قاجار «فتح‌اهلل قللر‬ ‫آغاسی» پرده‌های مشهور نقالی را نقاشی می‌کند و آن هم ابزار‬ ‫دیگری برای رشد نقالی و پرده خوانی می‌شود‪.‬‬ ‫در این دوران هم به طور کلی‌ می‌توان از سه مکان سر بسته‬ ‫یعنی قهوه‌خانه‌ها‪ ،‬زورخانه‌ها و خانقاه‌ها برای نقالی نام برد‬

‫و می‌بینیم که باز هر سه این مکان‌ها کامال مردانه هستند‪.‬‬ ‫پاتوق‌های دیگری هم مانند سر بازار‌ها و گذر‌ها‪ ،‬میادین اصلی‌‪،‬‬ ‫امام زاده‌ها و گورستان‌ها برای پرده‌خوانی وجود داشته که آن‌ها‬ ‫هم باز پاتوق‌هایی کامال مردانه بوده‌اند و باز هم میدانی برای‬ ‫زن‌ها وجود نداشته بنابرین هیچ‌گاه فضایی به وجود نیامده که‬ ‫یک زن به سوی آموزش نقالی و اجرای آن برود‪.‬‬ ‫به نظر می‌رسد نوع اجرا و گویش نقالی بیشتر مردانه‬ ‫است تا زنانه‪ .‬واکنش مخاطبی که در یک دوره‬ ‫تاریخی شاهد نقالی مردها بوده به نقالی یک زن‬ ‫چیست؟‬

‫شیوه‌های داستان خوانی در ایران بسیار زیاد و متنوع است و‬ ‫ی مثل حرم سرا‌ی دربار شاهان قصه‌خوانی‬ ‫زن‌ها هم در جاهای ‌‬ ‫می‌کرده‌اند و یا الالیی می‌گفته‌اند اما روش انتقال سخن به‬ ‫شیوه نقالی که متاثر از فضایی پهلوانی است بی‌ تردید به یک‬ ‫حنجره توانمند مردانه نیاز دارد‪ ،‬استادی می‌گفت‪« :‬شاید اگر‬ ‫ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های فرهنگی وجود نداشت به دلیل‬ ‫نحوه و لحن محکم و گویش خشن‪ ،‬صدا سازی و توانایی‬ ‫متفاوت حنجره در مردان باز هم بعید بود زن‌ها سراغ نقالی‬ ‫بروند‪».‬‬ ‫بسیاری از نقاالن در انتقال داستان‪ ،‬صداسازی‌هایی‌ می‌کرده‌اند‬ ‫که خاص حنجره مردانه است و من هم این را می‌دانستم و‬ ‫من‬ ‫گاهی از آن صداگذاری‌ها دوری می‌کنم‪.‬‬ ‫یک زن هستم با ویژه‌گی‌‌‌‌ها و‬ ‫توان‌مندی‌های زنانه و قرار هم‬ ‫ی را دربیاورم و‬ ‫نیست ادای کس ‌‬ ‫کپی برابر اصل مثال مرشد ترابی‬ ‫یا مرشد مداحی باشم اما آن‌چه‬

‫نهایت آن مرشد یا درویش من را فقط یک بچه مرشد یا مرید‬ ‫می‌‌دید که عالقه‌مند یادگیری است اما همیشه با مریدپروری‌‬ ‫مشکل داشتم برخی‌ از مرشد‌ها به چشم بچه مرشد به من نگاه‬ ‫می‌کردند و دنبال مریدپروری‌ بودند حاال این را داشته باشید‬ ‫به عالوه که زن هم بودم‪ .‬در تهران هم به خانقاه‌ها می‌رفتم‬ ‫که فنون سخن‌وری‪ ،‬پرده‌خوانی و حکایت‌گویی یاد بگیرم و‬ ‫اما برخوردشان عالی‌ بود و به قول خود مرشد‌ها همیشه تعداد‬ ‫زیادی مرد به آن‌ها مراجعه می‌کردند که نقالی یاد بگیرند اما‬ ‫در میانه راه خسته می‌شدند و کار را رها می‌کردند و برایشان‬ ‫خیلی‌ جالب بود که یه یک زن این همه عالقه‌مند یادگیری‬ ‫نقالی است‪.‬‬

‫خودتان به کدام شیوه نقالی بیشتر عالقه‌مند بودید؟‬

‫بیشتر عالقه‌مند یادگیری شیوه نقل پهلوانی بودم و اکثر این‬ ‫نوع نقاالن و پرده خوانان در اصفهان و تهران متمرکز بودند‬ ‫اما پیر و مرشد و مراد شدن کار یک روزو دو روز و طی یک‬ ‫مرحله و دو مرحله نیست‪ ،‬سلوک شخصی می‌خواهد‪ ،‬باید چنته‬ ‫پر باشد‪ ،‬سرو ته مهر باشد‪ ،‬سر درون بداند‪ ،‬صاحب سخن به‬ ‫معنی واقعی باشد‪ ،‬در بین مردم صاحب اعتبار و وجهه باشد و‬ ‫ادیب و فاضل باشد‪ .‬مرشد شدن این نیست که هرکه از راه‬ ‫برسد به خود لقب به این سنگینی را بدهد‪.‬‬ ‫سال‌ها باید که تا یک سنگ خارا ز آفتاب‬ ‫لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن‬ ‫در چه مناطقی از ایران شاه‌نامه خوانی‬ ‫هنوز رونق دارد؟‬

‫در مناطق لر و بختیاری که بیشترشان هم شاه‌نامه‌خوان هستند‬ ‫شاه‌نامه‌خوانی هنوز رونق نسبی دارد و برخورد‌هایشان هم با‬ ‫من عالی‌ بود و برایشان خیلی‌ باعث شگفتی و خوش حالی‌ بود‬ ‫که یک زن عالقه‌مند شاه‌نامه خوانی و نقالی شده است‪.‬‬ ‫ورود زن‌ها به پاتوق‌هایی که مرشدان نقالی‬ ‫می‌کنند سخت است‪ .‬آیا به این پاتوق‌ها هم‬ ‫می‌رفتید؟‬

‫فکر‬ ‫که‬ ‫می‌کنم کمکم‬ ‫کرد این بود‬ ‫که خیلی به‬ ‫فضای طومار‌ها‬ ‫و فنون سخنوری‬ ‫اشراف پیدا کردم و‬ ‫دیگر نگران صداسازی و‬ ‫این‌گونه مسایل نبودم و به‬ ‫دلیل اشرافی که به طومار‌ها پیدا‬ ‫کرده بودم وقتی‌ مرشد‌ها اجراهایم‬ ‫را می‌دیدند به قول خودشان با ایول‬ ‫اهلل و دمت گرم گفتن کارم را تایید‬ ‫می‌کردند و کمکم توانستم به اعتبار‬ ‫الزم در حلقه مرشدان و دراویش‬ ‫برسم‪ .‬اما همیشه در برخورد با مردم‬ ‫از سوی آن‌ها تشویق شده‌ام و هیچ‌گاه‬ ‫با واکنش منفی روبرو نشده‌ام‪.‬‬

‫واکنش کسانی که برای آموزش‬ ‫نزدشان می‌رفتید چه بود؟‬

‫در ابتدا به سختی و با معذوریت مطالب را انتقال می‌دادند اما‬ ‫به هر حال قبولم کردند و کم کم در نوع خودشان واکنش‌های‬ ‫خوب و روشن‌فکرانه‌ای نشان دادند‪ .‬از آن‌جا که خودم درگیر‬ ‫جنسیت نبودم و در کمال احترام به س ّنت‌های این آدم‌ها برای‬ ‫آموزش و پژوهش به شهر‌ها و روستا‌های مختلف می‌‌رفتم‬ ‫بنابراین تنها چیزی که دیده نمی‌شد مساله جنسیت بود و در‬

‫ی وجود‬ ‫تا حدود دوازده سال پیش پاتوق‌های ‌‬ ‫داشت که گاهی با مرشد ترابی به آن‌جاها‬ ‫می‌رفتم‪ .‬در ابتدا هم اجازه همراهی در این‬ ‫پاتوق‌ها را نداشتم اما مرشد کم‌کم پذیرفت که‬ ‫همراهی‌اش کنم‪ .‬قهوه‌خانه‌ای در میدان راه‬ ‫آهن تهران بود که وقتی‌ به آن‌جا می‌رفتم‬ ‫با ترس و دل‌نگرانی گوشه‌ای می‌نشستم و‬ ‫یادداشت برمی‌داشتم حتی جرات نمی‌کردم‬ ‫در آنجا از مرشد سوالی بپرسم گاهی‌‬ ‫هم به پاتوقی در شهر ری‌ می‌رفتیم‪.‬‬ ‫خاطرم هست در یکی‌ از قهوه‌خانه‌ها‬ ‫که مرشد نقالی می‌کرد یکی‌ از‬ ‫پهلوان‌های قدیمی‌ که گویا از‬ ‫دوستان جهان پهلوان تختی‬ ‫بود به من نگاه کرد و به‬ ‫مرشد گفت‪« :‬مرشد‬ ‫این کیه؟» مرشد هم‬ ‫گفت‪« :‬شاگردم‬ ‫است» و پهلوان‬ ‫پرسید‪« :‬مگر‬ ‫زن هم‬ ‫شا گر د‬

‫می‌شود؟» در آن‌جا مرشد ترابی از شرایطی که در آن قرار‬ ‫گرفته بود خیلی‌ خجالت کشید اما بعد‌ها به جایی‌ رسید که با‬ ‫افتخار می‌گفت‪«‌:‬گردآفرید شاگردم است‪».‬‬ ‫در فضاهای قهوه خانه‌ای اجراهای زیادی داشته‌ام اما نه‬ ‫در فضاهایی که به شدت سنتی‌ بودند‪ .‬مردم هم همیشه با‬ ‫این‌که شگفت‌زده می‌شدند اما برخوردشان عالی‌ بود و تشویقم‬


‫آخرین خبر در خصوص پرونده قتل مهسا امین فروغی‪ ،‬دختر‬ ‫دانشجویی که با پنجاه ضربه چاقو به قتل رسید‪ ،‬این است که‬ ‫بازپرس رسیدگی کننده به پرونده کوشا‪ ،‬دستور داده تا پزشکان‬ ‫پزشکی قانونی نسبت به سالمت متهم اظهارنظر کنند‪ .‬قرار‬ ‫است این پرونده در سریع‌ترین زمان ممکن و به صورت کاملن‬ ‫ویژه! رسیدگی شده و ظرف مدت کوتاهی که گویا به دو ماه‬ ‫نخواهد رسید‪ ،‬قاتل مجازات گردد‪ .‬خانواده اولیا دم هم در‬ ‫اداره آگاهی و دادسرای ویژه امور جنایی تهران حاضر شده‬ ‫و اعالم کرده‌اند که خواهان قصاص قاتل فرزندشان هستند‪.‬‬ ‫با این وجود در صورتی که پزشکان پزشکی قانونی‪ ،‬اعالم‬ ‫کنند که کوشا در زمان ارتکاب جرم‪ ،‬از سالمت روحی و‬ ‫روانی برخوردار بوده و جنون نداشته است‪ ،‬قرار مجرمیت و‬ ‫کیفرخواست صادر شده و دادگاه کیفری استان ‪ -‬که اوقات‬ ‫رسیدگی به پرونده‌های مطرح در این دادگاه‌ها در خصوص‬ ‫پرونده‌های قتل در حدود هفت تا نه ماه است ‪ -‬در کم‌ترین‬ ‫مدت و در جلسه فوق‌العاده به اتهام قتل عمد کوشا رسیدگی‬ ‫نماید‪.‬‬ ‫شکی در این نیست که این حادثه بسیار دلخراش بوده است‬ ‫و بزهکار این واقعه می‌بایست مجازات گردد‪ .‬طبق قوانین‬ ‫جمهوری اسالمی نیز‪ ،‬کوشا به زودی در مال عام – اگر رئیس‬ ‫قوه قاضاییه مایل باشند ‪ -‬اعدام خواهد شد‪ ،‬تا به اصطالح‬ ‫درس عبرتی برای دیگران شود تا دیگر جوانی با پنجاه ضربه‬ ‫چاقو دیگری را به قتل نرسانند و در کشتن دیگران دقت کنند‬ ‫که در دام نیافتند‪ ،‬مانند بسیاری از قاتلینی که فراری هستند‬ ‫و از ترس اعدام وقصاص خود را مخفی کرده‌اند و نمونه بارز‬ ‫آن‌ها‪ ،‬یکی از قوی‌ترین مردان جمهوری اسالمی ایران است‬ ‫که جوانی را به خاطر سه میلیون تومان پول به قتل رسانده‬ ‫و حال متواری است و دست قانون و عدالت به وی نمی‌رسد‪.‬‬ ‫در مورد این پرونده‪ ،‬اما قاتل را مردم ‪ -‬نه نیروی انتظامی‪-‬‬ ‫بازداشت کرده‌اند و این جوان در حال حاضر برای آن‌که فرار‬ ‫نکند که خدای ناکرده‪ ،‬آبروی نظام نرود‪ ،‬تحت شدیدترین‬ ‫تدابیر امنیتی در اداره آگاهی نگه‌داری شده‪ ،‬یا به پزشکی‬ ‫قانونی برده می‌شود و در نهایت تحت شدیدترین تدابیر امنیتی‬ ‫نیز به دار آویخته خواهد شد‪.‬‬ ‫اما در خصوص این جنایت وحشتناک دو نکته را می‌خواهم به‬ ‫نظر گرامی شما و هم‌چنین مسوولین دولت جمهوری اسالمی‪،‬‬ ‫اگر سواد خواندن و نوشتن داشته باشند‪ ،‬برسانم‪.‬‬ ‫نخست این‌که‪ :‬وقتی صفحات روزنامه همشهری را‬ ‫می‌خواندم‪ ،‬به اظهارات متهم و دختری که از مرگ نجات‬ ‫یافته بود برخورد کردم‪ .‬اظهارات متهم چندان اهمیت نداشت‪،‬‬ ‫چرا که او هر چه صغری و کبری کند‪ ،‬در نهایت اعدام خواهد‬ ‫شد‪ ،‬مگر آن‌که خانواده مقتول‪ ،‬از قصاص «کوشا» گذشت‬ ‫کنند‪ .‬اما اظهارات دوست مقتول جای تامل دارد و در واقع اگر‬ ‫مسوولین جمهوری اسالمی اندکی غیرت داشته و دلشان به‬ ‫حال مردمانشان بسوزد – که می‌دانم نمی‌سوزد – اندکی تامل‬ ‫می‌کنند و پیشنهادی را که مطرح می‌کنم را عملی می‌نمایند‪.‬‬ ‫در روزنامه همشهری نوشته شده است‪ « :‬دوست صمیمی‬ ‫مهسا که در این حادثه از ناحیه دست راست با دو ضربه چاقو‬ ‫مجروح شده است‪ ،‬از تهدید‌های همیشگی متهم این جنایت‬ ‫خبر داد و گفت که این تهدیدها در مقابل پاسخ منفی دختر‬ ‫جوان به عالقه یک‌طرفه او بوده است‪ .‬مرضیه که در روز‬ ‫حادثه با فریاد‪ ،‬مردم را متوجه حادثه کرد‪ ،‬ادامه داد‪« :‬در مدت‬ ‫چهارسال تحصیل در دانشگاه عالمه طباطبایی‪ ،‬هم‌کالسی‬ ‫آن‌ها همیشه با بهانه‌ای سعی داشته مهسا را متوجه عالقه‌اش‬

‫محمد مصطفایی‪ /‬حقوق دان‬

‫«در قتل مهسا چه کسی مقصر بود»‬

‫بکند‪ .‬پاسخ منفی دختر جوان برای خواستگار عاشق‌پیشه قابل‬ ‫تحمل نبوده و با وجود ازدواج دختر جوان با مرد آلمانی‪ ،‬متهم‬ ‫هم‌چنان به هم‌کالسی‌اش ابراز عالقه می‌کرد‪ .‬بی‌محلی مهسا‬ ‫به مرد جوان‪ ،‬کینه بزرگی به دل او انداخت و باعث رقم‌زدن‬ ‫جنایت دل‌خراش روی پل عابر پیاده شد‪».‬‬ ‫در زمانی که در کشورم به حرفه وکالت اشتغال داشته و‬ ‫خدمت می‌کردم‪ ،‬در طول هفته افراد مختلفی با من ارتباط‬ ‫برقرار می‌کردند و ادعا می‌نمودند که تهدید به قتل شده‌اند و‬ ‫امنیت جانی ندارند‪ ،‬چه باید کرد؟ پاسخ این سوال حتی برای‬ ‫وکالی دادگستری هم سخت است‪ ،‬در حالی که بسیار قابل‬ ‫تامل است‪ .‬تنها پاسخی که می‌توان داد این است که مدعی‬ ‫باید برای اثبات ادعای خود در دادسرا و دادگاه دلیل محکمه‬ ‫پسند داشته باشد‪ .‬آیا شما دلیل محکمه پسندی برای طرح‬ ‫دعوا دارید یا خیر؟ مسلما پاسخ منفی است‪ .‬چرا که کسی که‬ ‫تهدید می‌کند‪ ،‬علی‌الصول در خفا و پنهان دست به چنین‬ ‫عملی می‌زند و کم‌تر اتفاق می‌افتد که شخصی ادعای خود را‬ ‫علنی مطرح کند‪ .‬در پرونده مهسا هم به همین صورت‬

‫دوست صمیمی مهسا که در این حادثه‬ ‫از ناحیه دست راست با دو ضربه چاقو‬ ‫مجروح شده است‪ ،‬از تهدید‌های‬ ‫همیشگی متهم این جنایت خبر داد و‬ ‫گفت که این تهدیدها در مقابل پاسخ‬ ‫منفی دختر جوان به عالقه یک‌طرفه‬ ‫او بوده است‬ ‫بود‪ ،‬مهسا هیچ دلیلی بر اثبات ادعایش مبنی بر تهدید کوشا‬ ‫نداشت و هرگز هم فکر نمی‌کرد کوشا در نهایت تهدید خود‬ ‫را با این وقاحت عملی کند‪ .‬تنها دوست مهسا شاهد تهدید‬

‫بوده است که شاهد یک زن در محاکم دادگستری ایران با‬ ‫وجود قانون آیین دادرسی که شهادت یک زن را تنها اماره‬ ‫به حساب می‌آورد‪ ،‬به عنوان دلیل محکمه پسند نیست و از‬ ‫طرفی هم مهسا آگاه نبوده که چه کند که در امان باشد‬

‫و قانون نیز راه‌کاری برای امنیت مهسا پیش‌بینی نکرده‬ ‫است‪ .‬اما مهم این‌جاست که طبق اصل ‪ 156‬قانون اساسی‬ ‫جمهوری اسالمی ایران‪ ،‬قوه قضاییه مسوولیت مستقیم و‬ ‫وظیفه و تکلیف در پیش‌گیری از وقوع جرم دارد به عبارت‬ ‫دیگر در چنین مواقعی دستگاه قضایی با کمک دستگاه‌های‬ ‫اجرایی و به خصوص پلیس مکلف است امنیت شهروندان‬ ‫خود را حفظ کند‪.‬‬ ‫چند روز گذشته‪ ،‬برای این‌که بدانم کشورهایی که امنیت‬ ‫شهروندانشان را حفظ می‌کنند از چه روشی استفاده می‌کنند‪،‬‬ ‫به پلیس شهری که در آن‌جا زندگی می‌کنم‪ ،‬رفتم و ادعا‬ ‫کردم که شخصی که او را نمی‌شناسم من را تهدید به قتل‬ ‫کرده‌است‪ .‬شخصی که مسوول پاسخ‌گویی به اربابان رجوع‬ ‫بود‪ ،‬بلند شد و به من گفت اندکی صبر کنم‪ .‬بعد از چند دقیقه‬ ‫برگشت‪ .‬رئیس اداره پلیس به نزدم آمد و جریان را جویا شد‪.‬‬ ‫من هم گفتم ایمیلی دریافت کرده‌ام و در ایمیلی که دریافت‬ ‫کرده‌ام شخصی من را تهدید به قتل کرده‌است‪ .‬رئیس پلیس‬ ‫کارت شناسایی من را گرفت و مشخصات من را بر روی‬ ‫برگه‌ای نوشت و بدون آن‌که به صحت و سقم اظهارات من‬ ‫توجهی کند‪ ،‬دستور داد تا به من یک دستگاه اخطار داده شود‬ ‫و آدرس منزل من را هم یادداشت کرد‪ .‬بر روی دستگاه اخطار‪،‬‬ ‫دکمه قرمز رنگی وجود دارد که اگر در مواقع خطر دکمه‬ ‫را فشار دهم‪ ،‬ظرف کوتاه‌ترین مدت که به سه دقیقه هم‬ ‫نمی‌رسد‪ ،‬پلیس محلی که در آن‌جا هستم از طریق دستگاه‬ ‫اخطار‪ ،‬محل را شناسایی کرده و سریع برای نجات‪ ،‬خود را‬ ‫به من می‌رساند‪ .‬این خدمت پلیس برای همه شهروندان نروژ‬ ‫وجود دارد‪ .‬رئیس پلیس زمانی که دستگاه اخطار را به من‬ ‫داد‪ ،‬اعالم کرد که از همین حال ماموران امنیت ما در اطراف‬ ‫منزل شما خواهند بود و از شما مراقبت خواهند کرد‪.‬خوب‪ ،‬این‬ ‫روش‪ ،‬بهترین راه و آسان‌ترین راه برای پیش‌گیری از وقوع‬ ‫جرم است که در کشور ایران با ثروت‌های عظیم نفتی حتی‬ ‫طرحش نیز وجود ندارد و هیچ‌کس نمی‌داند که چنین امکاناتی‬ ‫در کشورهای دیگر وجود دارد‪.‬‬ ‫به مسوولین توصیه می‌شود‪ ،‬همان‌طور که مرقوم گردید‪ ،‬اگر‬ ‫اندکی غیرت دارید و مسوولیت‌پذیر هستید‪ ،‬به این موضوع‬ ‫مهم توجه نمایید و صرفا برای پیش‌گیری از وقوع جرم‬ ‫جوانان را محدود نکنید‪ ،‬چرا که شنیدم‪ ،‬فقیهی بیان داشتند‬ ‫که اگر دخترها و پسرها در دانشگاه جدای از هم بودند‪ ،‬چنین‬ ‫جنایتی رخ نمی‌داد‪ ،‬مثل این‌که ایشان در کشورهای دیگری‬ ‫که دخترها و پسرها در دانشگاه با هم هستند هر دقیقه شاهد‬ ‫چنین جنایتاتی بوده‌اند! که چنین نسخه‌ای را تجویز می‌کنند‪.‬‬ ‫کسانی که مستعد ارتکاب جرم‌های خطرناک عمدی هستند‪،‬‬ ‫در بسیاری از مواقع قربانی خود را از ارتکاب جرم آگاه می‌کنند‪.‬‬ ‫نمونه بارز همین پرونده‌ای است که در حال حاضر در سطح‬ ‫گسترده مطرح است و نمونه معروف دیگر‪ ،‬پرونده سرکار خانم‬ ‫آمنه بهرامی‪ ،‬قربانی اسیدپاشی است که قرار است چشم‬ ‫بزهکار خود را کور کند‪ .‬ایشان نیز می‌دانستند که تهدید به‬ ‫اسیدپاشی شده‌اند ولی‪ ،‬یا دلیلی بر اثبات ادعای خود نداشتند‬ ‫و یا آگاه نبودند که برای مراقبت از خود چه باید می‌کردند‪ .‬اما‬ ‫به هر حال می‌توان با استفاده از پیشرفت‌های علمی جلوی‬ ‫بسیاری از چنین جنایات وحشتناک را گرفت‪.‬‬

‫نکته دوم این‌که‪ :‬وضعیت هر اجتماعی را می‌توان موثر در‬ ‫نوع جرایمی که در آن اجتماع رخ می‌دهد‪ ،‬به حساب آورد‪.‬‬ ‫دولتی که مردمانش در رفاه به سر ببرند‪ ،‬کم‌تر شاهد سرقت‪،‬‬ ‫کاله‌بردای‪ ،‬جعل‪ ،‬قاچاق مواد مخدر‪ ،‬ضرب و جرح و قتل‬ ‫و آدم ربایی و از این دست جرایم خواهد بود‪ ،‬دولتی که‬ ‫مردمانش در بهداشت به سر ببرند‪ ،‬کم‌تر شاهد مرگ در اثر‬ ‫بیماری خواهد بود و دولتی که مردمانش از آزادی‌های جنسی‬ ‫و حجاب برخوردار باشد – منظورم از آزادی جنسی‪ ،‬فحشا‬ ‫و بی بندوباری نیست و منظور از حجاب‪ ،‬حجاب اجباری‬ ‫است – کم‌تر شاهد جرایم جنسی و عاطفی خواهد بود‪ .‬در‬ ‫کشورهایی مثل کشور نروژ که روسپی‌گری ممنوع است و‬ ‫حجاب اجباری نیست و مردمانش در رفاه و آزادی به سر‬ ‫می‌برند‪ ،‬روابط عاطفی از همان دوران کودکی تعریف شده‬ ‫است‪ ،‬دختران و پسران از کودکی در کنار هم بوده‪ ،‬با هم‬ ‫بازی می‌کنند‪ ،‬بزرگ می‌شوند‪ ،‬به مدرسه می‌روند و در سن‬ ‫‪ 18‬سالگی مستقل می‌شوند و خود در خصوص آینده‌شان‬ ‫تصمیم می‌گیرند‪ .‬مردها در چنین جامعه‌ای حریص نیستند‪،‬‬ ‫آن‌ها تحت فشارهای روحی و روانی مربوط به غرایز جنسی‬ ‫نبوده و روابط دختر و پسر برایشان عادی است‪ .‬چارچوب‬ ‫دوستی را به خوبی می‌دانند و با اخالق رعایت می‌کنند‪ .‬اما‬ ‫در جامعه ایران به این صورت نیست‪ ،‬محدودیت‌های واهی و‬

‫وضعیت هر اجتماعی را می‌توان موثر‬ ‫در نوع جرایمی که در آن اجتماع رخ‬ ‫می‌دهد‪ ،‬به حساب آورد‪ .‬دولتی که‬ ‫مردمانش در رفاه به سر ببرند‪ ،‬کم‌تر‬ ‫شاهد سرقت‪ ،‬کاله‌بردای‪ ،‬جعل‪،‬‬ ‫قاچاق مواد مخدر‪ ،‬ضرب و جرح‬ ‫و قتل و آدم ربایی و از این دست‬ ‫جرایم خواهد بود‬ ‫بی اساس در روابط پسرها و دخترها باعث شده است تا‬ ‫پسران نسبت به دختران حریص گردند و حریص بودن باعث‬ ‫می‌گردد که اگر عالقه‌ای به جنس مخالف خود پیدا کنند‪ ،‬با‬ ‫او رابطه داشته باشند و اگر نتوانستند یا جواب رد شنیدند‪ ،‬او‬ ‫را قربانی خودخواهی‌های خود کنند‪ .‬همان کاری که کوشا با‬ ‫مهسا کرد‪.‬‬ ‫با توجه به توضیحات داده شده‪ ،‬نباید صرفا گفت که کوشا در‬ ‫ارتکاب این جرم مقصر است‪ ،‬پلیس و قوه قضاییه و در کل‬ ‫اجتماع در قتل مهسا‪ ،‬هم‌کاری کرده و ارتکاب جرم را تسهیل‬ ‫نموده است به عبارت دیگر ما همه در فرض وجدانی – نه‬ ‫قانونی – معاونین جرم هستیم و دولت و قوه قضاییه و پلیس‬ ‫و ما که آن‌ها را انتخاب کرده‌ایم نیز مقصریم و باید نسبت به‬ ‫قتلی که انجام شده است عذاب وجدان داشته باشیم‪.‬‬ ‫به هرحال دعا می‌کنم‪ ،‬روح مهسا و مهساها شاد و آرام گیرند‪.‬‬ ‫قربانی شدن مهسا‪ ،‬پیامی است برای ما که نشسته‌ایم و‬ ‫نظاره‌گریم تا امام زمان بیاید و ما را از این فالکت و بدبختی‬ ‫که ‪ 33‬سال است گریبانمان را گرفته نجات دهد‪.‬‬


‫سرطان از دنیا رفت‪.‬‬ ‫خسرو قبل از این‌که وارد عرصه تاتر شود‪ ،‬در ضمن‬

‫یادی ازحال همه ما خوب است اما تو باور نکن!‬

‫«خسرو شکیبایی» به بهانه سیزدهمین سال‌روز درگذشتش‬ ‫محبوبه شعاع‬

‫«خسرو شکیبایی» بازی‌گر معروف سینمای ایران در هفتم‬ ‫فروردین ماه سال ‪ ۱۳۲۳‬خورشیدی در خیابان مولوی تهران‬ ‫به دنیا آمد‪ .‬در شناس‌نامه‪ ،‬نامش «خسرو» بود ولی خانواده‬ ‫و نزدیکان او را «محمود» صدا می‌کردند‪ .‬پدر خسرو سرگرد‬ ‫ارتش بود و وقتی خسرو چهارده ساله بود پدرش بر اثر‬

‫درس خواندن در حرفه‌هایی چون خیاطی و کانال‌سازی‬ ‫و آسانسورسازی کار می‌کرد‪ .‬او فارغ‌التحصیل بازی‌گری‬ ‫دانش‌کده هنرهای زیبای دانش‌گاه تهران بود‪.‬‬ ‫شکیبایی فعالیت هنری خود را از سال ‪ ۱۳۴۲‬با بازی‌گری‬ ‫تاتر آغاز کرد‪ .‬در نوزده سالگی برای اولین بار روی صحنه‬ ‫تاتر رفت و بعد از مدتی به صورت حرفه‌ای بازی‌گر تاتر‬ ‫شد‪ .‬از جمله نمایش‌هایی که او در آن‌ها ایفای نقش کرده‬ ‫است‪ ،‬می‌توان به «سنگ و سرنا»‪« ،‬همه پسران من»‪« ،‬شب‬ ‫بیست و یکم» و «بیا تا گل بر افشانیم» اشاره کرد‪.‬‬ ‫خسرو پنج سال پس از ورود به تاتر‪ ،‬یعنی در سال ‪۱۳۴۷‬‬ ‫وارد حرفه دوبلوری شد و مدت کوتاهی نیز در زمینه دوبله‬ ‫به فعالیت پرداخت‪ .‬نخستین بار در سال ‪ ۱۳۵۳‬در فیلم کوتاه‬ ‫«کتیبه» مقابل دوربین رفت و در سال ‪ 1361‬در حالی که‬ ‫مشغول بازی در نمایش «شب بیست و یکم» بود‪ ،‬مورد توجه‬ ‫«مسعود کیمیایی» قرار گرفت و با بازی در نقش کوتاهی در‬ ‫فیلم «خط قرمز» به سینما وارد شد‪.‬‬ ‫او سپس در فیلم‌های «دزد و نویسنده»‪« ،‬ترن» و «رابطه»‬ ‫ظاهر شد اما با وجود بازی خوبش چندان کارش به چشم‬ ‫نیامد‪ .‬اما با بازی در فیلم «هامون» و در نقش حمید به‬ ‫کارگردانی «داریوش مهرجویی» در سال ‪ 1368‬بود که‬ ‫نام خسرو بر سر زبان‌ها افتاد و تحسین منتقدان و مردم‬ ‫را برانگیخت‪.‬‬ ‫خسرو شکیبایی که در حدود چهل فیلم سینمایی حضور‬ ‫داشته است‪ ،‬سه بار جایزه سی‌مرغ بلورین برای بازی‌هایش‬ ‫در فیلم‌های «هامون»‪« ،‬کیمیا» و «ساالدفصل» را دریافت‬

‫«‪ ۲۷‬کشته و تعدادی مجروج بر اثر تیراندازی پلیس سوریه»‬

‫خبر‬ ‫صد‌ها هزار نفر از معترضان در شهرهای مخلف سوریه‬ ‫روز جمعه‪15 ،‬ژوئیه‪ ،‬که «جمعه اسرای آزادی» نام گرفته‪،‬‬ ‫تظاهرات کرده‌اند‪ .‬بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی و پلیس در‬ ‫شهر‌های ادلیب‪ ،‬دمشق و دیگر شهرهای سوریه دست‌کم ‪27‬‬ ‫تن کشته و تعدادی نیز مجروح شدند‪ .‬به گزارش الجزیره‪5 ،‬‬ ‫تن در دمشق به ضرب گلوله پلیس جان باختند‪.‬‬ ‫رامی عبد‌الرحمن سخن‌گوی دید‌ه‌بان حقوق بشر سوریه در‬ ‫بیانیه‌ای اعالم کرد بیش از یک میلیون نفر در تظاهرات تنها‬ ‫در شهر‌های شمالی حمات و شرقی دیر‌الزور شرکت کردند‪ .‬به‬ ‫گزارش رویترز‪ ،‬محله برزه‪ ،‬القدم‪ ،‬رکن‌الدین و حجر االسود‬ ‫محله‌هایی در دمشق بودند که تظاهرات در آن‌ها برپا شد‪ .‬در‬ ‫شهرهای سبقا‪ ،‬حموریه و التل واقع در حومه دمشق نیز هزاران‬ ‫نفر با سر دادن شعارهای «سرنگونی نظام حاکم» و «آزادی‬ ‫زندانیان» تظاهرات کردند‪ .‬در شهر درعا آغاز کننده اعتراض‌ها‬ ‫نیز شاهدان عینی از کشته شدن دست‌کم چهار نفر در جریان‬ ‫شلیک به تظاهرکنندگان خبر داده‌اند‪ .‬محله‌های مختلف شهر‬ ‫حمص نیز شاهد تظاهرات هزاران نفر از معترضان بود‪ .‬اما در‬ ‫ادلب ساکنان از حضور انبوه نیروهای امنیتی که به وسیله‬ ‫تانک‌های ارتش پشتیبانی می‌شدند خبر دادند‪ .‬هم‌چنین همه‬ ‫راه‌ها به سمت شهرک معرت‌النعمان بسته شد‪ .‬این شهرک‬ ‫در روزهای اخیر شاهد اعتصاب‌های گسترده و تظاهرات بود‪.‬‬

‫ارنش سوریه از حدود یک ماه پیش عملیات نظامی خود را‬ ‫در این استان با عنوان مقابله با گروه‌های تروریستی مسلح‬ ‫آغاز کرده است‪ .‬این در حالی است که معترضان این ادعا را‬ ‫رد می‌کنند و می‌گویند هدف از این عملیات نظامی مقابه با‬ ‫تظاهرکنندگان است‪.‬‬ ‫پس از گذشت دو روز هنوز پیکر زهرا فرجی پیدا نشده است‪،‬‬

‫«جان‌باختن یکی از زنان‬ ‫ملی پوش قایق‌رانی ایران»‬

‫خبر‬ ‫بر اساس گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های داخلی ایران‪،‬‬ ‫یکی از زنان ملی‌پوش قایق‌رانی ایران‪ ،‬به علت واژگونی قایق‬ ‫خود در سد شهر چایی در ارومیه در روز جمعه‪ 15 ،‬ژوئیه‪،‬‬ ‫جان باخته است‪ .‬به گزارش ایسنا‪ ،‬زهرا فرجی قایق‌ران ملی‬ ‫پوش آذربایجان غربی روز جمعه به هم‌راه یکی دیگر از هم‬ ‫تیمی‌های خود رویا عباسی در اثر واژگونی یک دست‌گاه‬ ‫جت‌اسکی در سد شهر چایی ارومیه دچار حادثه شدند که در‬ ‫این سانحه‪ ،‬رویا عباسی با کمک مردم بومی منطقه‌ی سیلوانا‬ ‫نجات پیدا کرد اما به رغم جست‌جوها هنوز پیکر زهرا فرجی‬ ‫پیدا نشده است‪ .‬پس از این حادثه اکیپ‌های امداد و نجات‪،‬‬

‫کرد و از آخرین جایزه‌اش هم دیپلم افتخار برای فیلم «اتوبوس‬ ‫شب» بود‪ .‬او هم‌چنین در نهم تیرماه ‪ 1387‬در دومین جشن‬ ‫منتقدان سینمایی‪ ،‬جایزه یکی از برترین بازی‌گران سی سال‬ ‫سینمای پس از انقالب را دریافت کرد‪.‬‬ ‫شکیبایی در تلویزیون هم موفق بود‪ .‬از همان بازی در نقش‬ ‫«سید حسن مدرس» گرفته تا کارهای به یاد ماندنی‌ای‬ ‫هم‌چون «روزی روزگاری»‪« ،‬خانه سبز»‪« ،‬کاکتوس»‪،‬‬ ‫«تفنگ سر پر» و «در کنار هم» و آخرین نمایش فیلم‌اش‪،‬‬ ‫«آشیانه‌ای برای زندگی» بود که به مناسبت «روز پدر» از‬ ‫تلویزیون پخش شد‪.‬‬ ‫او عالوه بر نقش آفرینی در سینما و تاتر و تلویزیون‪ ،‬برخی‬ ‫از سروده‌های «فروغ فرخزاد»‪« ،‬سهراب سپهری»‪« ،‬سیدعلی‬ ‫صالحی» و «محمدرضا عبدالملکیان» را به صورت دکلمه‬ ‫اجرا کرده بود‪.‬‬ ‫و اما سرانجام خسرو شکیبایی که مدت‌ها از بیماری سرطان‬ ‫کبد رنج می‌برد‪ ،‬در ساعت چهار صبح جمعه بیست‌و‌هشتم‬ ‫تیرماه ‪ ۱۳۸۷‬و در سن شصت و‌چهار سالگی در اثر عارضه‬ ‫قلبی‪ ،‬در بیمارستان «پارسیان» تهران درگذشت و در قطعه‬ ‫هنرمندان بهشت زهرا دفن شد‪.‬‬ ‫از فیلم‌های سینمایی که وی در آن نقش داشته می‌توان به‪:‬‬ ‫خط قرمز‪ ،‬دادشاه‪ ،‬صاعقه‪ ،‬رابطه‪ ،‬دزد و نویسنده‪ ،‬ترن‪ ،‬شکار‪،‬‬ ‫هامون‪ ،‬عبور از غبار‪ ،‬ابلیس‪ ،‬جستجو در جزیره‪ ،‬سارا‪ ،‬پرواز‬ ‫را به‌خاطر بسپار‪ ،‬یک‌بار برای همیشه‪ ،‬بلوف‪ ،‬کیمیا‪ ،‬پری‪،‬‬ ‫درد مشترک‪ ،‬لژیون‪ ،‬سایه به سایه‪ ،‬خواهران غریب‪ ،‬سرزمین‬ ‫خورشید‪ ،‬عاشقانه‪ ،‬روانی‪ ،‬زندگی‪ ،‬دختردایی گمشده‪ ،‬میکس‪،‬‬ ‫دختری به‌نام تندر‪ ،‬کاغذ بی‌خط‪ ،‬مزاحم‪ ،‬اثیری‪ ،‬صبحانه برای‬ ‫دو نفر‪ ،‬ازدواج صورتی‪ ،‬ساالد فصل‪ ،‬حکم و ستاره‌ها اشاره‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫در پایان می‌توان گفت که شکیبایی خاطره نسلی بود که با‬ ‫فیلم «هامون» ذوق‌زده شد و از این همه عشق و عرفان گیج‬

‫خسرو شکیبایی که در حدود چهل فیلم‬ ‫سینمایی حضور داشته است‪ ،‬سه بار‬ ‫جایزه سی‌مرغ بلورین برای بازی‌هایش‬ ‫در فیلم‌های «هامون»‪« ،‬کیمیا» و‬ ‫«ساالدفصل» را دریافت کرد و از آخرین‬ ‫جایزه‌اش هم دیپلم افتخار برای فیلم‬ ‫«اتوبوس شب» بود‬

‫شده بود و می‌خواست مانند «حمید هامون» دنبال «علی‬ ‫عابدینی» خودش بگردد‪ .‬نسلی که ستاره نداشت و خسرو‬ ‫شکیبایی با پرخاش‌های گاه و بی‌گاهش‪ ،‬با عصبانیت و‬ ‫شلوغ‌کاری‌ها و سادگی‌اش‪ ،‬قهرمان او شده بود‪.‬‬ ‫منبع‌ها‪ :‬ویکی‌پدیا‪/‬زندگی‌نامه خسرو شکیبایی‪ /‬تبیان‬

‫در یک درگیری خیابانی روی داد‪،‬‬ ‫«جان‌باختن داداشی‪،‬‬ ‫یکی از قوی‌ترین مردان ایران»‬ ‫خبر‬ ‫روح‌اله داداشی‪ ،‬ورزش‌کار و یکی از اعضای هیت قوی‌ترین‬ ‫مردان ایران‪ ،‬شام‌گاه شنبه‪ 16 ،‬ژوئیه‪ ،‬در یک درگیری خیابانی‬ ‫با ضربات چاقو جان باخته است‪ .‬به گزارش ایرنا ‪ ،‬پیکر زخمی‬ ‫داداشی پس از درگیری توسط نیروهای امدادی به بیمارستان‬ ‫شهید مدنی جهانشهر کرج منتقل و در بخش سی‌پی‌سی‌آر‬ ‫بستری شد‪ ،‬اما به دلیل شدت جراحات وارده جان باخت‪.‬‬ ‫براساس گزارش‌های منتشر شده‪ ،‬ضربات چاقو به گلو و سینه‬ ‫داداشی وارد شده است‪.‬‬ ‫هنوز از علت درگیری وی اطالعی در دست نیست‪ .‬الزم به‬ ‫اشاره است پیش‌تر امیر قرایی‪ ،‬یکی دیگر از اعضای قوی‌ترین‬ ‫مردان ایران متهم است که چهارشنبه هفتم اردی‌بهشت‪ ،‬در‬ ‫محله جنت آباد تهران مرتکب قتل شده است‪.‬‬ ‫در محل وقوع حادثه حاضر شده و از ظهر جمعه تاکنون به‬ ‫جستجوی خود ادامه داده‌اند اما اثری از زهرا فرجی کشف‬ ‫نشده و مدیر کل تربیت بدنی آذربایجان غربی اکیپ غواصی‬ ‫از ستاد مدیریت بحران آذربایجان شرقی جهت کمک برای‬ ‫پیدا کردن پیکر این ملی‌پوش ایرانی درخواست کرده است‪.‬‬

‫روز شنبه روی داد‪،‬‬ ‫«مالقات حضوری خانواده‬ ‫نسرین ستوده با وی در زندان»‬ ‫خبر‬ ‫رضا خندان‪ ،‬همسر نسرین ستوده‪ ،‬وکیل محبوس در زندان‬ ‫اوین هم‌راه خانواده‌اش با وی در زندان مالقات حضوری‬ ‫داشته است‪ .‬در این مالقات حضوری که روز شنبه‪ 25 ،‬تیرماه‬ ‫‪ 1390‬در زندان اوین صورت گرفت مادر نسرین ستوده هم‬ ‫پس از ‪ 8‬ماه وی را مالقات کرده است‪.‬‬ ‫به گزارش مدرسه فمینیستی‪ ،‬آقای رضا خندان اظهار داشت‪:‬‬ ‫«توانستم به هم‌راه دو فرزندم (مهراوه و نیما) و مادر نسرین‪،‬‬ ‫باالخره بعد از مدت‌ها‪ ،‬با نسرین‪ ،‬مالقات حضوری داشته‬ ‫باشم»‪.‬‬ ‫نسرین ستوده که از ‪ 13‬شهریورماه ‪ 1389‬در بازداشت به سر‬ ‫می‌برد‪ ،‬به ‪ 11‬سال حبس تعزیری و ‪ 20‬سال محرومیت از‬ ‫وکالت و خروج از کشور و نیز ‪ 500‬هزار ریال جریمه نقدی به‬ ‫واسطه عدم رعایت حجاب اسالمی در ویدئو سخن‌رانی‌اش‬ ‫محکوم شده است‪ .‬وی هم‌زمان با سپری کردن دوران‬ ‫محکومیتش در زندان‪ ،‬جایزه آزادی انجمن قلم آمریکا در‬ ‫سال ‪ ۲۰۱۱‬را برای «انجام وظیفه وکالت در چهارچوب‬ ‫قوانین ایران و دفاع از حقوق فعاالن سیاسی» دریافت کرد‪.‬‬ ‫پیش از این نیز نسرین ستوده در سال ‪ 1387‬جایزه بین‌المللی‬ ‫حقوق بشر ایتالیا را از آن خود کرد که در آن زمان به دلیل‬ ‫ممنوعیت خروج نتوانست آن جایزه را خود دریافت کند‪.‬‬


‫هستم‪.‬‬

‫به قلم بازیگر نقش نادر در فیلم جدایی نادر از سیمین‬

‫ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده‌ایم‬

‫پیمان معادی‬

‫سالم کردن گاه رسمیتی می‌دهد که نمی‌شود از دل حرف زد ‪.‬‬ ‫بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش‌آرایی‬ ‫شما روی پرده‌هایی که روزگاری نه چندان دور پاره‌اش‬ ‫می‌کردید حرف بزنم ‪.‬‬ ‫ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده‌ایم‪.‬‬ ‫تنها تفاوتمان این است که بلندگوها را به شما داده‌اند و‬ ‫تماشاچی‌گری را به ما پیش‌فروش کرده‌اند‪.‬‬ ‫شما می‌تازید و گرد و خاک می‌کنید ‪...‬‬ ‫ما چشمهایمان از غبا ِر شما و اشک‌هایمان گِل می‌شود اما‬ ‫چیزی نمی‌توانیم بگوییم‪ .‬نه این‌که آزادی بیان نداریم ‪....‬‬ ‫چرا داریم ‪ ،‬مشکل این‌جاست که آزادی پس از بیان نداریم ‪.‬‬ ‫روی سخنم با شماست که گیشه‌ها را در دست گرفته‌اید‬ ‫و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته‪،‬‬ ‫تدوین و میکس کنید تا عیدها کنار سفره هفت سین برای‬ ‫فرزندانتان از خستگی‌های یک‌سال زحمت بگویید و آن‌ها به‬ ‫شما افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت می‌زنید ‪.‬‬ ‫دلم از روزگاری می‌گیرد که «آدم برفی»‪ ،‬جرم بود ‪.‬‬ ‫«مارمولک» به زیر پاها خزید‪ ،‬گربه‌های اشرافی ایرانی در‬ ‫زیرزمین‌ها بایگانی شد‪.‬‬ ‫«دایره» را دو سال دور زدید و دم از سینمای خالق زدید‪.‬‬ ‫ناصر تقوایی این روزها خاک می‌خورد‪ ...‬مخملباف پای ماندن‬ ‫نداشت ‪...‬‬ ‫بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است‪.‬‬ ‫مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره‌هایش را می‌بیند ‪...‬‬ ‫پرویز فنی‌زاده که در خاک باشد‪ ،‬بهروز وثوق که ممنوعه و‬ ‫فاطمه معتمد آریا مفقوداالثر ‪..‬باید پرچم‌دار سینمای ما حامد‬ ‫کمیلی شود ‪...‬‬ ‫باید مسعود ده‌نمکی اپرای مجلل در گیشه‌ها به راه بیاندازد‪...‬‬ ‫باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه‬ ‫ترور شخصیت بازیگرهای ما را بکشد ‪.‬‬ ‫بگذار این فریاد نصفه‌ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون‬ ‫پریده است ‪.‬‬ ‫نسل ما را ببخشید‪ ...‬ما خواستیم نفهم بمانیم ‪ ...‬نشد ‪ ...‬به‬ ‫خدا نشد ‪...‬‬ ‫وقتی «داش آکل» به غیرتمان زد ‪...‬‬ ‫وقتی «قیصر» به پاشنه‌های خوابیده‌ی ما خندید ‪...‬‬ ‫وقتی «مسافران» را نفس کشیدیم ‪...‬‬ ‫وقتی «هامون» را به جان ناخود آگاهمان انداختند ‪...‬‬ ‫دست ما که نبود‪ .‬ما «گا ِو» مهرجویی را دیده‌ایم که گاو‬ ‫نمانیم‪....‬‬ ‫ندانستیم از «باشو» هم غریبه‌ای کوچک‌تر می‌شویم‪.‬‬ ‫ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده‌ایم ‪...‬‬ ‫ما را ببخشید اگر دست‌های لرزان اکبر عبدی در «مادر» از‬ ‫یادمان نرفت ‪...‬‬ ‫اگر کمر خمیده معتمدآریای «گیالنه» را تا خوردیم ‪..‬‬ ‫اگر با حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای»‪ ،‬عذاب وجدان گرفته‌ایم‬ ‫‪...‬‬ ‫اگر در «مهاجر»‪ ،‬جبهه‌هایمان را دید زده‌ایم‪ .‬اگر طعم ناب‬ ‫گیالس را چشیده‌ایم ‪.‬‬

‫اگر پای «بایسیکلران»‪ ،‬خوابمان گرفت و به خود فحش‬ ‫دادیم‪.‬‬ ‫اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ‪....‬‬ ‫شما اهل به خود آمدن نیستید‪ ،‬نبودید ‪ ...‬اما بدانید سکوت ما‬ ‫از سر بی کسی است ‪...‬‬ ‫مارا در این بی کسی گِل گرفته‌اید و دل این نسل برای «ناخدا‬ ‫خورشید»ها تنگ است ‪...‬‬ ‫ما خون دل می‌خوریم و بزرگان این سینما سکوت می‌کنند ‪....‬‬ ‫شما هم می‌تازید ‪....‬‬ ‫آقای اخراجی‌ها‬ ‫آقای پایان نامه‬ ‫آقای ضد سینما‬ ‫این‌جا هرچه شود ‪ .....‬هر چه باشد ‪....‬هنوز ایران است‬ ‫کاش این نسل آن‌قدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه‬ ‫طلب‌کار شما را‪ ،‬به این نوشته برساند ‪...‬‬

‫ادامه مطلب از صفجه ‪17‬‬

‫می‌کردند‪ .‬خودت بارها نمونه‌اش را در اجراهایی که در خانه‬ ‫هنرمندان داشته‌ام دیده‌ای‪.‬‬ ‫خاطرم هست ده سال پیش در مراسم اختتامیه‬ ‫جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی‌ مرشد ترابی‬ ‫عصای نقالی‌اش را به شما داده اما اعتراض‌هایی به‬ ‫این کار شد‪ .‬جریان اعتراض‌ها چه بود؟‬

‫در پایان جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی‌ قرار بر این بود که‬ ‫مرشد ترابی عصای نقالی‌اش را به شاگرد خلف‌اش بدهد که‬ ‫بعد از مرشد عصا زمین نماند این یک رسم است‪ .‬مرشد ترابی‬ ‫هم عصایش را به من داد اما این کار باعث اعتراض چند نفر‬ ‫از آقایان مسوول شد که دوست داشتند مرشد عصا را به یکی‌‬ ‫از شاگردان پسرش بدهد اما مرشد ترابی در جواب آن‌ها گفت‪:‬‬ ‫«تا به حال شاگردی نداشته‌ام که غیرت گردآفرید را داشته‬ ‫باشد» و در آن‌جا پای من ایستاد اما بعد از آن ماجرا حاشیه‌های‬ ‫زیادی برایم ایجاد کردند و کارشکنی‌های زیادی انجام دادند‬ ‫که حذف‌ام کنند اما با همه این‌ها من به کارم ادامه دادم‪.‬‬ ‫چرا نام گردآفرید را برای خود انتخاب کردید؟‬

‫ی که کارم را آغاز کردم طبیعی است که نام شخصیت‌های‬ ‫زمان ‌‬ ‫شاه‌نامه را نمی‌دانستم و گردآفرید را هم نمی‌شناختم اما خود‬ ‫مرشدها و دراویشی که نزدشان شاگردی می‌کردم گردآفرید‬ ‫صدایم می‌کردند و می‌‌گفتند تو گردآفریدانه پا به میدان‬ ‫گذشته‌ای و بعدها در اجراهای عمومی هم نامم را گردآفرید‬ ‫گذاشتند به این شکل به طور خودجوش نامم گردآفرید شد‪.‬‬

‫در ایران کارگاه‌های آموزشی‌ داشتید و شاگردانی‬ ‫هم تربیت کردید‪ .‬سرانجام آن کارگاه‌ها و آموزش‌‌ها‬ ‫چه شد؟‬

‫متاسفانه به دلیل مهاجرت کارگاه‌هایی که در ایران داشتم‬ ‫ادامه پیدا نکرد و در این‌جا هم هنوز هیچ دوره آموزشی‬ ‫برگزار نکرده‌ام‪ .‬کارگاه‌هایم در ایران اولین بار به پیشنهاد‬ ‫جمشید مشایخی در مدرسه سینمایی «آیدا» برای هنرجویان‬ ‫برگزار شد و بعد گسترش پیدا کرد و سپس به دانشگاه‌ها‬ ‫و آموزشگاه‌های بازیگری رفتم و برای دانشجویان کالس‬ ‫شاه‌نامه خوانی برگزار کردم‪ .‬پس از آن هم به دانشگاه هنرهای‬ ‫ی از آن کالس‌ها بیرون آمدند و‬ ‫زیبا رفتم که دانشجوهای خوب ‌‬ ‫خیلی‌ آن کالس‌ها و کارگاه‌ها را دوست داشتم اما متاسفانه به‬ ‫دلیل مهاجرت دیگر ادامه پیدا نکرد و خیلی‌ دل‌تنگ آن‌روزها‬

‫پژوهش‌هایتان درباره شاه‌نامه و شاه‌نامه خوانی و‬ ‫متون کهن به کجا رسید؟‬

‫مقاله‌های زیادی درباره شاه‌نامه و شاه‌نامه خوانی و نقالی و‬ ‫ی منتشر کردم و یک کتاب به نام آفرین‬ ‫سایر هنر‌های ایران ‌‬ ‫آفرینش (پاس‌داشت طبیعت در بینش و منش ایرانیان) منتشر‬ ‫کردم‪ .‬بسیاری از طومار‌ها را هم گردآوری کردم که در ایران‬ ‫است و باید برایم ارسال شود تا باز روی آن‌ها کار کنم تا‬ ‫منتشر شوند‪ .‬فرهنگ نامه نقاالن‪ ،‬پرده داران و سخن‌وران را‬ ‫هم گردآوری کرده‌ام که آماده انتشار است و حاصل ده سال‬ ‫پژوهش است و به انواع داستان‌ها‪ ،‬طومار‌ها‪ ،‬ابزار و وسایل‬ ‫فنون سخن‪ ،‬پاتوق‌ها و غیره می‌پردازد‪.‬‬

‫آن‌چه که من از زندگی و کار شما در این سال‌ها‬ ‫دیدم به شدت آمیخته به فرهنگ و هنر ایران به‬ ‫خصوص ایران باستان است‪ .‬زندگی در غربت برای‬ ‫کسی با این مشخصات سخت نیست؟‬

‫در این سال‌ها عادت کرد ‌ه بودم که به پاتوق‌ها و خانقاه‌های‬ ‫مختلف و غیره بروم و آن‌قدر پای حرف‌های مرشدان و‬ ‫دراویش بنشینم تا بتوانم دو کلمه حرف از آن‌ها بیرون بکشم‬ ‫ی آدم‌ها در ایران‬ ‫که بشود ثبت و آرشیو کرد اما از استبداد برخ ‌‬ ‫خسته شده بودم‪ .‬از حکومت یا سیاست حرف نمی‌زنم خودت‬ ‫مشکالت آن بخش را بهتر از من می‌دانی و درگیرش بوده‌ای‪.‬‬ ‫استبداد آدم‌ها و سیستم بیمار مدیریت فرهنگی انگیزه‌ای شد‬ ‫که احساس کنم باید مدت زیادی از آن محیط دور شوم‪ ،‬خیلی‌‬ ‫هم دل‌تنگ ایران هستم اما حاال هم دارم اتفاق‌های تازه‌ای‬ ‫در زمینه تاتر‪ ،‬کارهای تلفیقی‪ ،‬تجربی‌‪ ،‬حضور در محافل‬ ‫متفاوت‌تر و ایرانیانی که آن‌ها هم به شدت عالقه‌مند به‬ ‫فرهنگ ایران هستند را تجربه می‌کنم اما با همه این‌ها کاش‬ ‫محدودیت‌های جغرافیایی و دیگری نبود و می‌توانستم در‬

‫شالوده داستان رستم و سهراب تقابل نسل‬ ‫جدید و نسل قدیم است‪ ،‬نسل تازه در مقابل‬ ‫نسل قدیم قرار می‌گیرد و امروز هم این تقابل‬ ‫را جامعه‌امان می‌بینیم اما گویا نسل قدیمی‌تر‬ ‫صدای نسل جوان را نمی‌شنود یا خودش را به‬ ‫نشنیدن زده است‬

‫کشور خودم با آرامش و امنیت کار کنم‪ .‬در آن محیط آدم‌هایی‬ ‫ذره‌ای غیرت فرهنگی‌‬ ‫که در مقام مدیریت فرهنگی‌ بودند اما ّ‬ ‫نداشتند کار را برایم سخت کرده بودند و من نمی‌توانستم این‬ ‫را تحمل کنم‪ .‬با همه سختی‌هایی‌ که دوری از ایران برایم‬ ‫دارد تجربه این بخش از زندگی را برای خودم الزم می‌دانم‪.‬‬

‫اخیرا می‌بینیم که در مشهد دیواری پنچ هزار متری‬ ‫که بر اساس حماسه‌های شاه‌نامه نقاشی شده یا‬ ‫مجسمه‌هایی که در شهرهای دیگر یادآور دالوری‌ها‬ ‫و رشادت‌های ایرانیان‬ ‫است نابود می‌شوند‪.‬‬ ‫به نظر شما چرا‬ ‫چنین اتفاقی توسط‬ ‫بخشی از مردم ایران‬ ‫می‌افتد؟‬

‫همیشه این اتفاق‌ها‬ ‫می‌افتد و یک عده‌ای به‬ ‫خودشان اجازه می‌دهند‬ ‫که فرهنگ و هنر ایران‬ ‫را ویران کنند و در‬ ‫مقابل می‌بینم که مردم‬ ‫در اعتراض به آن‌ها یا‬ ‫به حکومت به اسالم و‬ ‫اعراب توهین می‌کنند‬ ‫اما به نظرم این واقعیت‬

‫ماجرا نیست‪ ،‬کسانی که نقاشی‌‌ها را پاک می‌کند یا مجسمه‌ها‬ ‫را ویران می‌کند هم ایرانی‌ هستند و در واقع این خود ما هستیم‬ ‫که این کار‌ها را می‌کنیم اما چون زورمان به حکومت نمی‌رسد‬ ‫می‌خواهیم تالفی‌اش را سر اسالم و اعراب در بیاوریم اما‬ ‫فراموش نکنیم که «از ماست که بر ماست » در شاه‌نامه هم‬ ‫فردوسی می‌گوید‪:‬‬ ‫سخن رفتشان یک به یک هم‌زبان‬ ‫که از ماست بر ما بد آسمان‬ ‫این ماییم که در حق خودمان جفا می‌کنیم و به جان هم‬ ‫افتاده‌ایم‪ .‬برای این همه ناهنجاری فرهنگی‌ که در رفتار ماست‬ ‫نمی‌توانیم خیال‌پردازی کنیم و اشکال را در آدم‌ها و عوامل‬ ‫خیالی ببینیم‪ .‬قبول دارم که یک بخش این اتفاق‌ها مربوط‬ ‫به استبداد حکومتی است ام‌ا مشکل اصلی‌ استبدادی است‬ ‫که در بسیاری از ماها وجود دارد‪ .‬آن‌هایی که نقاشی‌‌ها را پاک‬ ‫و مجسمه‌ها را نابود کردند مطمئن باشید ایرانی‌ و از خود ما‬ ‫هستند‪ .‬ما مردمانی هستیم که سیاوش را داریم اما در مقابل‬ ‫اش افراسیاب و کیکاووس را هم داریم ایرج را هم داریم که در‬ ‫مقابل اش سلم و تور هستند که برادرکشی می‌کنند‪ ،‬سهراب‬ ‫را داریم که توسط پدرش رستم کشته می‌شود و خود رستم‬ ‫را هم برادرش می‌کشد‪ .‬ما چنین آدم‌هایی هستیم و در طول‬ ‫تاریخ هم مکافات‌هایی از این دست را زیاد داشته‌ایم اما من‬ ‫این را درست نمی‌دانم‪.‬‬ ‫چرا داستان رستم و سهراب این‌قدر با اقبال عمومی‬ ‫روبرو است؟‬

‫داستان رستم و سهراب مولفه‌های داستان‌های سرگذشت‬ ‫را دارد که برای مخاطب جذاب است‪ ،‬آمیخته به رویداد‌های‬ ‫تاریخی‌ است هم‌چنان که زمان و مکان ندارد و در دوره‌های‬ ‫مختلف می‌تواند اتفاق بیافتد و کارهای اسطوره‌ها در آن‬ ‫آرمانی است و تحقق آرزوهای یک ملت هستند‪ .‬در شاه‌نامه‬ ‫اسطوره‌ها مدام تجربه‌های مکرر آدم‌ها را منتقل می‌کنند و‬ ‫هر پیامی که می‌دهند کار آمد و روز آمد است و این باعث‬ ‫عالقه‌مندی عامه مردم به داستان رستم و سهراب است‪ .‬بن‬ ‫مایه این تراژدی آزمندی و حرص است و پدر و پسر رو در روی‬ ‫هم قرار می‌گیرند‪ ،‬دل‌ پسر به مهر می‌آید‌ اما پدر نه‪ ،‬هر کسی‌‬ ‫ی موضوع‬ ‫یک برداشتی از این اتفاق دارد یکی‌ می‌گوید وقت ‌‬ ‫دفاع از وطن است دیگر فرزند مهم نیست برخی‌ می‌گویند‬ ‫رستم می‌دانسته که سهراب پسرش است اما به خاطر دفاع‬ ‫از میهن احساسات‌اش را کنار می‌گذارد هرچند که من با این‬ ‫برداشت موافق نیستم اما می‌بینیم که فردوسی در رستم و‬ ‫سهراب عالوه بر این‌که داستان جذابی را روایت می‌کند به‬ ‫خواننده هم این اجازه را می‌دهد که برداشت شخصی خودش‬ ‫را داشته باشد‪ .‬به نظرم شالوده داستان رستم و سهراب تقابل‬ ‫نسل جدید و نسل قدیم است‪ ،‬نسل تازه در مقابل نسل قدیم‬ ‫قرار می‌گیرد و امروز هم این تقابل را جامعه‌امان می‌بینیم اما‬ ‫گویا نسل قدیمی‌تر صدای نسل جوان را نمی‌شنود یا خودش‬ ‫را به نشنیدن زده است‪.‬‬


‫ماجرا چه بود‬

‫فوتبالیست‌های زن فرانسوی با عکس‌های عریان‬

‫مازیار مهدوی فر‬

‫چاپ عکس‌های عریان سه بازیکن زن تیم‌ملی فوتبال‬ ‫زنان فرانسه در نشریه ورزشی «بیلد» عکس‌العمل‌های‬ ‫زیادی را در سراسر دنیا برانگیخته است‪ .‬این عکس‌ها و‬ ‫مصاحبه همراه آن‌ها که در آستانه بازی تیم‌های ملی‬ ‫آلمان میزبان بازی‌ها و تیم فرانسه به چاپ رسیده این‬ ‫تیترجذاب را با خود به همراه دارد‪:‬‬ ‫آیا ما حتما باید خود را به این شیوه نشان دهیم‬ ‫تا شما به ما توجه نشان دهید؟‬ ‫ظاهرا خطاب این تیتر که از قول این سه بازیکن یعنی «گاتان‬ ‫تاینی» ‪ ۲۵‬ساله‪« ،‬الومی تامیس» ‪ ۲۴‬ساله و کارین «فرانکو»‬ ‫‪ ۲۷‬ساله نوشته شده‪ ،‬تماشاچیان و عالقه‌مندان فوتبال به ویژه‬ ‫در کشور فرانسه هستند‪.‬‬ ‫تاینی که هفته گذشته در پیروزی چهار بر صفر تیم فرانسه‬ ‫در برابر کانادا در ابتدای مسابقات جام جهانی فوتبال زنان‬ ‫که در آلمان برگزار می‌شود نقش پررنگی داشت و ‪ ۲‬گل‬ ‫از ‪ ۴‬گل تیمش را به ثمر رساند‪ ،‬در مصاحبه با نشریه بیلد‬ ‫می‌گوید‪« :‬این عکس‌ها بسیار زیبا هستند و من آن‌ها را خیلی‬ ‫دوست دارم‪ .‬ما می‌خواستیم با این کار سبب ایجاد بحث‌های‬ ‫مختلف و جلب توجه عموم مردم نسبت به مسابقات فوتبال‬ ‫زنان شویم‪».‬‬ ‫او در مصاحبه با این نشریه معتبر آلمانی‪ ،‬مسوولین و مردم‬ ‫آلمان را‪ ،‬بابت چگونگی برخورد و استقبال از فوتبال زنان‬ ‫مورد ستایش قرارداده است‪ .‬از نظر او آلمانی که قهرمان دو‬ ‫دوره متوالی جام جهانی زنان بوده‪ ،‬فوتبالی بسیار پیشرفته‌تر‬ ‫از فرانسه دارد‪.‬‬ ‫با این همه‪ ،‬تاینی پس از همه این حرف‌ها اعالم کرد پس از‬ ‫انجام مرحله اول‪ ،‬یعنی جلب‌توجه عالقه‌مندان به فوتبال‪ ،‬حاال‬ ‫بخش اصلی ماجرا برای آن‌ها و تیمشان آغاز گشته و آن‌ها‬ ‫تالش خواهند کرد تا با پیروزی و کسب موفقیت همراه با ارایه‬ ‫بازی‌های زیبا در جام جهانی امسال‪ ،‬توجه بخش بیشتری از‬ ‫افکار عمومی را به سمت تیم‌ملی فرانسه و فوتبال زنان در‬ ‫این کشورجلب کنند‪.‬‬

‫شاید به نظر برسد این سه دختر جوان راه‌حل بسیار عجیبی را‬ ‫برای جلب‌توجه تماشاچیان و عالقه‌مندان به فوتبال در فرانسه‬ ‫انتخاب کرده‌اند‪ .‬اما واکنش‌های مختلف مثبت و گاهی منفی‬ ‫و به طور کلی مباحثاتی که در رسانه‌های مختلف دنیا در این‬ ‫مورد صورت گرفته نشان می‌دهد که آن‌ها دراجرای مرحله‬ ‫اول نقشه خود با موفقیت روبرو بوده‌اند‪ .‬مرحله اولیه که در‬ ‫حقیقت جلب توجه نسبت به فوتبال زنان‪ ،‬جام جهانی و به‬ ‫ویژه تیم ملی فوتبال فرانسه بود‪.‬‬ ‫این خبر حتی در رسانه‌های داخل کشورایران که به طور‬ ‫معمول کم‌ترین میزان ارتباط با ورزش زنان‪ ،‬حتی از نوع‬ ‫محجبه و با پوشش اسالمی را دارند نیز انعکاس بسیاری‬ ‫داشت‪ .‬اگرچه همه این رسانه‌ها با انتخاب یک تیتر مشترک‬

‫این عکس‌ها بسیار زیبا هستند‪ .‬ما‬ ‫می‌خواستیم با این کار سبب ایجاد بحث‌های‬ ‫مختلف و جلب توجه عموم مردم نسبت به‬ ‫مسابقات فوتبال زنان شویم‬ ‫به جای پرداختن به اصل موضوع‪ ،‬دلیل‪ ،‬انجام و تحلیل نتایج‬ ‫آن تنها از این اتفاق با عنوان «اقدام زننده سه بازیکن زن‬ ‫فوتبال تیم‌ملی فرانسه» نام برده‌اند‪.‬‬ ‫جام‌جهانی فوتبال زنان که امسال ششمین دوره آن در کشور‬ ‫آلمان برگزار شد‪ ،‬برای اولین بار در سال ‪ ۱۹۹۱‬برگزار گردیده‬ ‫و تا کنون ‪ ۵‬دوره آن برگزار شده است‪ .‬طی این ‪ ۵‬دوره ‪۲‬‬ ‫بار آمریکا‪ ،‬یک بار نروژ و دوبار هم آلمان به قهرمانی این‬ ‫مسابقات رسیده‌اند که هر دو قهرمانی تیم ملی آلمان در دو‬ ‫دوره اخیر این مسابقات و به میزبانی کشور‌های آمریکا و‬ ‫چین بوده است‪ .‬حاال باید دید آیا آلمانی‌ها می‌توانند این بار‬ ‫در کشور خودشان و برای سومین بار متوالی قهرمانی جهان‬ ‫را به دست بیاورند یا اتفاق دیگری رقم می‌خورد‪ .‬کسی چه‬ ‫می‌داند‪ ،‬شاید دختران خوش‌ذوق فرانسوی نقشه جدیدی را‬ ‫در سر می‌پرورانند!‬


‫گزارش اختصاصی هفت از پرتاب آخرین فضاپیمای شاتل‬ ‫آیدا منفرد‬

‫خدا حافظ آتالنتیس‬

‫روز جمعه هشتم جوالی شاتل آتالنتیس درست در ساعت‬ ‫‪ ۱۱:۲۹‬دقیقه صبح به‌وقت شرق آمریکا از سکوی ‪ ۳۹‬ایی در‬ ‫مرکز فضایی «کندی» در «کیپ کاناورال» فلوریدا به سمت‬ ‫ایستگاه فضایی بین‌المللی پرتاب شد‪.‬‬ ‫با پرتاب آتالنتیس مجموع ماموریت‌های ناوگان فضاپیماهای‬ ‫شاتل سازمان فضایی آمریکا «ناسا» به تعداد ‪ ۱۳۵‬رسید‪ .‬این منتقدان می‌گویند که این تصمیم عجوالنه بوده‬ ‫آخرین ماموریت ناوگان شاتل است و پس از آن پروژه پرهزینه‬ ‫شاتل برای همیشه متوقف خواهد شد‪ .‬برطبق سیاست‌های و آمریکا تا پنج سال دیگر توانایی جای‌گزینی‬ ‫دولت آقای اوباما «ناسا» با واگذاری ماموریت‌های پرتاب فضاپیماهای شاتل را ندارد‪.‬‬ ‫فضاپیماها در مدار زمین به بخش خصوص ‪ ،‬قرار است تمرکز‬ ‫به نوعی این یک واقعیت است‬ ‫که ناسا دراین مدت دیگر برای‬ ‫انجام ماموریت‌های ترابری به‬ ‫ایستگاه فضایی بین‌المللی به‬ ‫سازمان فضایی روسیه متکی‬ ‫خواهد بود‪ .‬پس از آن با شروع‬ ‫پروژه «اوریون» آمریکا می‌تواند‬ ‫ماموریت‌های ترابری را مستقل‬ ‫از سر بگیرد‪ .‬منتقدان در ضمن‬ ‫اشاره می‌کنند که توقف پروژه‬ ‫شاتل باعث بیکار شدن بیش‬ ‫از ‪ ۷۰۰۰‬کارمند قراردادی و‬ ‫بازنشستگی تعداد نامعلومی از‬ ‫پرسنل رسمی این سازمان خواهد‬ ‫شد‪.‬‬ ‫دولت در مقابل می‌گوید که‬ ‫با شروع پروژه‌های خصوصی‬ ‫بسیاری از این افراد جذب بازار‬ ‫کار صنعت خصوصی و نوپای‬ ‫فضایی آمریکا خواهد شد‪ .‬به‬ ‫هرحال جدا از جنبه‌های سیاسی‬ ‫و اقتصادی این پروژه‪ ،‬دیدن‬ ‫پرتاب بسیار باشکوه شاتل بارها‬ ‫و بارها صدها هزار توریست را به‬ ‫منطقه «کیپ کاناورال» فلوریدا‬ ‫کشانده است‪.‬‬ ‫خود را به نشستن انسان بر روی کره مریخ متمرکز کند‪.‬‬ ‫بیش از سی‌سال از عمر پروژه فضاپیمای شاتل می‌گذرد‪ .‬در‬ ‫آستانه پایان این پروژه بحث میان مطبوعات و دست‌اندرکاران‬ ‫پروژه فضایی آمریکا در مورد درست و یا غلط بودن این‬ ‫تصمیم کما‌کان در جریان است‪.‬‬

‫بیش از ‪ ۸۰۰‬هزار نفر از‬ ‫اقصا نقاط جهان برای دیدن‬ ‫پرتاب شاتل آتالنتیس به‬ ‫نزدیکی مرکز فضایی کندی‬ ‫آمده بودند و از ساعت‌ها‬ ‫پیش‌تر خیل مشتاقان در‬ ‫کنار جاده‌ها منتظر به وقوع‬ ‫پیوستن این صحنه تاریخی‬ ‫بودند‪.‬‬

‫من که برای اولین‌بار شاهد پرواز‬ ‫شاتل به فضا بودم‪ ،‬مانند بسیاری‬ ‫هیجان زده و مشتاق حسی‬ ‫وصف ناپذیر داشتم‪ .‬فضای‬ ‫حضور مردم مرا به‌یاد روز چهارم‬ ‫جوالی ‪-‬روز استقالل آمریکا‪-‬‬

‫با پرینتر سه بعدی ‪Objet260‬‬

‫تخیالت را به واقعیت تبدیل کنید‬ ‫علی‌اصغر هنرمند ‪ /‬نارنجی‬

‫طراحان حاال می‌توانند ایده‌هایشان را خیلی سریع‌تر در‬ ‫واقعیت ببینید چرا که این پرینتر سه بعدی می‌تواند طرح‌های‬ ‫کامپیوتری شما را به صورت یک نمونه واقعی با دقت بسیار‬ ‫باال پرینت کند‪ .‬پرینترهای سه‌بعدی فناوری است که با‬ ‫سرعت زیاد در حال پیشرفت است و این پرینتر ‪Objet260‬‬ ‫یکی از نخستین نمونه‌های تجاری محسوب می‌شود که‬ ‫پیش‌بینی می‌شود توسط شرکت‌ها و موسسات تحقیقاتی‬ ‫خریداری بشود‪.‬‏‬

‫انداخت‪ .‬دو طرف جاده پر بود از ماشین‌های پارک شده و هر‬ ‫کجا که جایی خالی بود تعدادی از مردم در حال نوشیدن و‬ ‫کباب کردن بودند‪ .‬با وجود هوای نیمه ابری و احتمال زیاد به‬ ‫تعویق افتادن پرواز «آتالنتیس» به‌خاطر گزارش هواشناسی‬ ‫مبنی بر ‪ ۶۰‬درصد احتمال بارش‪ ،‬مردم همه امیدوار بودند که‬ ‫این شاتل به موقع پرتاب شود‪ .‬من هم توانستم در کنار جاده‬ ‫شماره یک در کنار اقیانوس اطلس و مشرف به سکوی پرتاب‬ ‫جایی برای خودم دست و پا کنم و تا زمان پرتاب شاتل با چند‬ ‫نفری راجع این تجربه هیجان انگیز صحبت کنم‪ .‬خانمی بنام‬ ‫«راشل» که همراه با شوهر و برادر شوهر و چهار فرزندش‬ ‫از ویرجینیا آمده بود مدتی با من هم صحبت شد‪ .‬او می‌گفت‬ ‫که‪« :‬این سومین بار است برای دیدن شاتل به اینجا می آیم و‬ ‫به‌عنوان یک آمریکایی از بازنشستگی ناوگان شاتل ناراحتم‪».‬‬ ‫راشل به من گفت که حس می‌کند پروژه شاتل‬ ‫قسمت بسیار افتخار آمیزی از تاریخ اکتشافات‬ ‫فضایی آمریکا است و برای همین کودکان خود را‬ ‫پس از ‪ ۱۴‬ساعت رانندگی به این‌جا آورده تا خود‬ ‫از نزدیک شاهد آخرین پرتاب شاتل باشند‪.‬‬

‫‏این پرینتر سه‌بعدی محصول شرکت ‪ Connex‬است و‬ ‫می‌تواند برای پرینت از چند نوع ماده مختلف استفاده کند‪.‬‬ ‫حاال اگر مهندس یا طراح باشید می‌توانید طرح‌های سه‬ ‫بعدی‌تان را به صورت مدل واقعی پرینت کنید‪ .‬مثال این‬ ‫عینک حاصل پرینت سه بعدی این دستگاه است‪ .‬بله این‬ ‫دستگاه می‌تواند الیه‌های شفاف (برای شیشه عینک) را هم‬ ‫ایجاد کند‪ .‬اما موضوع در همین‌جا خالصه نمی‌شود‪.‬‏‬ ‫‏در ویدیوی تبلیغاتی این پرینتر می‌بینید که چه کارهای فوق‬ ‫العاده‌ای می‌توان با آن انجام داد و چقدر دقت‌اش باال است‪.‬‬ ‫به گونه‌ای که اشیا پیچیده را هم می‌توانید با آن پرینت کنید‪.‬‬ ‫برای مثال یک فلوت‬ ‫را طراحی و پرینت‬ ‫کنید طوری که واقعا‬ ‫مانند یک فلوت واقعی‬ ‫کار کند!‏‬ ‫‏هنوز قیمت نهایی‬ ‫و زمان ارایه این‬ ‫محصول اعالم نشده‬ ‫اما می‌توانید بروشورها‬ ‫و اطالعات فنی را در‬ ‫سایت شرکت سازنده‬ ‫پیدا کنید‪.‬‏‬ ‫‏اگر کمی صبر کنید‬ ‫تا چند سال دیگر‬ ‫سه‬ ‫پرینترهای‬ ‫بعدی هم یکی از‬ ‫لوازم خانگی مرسوم‬ ‫می‌شوند و با آن‬ ‫می‌توانید انواع لوازم‬ ‫را خودتان بسازید یا‬ ‫کیک‌‌های زیبا پرینت‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫‏کم‌کم زمان پرواز نزدیک می‌شد و ابرها نیز برای مدتی از‬ ‫آسمان کنار رفتند تا همه چیز برای انجام این ماموریت مهم‬ ‫آماده شود‪ .‬محلی که من در آن ایستاده بودم دید خوبی به‬ ‫مرکز فضایی کندی داشت و می‌توانستم شاتل را از حدود‬ ‫هشت کیلومتری روی سکوی پرواز به‌راحتی ببینم‪ .‬در نهایت‬ ‫راس ساعت ‪ ۱۱:۲۹‬صبح موتورهای شاتل روی سکو روشن‬ ‫شد و پس از شمارش معکوس‪« ،‬آتالنتیس» سینه آسمان‬ ‫را به سمت ایستگاه فضایی بین‌المللی شکافت و با غرشی‬ ‫مهیب به‌سوی آسمان رفت‪ .‬مردم در حالی‌که فضاپیما به‬ ‫سمت ابرها پرواز می‌کرد با فریادهای شادی و شعار “یو اس‬ ‫ای‪ ،‬یو اس ای” خوشحالی خود را از صعود موفقیت آمیز این‬ ‫فضاپیما ابراز می‌کردند‪.‬‬ ‫من هم پس از پرتاب آتالنتیس به فضا در حالی‌که هنوز به‬ ‫توده دود بجا مانده از موتورهای فضاپیما خیره شده بودم‪،‬‬ ‫ازاین‌که برای اولین و آخرین بار توانستم پرتاب موفقیت آمیز‬ ‫شاتل را از نزدیک ببینم احساس خوشحالی می‌کردم‪.‬‬


About Iran Climate Change Coverage:

reached an intensely critical point during the last fall. In the meantime, a dreadful piece of news leaked out that immensely shocked the Iranian society.

a catastrophe. To illustrate my point, I will present a delicately sinuous example in the following. It is constantly maintained by the Islamic Republic’s official media that the most important factor which contributes to Tehran’s air pollution is the excessive use of private means of transportation, i.e. cars, by the citizens. In According to Aftab News Agency, an affili- other words, the blame is directly and excluate of Tehran’s Mayor’s Office and an expert sively put on the head of the ordinary citizen. on air pollution, in his personal weblog quot- All the same, it is never mentioned that the ed the secret declaration of the representative phenomenon of having too many air-pollutof the ministry of health, Dr. Kazem Nad- ing cars in Tehran is markedly the result of dafi, concerning the average annual death the mismanagement, or perhaps inability, of toll of air pollution in the city of Tehran, to the officials to impose strict regulations on the members of the parliament. The leaked the number and quality of the cars produced data, which in no time spread throughout the and used in Tehran; for the very fact that the Iranian cyberspace, put the figures as such: Islamic Revolutionary Guards Corp (IRGC) 2,658 deaths caused by floating particles, 15 – which now effectively forms and controls by carbon monoxide, 72 by ozone, and 896 the government – plus a few other tycoons by sulfur dioxide (a total sum of 3,641). closely associated with the Islamic Republic, As such, it can be said that air pollution, like are in effect, whether directly or indirectly, The leaked data, which in no the major shareholders or the main receiving time spread throughout the Ira- parties to the income of the Iranian car factonian cyberspace, put the figures ries that are mostly located around and feed as such: 2,658 deaths caused by Tehran. floating particles, 15 by carbon Last year, in a gesture of transforming Iran’s monoxide, 72 by ozone, and 896 large industries to the private sector to boost domestic industry, many shares of Iran-Khoby sulfur dioxide dro, the oldest, largest and most productive a citywide gas chamber, is gradually exter- car factory in Iran, by the direct decree of minating the population of Tehran. However, the Supreme Leader, were “sold” to Parno practical policy has been implemented so sian Bank, a nominally private bank with far by the incumbent governments to sub- the strength of $190 billion in financial instantially stem this large-scale disaster. No vestments. Of these investments, one of the official statistics on the death toll of air pol- major shareholders, according to Balatarin lution in Tehran have been published up to News Agency, is the Islamic Revolutionary this moment. The Mayor’s Office claims that Guards Corp. it is the task of the Ministry of Health to pub- Given the facts, it is only natural for Iranlicize this information, and the Ministry, in Khodro to produce and sell more cars to bring turn, has always maintained silence over this in capital to its new owner, the financial secissue. To make the matters even worse, the tor of the IRGC, which incidentally, because Ministry has almost always overruled the ex- of heavy international sanctions against the pert opinions of non-governmental special- Islamic Republic and especially the Iranian ists on this problem. oil, is recently in dire need of riches to finance With reference to the severe hazards of air the upkeep of the virtually round-the-clock pollution which have caused a lot of trouble military regime for the containment and ocin Tehran, no authentic and impartial cover- casional suppression of the disenchanted and age of the news items regarding this phenom- malcontented Iranian public. enon is yet available for the public. Not that Now the mass media, which is almost only there is zero coverage, but the coverage of composed of the state-owned radio and teleTehran’s air pollution and the presentation vision (IRIB), also controlled by the IRGC of facts concerning its main causes to the – Ezzatollah Zarghami, the incumbent head people have been, if not false, misleading so of IRIB, is an affiliate of the IRGC – under far. This coverage is partial because a genu- the constitutional auspices of the Supreme ine and complete coverage of air pollution in Leader, would calculatedly opt for a “selecTehran will point the finger of accusation to tive method” of presenting the news items rethe whole ruling system and particularly the garding Tehran’s air pollution and its causes. successive governments as executive bodies To put it clearly, it is the “focus of concern” whose blatant neglect on the one hand and which has been deliberately misplaced by grossly deliberate mismanagement of afthese mass media all these years. As Bennet fairs on the other have jointly led to such 23 has stated, “Wider discourses shape power

A Political Affair in Iran Reza Parchizadeh

When speaking about climate change coverage, it is almost always taken for granted that this activity is a categorically environmental issue. However, as quite a few researchers such as Howard-Williams have recently proposed, “The broader political, economic and cultural context in which the media operate has a significant influence on their content.” Or, to put it in the words of Hulme, “Climates can change physically, but climates can also change ideologically.” With regard to this fact, in this article, I will argue through an investigative method and demonstrate through hard evidence that the approach to climate change coverage in present-day Iran is not only un-endemic to the sphere of concern for the environment, but also proves every bit a political affair. In 1995, Tehran’s air pollution was declared a national crisis by the authorities of the Islamic Republic for the first time. Since then, Tehran has undergone a general shutdown of its offices and schools that has been brought about by intense air pollution almost every other year. For example, BBC reports that on July 6, 2009, the Emergency Committee for Tehran’s Air Pollution declared that all the governmental offices plus all the governmental and non-governmental educational centers of Tehran Province must take the following day off because of intense air pollution. The chairman of the said Committee, Yusef Rashidi, stated that the amount of air pollution in Tehran was by then nine times the amount of the standard pollution factor, and that it was escalating each minute. In addition to such civic and public problems as mentioned above, air pollution has caused even more side effects and dire consequences for the citizens of Tehran. Asthma, cardiac arrest, despondence, bad temper and leukemia are only a small number of hazards that threaten every individual dwelling in the Great City of Tehran and its premises. To this also must be added pregnancy complications and birth problems respectively for mothers and children. Last November, Tehran experienced one of the worst spells of air pollution in its history. According to the collective information received from the posts of assessing air pollution in Tehran, the amount of pollution

relations within journalism. Sociopolitical and economic factors have given rise to distinct norms and values”. In addition, the gas trade embargo put on Iran by the international community during recent months has forced the Islamic Republic to resort to the domestic mass production of low-quality – and yet much-more-expensivethan-usual – gas with a minimum “octane number” whose combustion releases chemical fumes that, according to the opinion of the experts, proves to be extremely insalubrious for whoever inhales them. No wonder the number of the citizens of Tehran visiting health care centers and complaining about air pollution complications has dramatically increased since 2010. Ironically, the Islamic Republic authorities have seized the opportunity to declare climate change a threat and nuclear power The most recent news shows that air pollution has finally flown beyond Tehran to reach out to and overshadow other large Iranian cities of Esfahan to the south and Tabriz to the north-west a solution. On December 11, 2010, Majid Naseri, Member of Parliament’s Commission for Energy, stated that “the problem of air pollution will be solved by the connection of the nuclear power plant in Bushehr to the countrywide electricity network”. The state media, again, have lost no time to promote this idea that in effect purports to be more of a policy for the advancement of the Islamic Republic’s demands for nuclear energy that in all probability is intended for non-civic purposes in the end. In the meantime, the most recent news shows that air pollution has finally flown beyond Tehran to reach out to and overshadow other large Iranian cities of Esfahan to the south and Tabriz to the north-west. It is only likely that Iran’s air pollution will soon start to cause trouble for the neighboring countries and the whole region as well. Here it seems that we are faced with a case of “Giddens’s Paradox” with respect to Iran: “The politics of climate change has to cope with what I [Giddens] call ‘Giddens’s paradox’. It states that, since the dangers posed by global warming aren’t tangible, immediate or visible in the course of day-to-day life, however awesome they appear, many will sit on their hands and do nothing of a concrete nature about them. Yet waiting until they become visible and acute before being stirred to serious action will, by definition, be too late”. To put it in the words of the English poet and essayist John Donne, “It is the bell that tolls for all”.


‫‪‎‬این‌بود که فکر نمی‌کردند فریم‌های دیگری هم ممکن است‬ ‫موجود باشد که در یکی از شماره‌های روزنامه صبح امروز‬ ‫برای نشان دادن واقعی بودن عکس‌ها به چاپ رسیدند‪.‬‬ ‫‪‎‬روزهای بعد همین‌طور در ادامه تظاهرات سه‌روزه همه جا‬ ‫حاضر بودم اما تنها داخل دانشگاه تهران را نتوانستم بروم‬ ‫در روزی که گاز اشک آور زده بودند داخل محوطه دانشگاه‪.‬‬ ‫اما روز سوم تا دلتان بخواد باالی میدان انقالب در تظاهرات‬ ‫دانشجویان و برخورد پلیس گاز اشک‌آور خوردم برای اولین‬ ‫بار‪ .‬دوربینم دستم بود و روده‌هایم داشت می‌آمد دهنم‪.‬‬ ‫چشمانم می‌سوخت و هیچ‌جا را نمی‌دیدم اما قبل از این‌که‬ ‫این اتفاق بیافتد یکی از عکس‌هایی را که بسیار دوستشدارم‬ ‫عکاسی کردم‪ .‬پسری با دویدن در طول خیابان به سمت‬ ‫پلیس به هوا بر‌خواست تا سنگی به سمت پلیس پرتاب کند‪.‬‬

‫عکس ‪ :‬از حسن سربخشیان‬

‫برای یاد بود واقعه ای در تاریخ معاصر ایران‬

‫حسن سربخشیان‬

‫وقتی کوی دانش‌گاه دود و آتش بود‬

‫هیجدهم تیر ‪۱۳۷۸‬‬ ‫‪‎‬نشسته بودیم خونه کوچیک فرهاد در فلکه صادقیه و او برای‬ ‫ناهار مرغ پخته بود چند نفر از دوستانش هم آن‌جا بودند‬ ‫که من نمی‌شناختمشون‪ .‬نزدیک ظهر تلفن من زنگ زد و‬ ‫صدای هراسان خبرنگار روزنامه صبح امروز که من عکاسش‬ ‫بودم گفت کجایی؟ زود بیا امیر‌آباد که غوغایی بوده و هنوز‬ ‫ادامه دار‪...‬‬ ‫‪ ‎‬من که تازه کارم را در عکاسی مطبوعاتی شروع کرده بودم‬ ‫از فرهاد و دوستانش خداحافظی کردم و عذرخواستم که باید‬ ‫بروم‪ .‬فرهاد ناراحت بود و می‌گفت‪« :‬اونقده نیومدی خونه من‪،‬‬ ‫این هم از اومدنت» و یه بشقاب سریع برام غذا آماده کرد و‬ ‫من راهی شدم‪ .‬توی تاکسی که نشسته بودم تا برسم به امیر‬ ‫آباد هزار جور فکر اومد به ذهنم‪ .‬رسیدیم مقابل بیمارستان‬ ‫شریعتی و از تاکسی پیاده شدم چون راهی برای عبور ماشین‬ ‫نبود‪ .‬خیابان به کل به سمت باال بسته بود و مثل زمان انقالب‬ ‫اون ته خیابان دود از وسط خیابان بلند می‌شد‪ .‬غوغایی بود‪،‬‬ ‫همه در حال عبور از پیاده رو بودند و نیروهای پلیس ضد‬ ‫شورش داخل کوچه‌ها و لباس شخصی هم پایین خیابان بودند‬ ‫و خیلی هاشان بر روی موتور ویراژ می‌دادند‪.‬‬ ‫‪‎‬دانشجوها هم خیابان را بسته و آتش روشن کرده بودند‪ .‬مدام‬ ‫عکس می‌گرفتم‪ .‬روز اول ماجرا بود و کسی با عکاس کاری‬ ‫نداشت‪ .‬شب قبل مامورین لباس شخصی و پلیس به داخل‬ ‫خواب‌گاه دانشجوبان یورش برده و دانشجوها را که به بسته‬ ‫شدن روزنامه سالم معترض بودند ضرب و شتم کرده و داخل‬ ‫برخی از اتاق‌های خوابگاه‌ها را به آتش کشیده بودند‪ .‬با کمک‬ ‫دانشجوها وارد محوطه خوابگاه کوی دانشگاه شدم و از دیدن‬ ‫آن‌چه مقابل چشمانم می‌دیدم وحشت کردم‪.‬‬ ‫عصبانیت توام با وحشت در صورت دانشجویان موج می‌زد‪.‬‬

‫آن‌ها مرا به تک‌تک اتاق‌های خواب‌گاه رهنمون شده و از‬ ‫می‌خواستند عکاسی کنم‪ .‬من هم تمام صحنه‌ها را تک تک و‬ ‫با حرص و ولع ثبت می‌کردم‪ .‬با خود فکر می‌کردم مگر ممکن‬ ‫است این حوادث حقیقت داشته باشند‪.‬‬ ‫اتاق‌هایی که تا روز قبل در آن‌جا چند نفر مشغول مطالعه‬ ‫بودند تلی از خاکستر گرفته بود و در راهرو‌ها بوی سوختگی‬ ‫تمام فضای خواب‌گاه را پر کرده بود‪ .‬کارم که تمام شد‬ ‫آمدم بیرون محوطه و از نیروهای ضد شورش داخل کوچه‬ ‫روبه‌روی درب اصلی خوابگاه عکاسی کردم‪ .‬آرام آرام مقامات‬ ‫سیاسی و فرهنگی پیدای‌شان شد تا از محوطه بازید کنند‪.‬‬ ‫دکتر معین وزیر آموزش عالی و موسوی الری وزیر کشور‬ ‫آمدند در جمع دانشجوها تا آرام‌شان کنند اما دانشجوها در‬ ‫حد انفجار عصبانی بودند و به کمتر از مجازات عوامل حمله‬ ‫به کوی قانع نبودند و در اعتراض به آن‌ها در پی عدم تامین‬ ‫امنیتشان مدام فریاد می‌کشیدند‪ ،‬وزرا باید استعفا دهند‪ .‬و البته‬ ‫به نظر دکتر معین همان‌جا تصمیمش را گرفته بود و هیچ‬ ‫حرف نمی‌زد‪ .‬موسوی الری کنار خودروی پلیس که شیشه‬ ‫جلوییش شکسته بود در صدد سخنرانی برای جمع ناآرام‬ ‫دانشجویان بود‪ .‬محافظین وی با سپرهای ضد شورش که از‬ ‫پلیس حاضر در آن‌جا گرفته بودند از وی محافظت می‌کردند‬ ‫اما حریف عصبانیت معترضینی که صورت‌شان را به دستمال‬ ‫پوشانده بودند نشدند و در ادامه عمامه از سر موسوی الری‬ ‫افتاد‪ .‬وحشت را در چهره محافظین وزیر می‌شد دید‪ .‬همان ماه‬ ‫عکس روی جلد مجله به یاد ماندنی پیام امروز همین فریم از‬ ‫عکس من چاپ شد‪.‬‬ ‫‪‎‬کارم که تمام شد بدبختی تازه‌ای داشتم باید دنبال البراتواری‬ ‫می‌گشتم تا روز جمعه‌ای بتوانم فیلم‌هایم را ظاهر و چاپ کنم‬ ‫و برسانم برای روزنامه‪‎ .‬روز شنبه داستان شکل گسترده‌تری‬

‫به خود گرفت و در طول روز تمام خیابان‌های مرکزی ملتهب‬ ‫بودند چند دستگاه اتوبوس به آتش کشیده شد و هم‌چنین‬ ‫معترضین در میدان ولی‌عصر ماشین پلیس را به آتش‬ ‫کشیدند‪‎ .‬وقتی از سمت میدان هفت تیر سوار بر ترک موتور‬ ‫به سمت میدان ولی‌عصر در حرکت بودم هلی‌کوپترها بر فراز‬ ‫شهر در حال پرواز بودند و ماشین‌ها روی پل کریم‌خان از‬ ‫حرکت باز مانده بودند حتا موتور هم به سختی راه پیدا می‌کرد‪.‬‬ ‫‪‎‬به ناچار از موتور پباده شده و بقیه مسیر را دویدم تا ‪‎‬رسیدم‬ ‫به میدان ولی‌عصر‪ .‬باز شلوغی بود و من بودم و عکس‌هایی‬ ‫که ماندگار شدند و یکی از آن‌ها که روز ‪ ۲۰‬تیر بر صفحه‬ ‫اول روزنامه صبح امروز چاپ شد تصویر دختر جوانی را نشان‬ ‫می داد که داخل ماشین پلیس دستگیر شده و نیروهای ‪‎‬ضد‬ ‫شورش بیرون ماشین با وی در حال گفتگو بودند‪.‬‬ ‫‪‎‬عکاس کیهان که به او همیشه شیخ می‌گفتم هم آن‌جا بود‬ ‫و بهت زده با خبرنگار کیهان محمد جعفر بهداد که بعد‌ها در‬ ‫دولت احمدی نژاد رییس خبرگزای ایرنا شد و اکنون معاون‬ ‫احمدی نژاد است فیلم عکاسی شده عکاس کیهان را که‬ ‫توسط نیروهای ‪‎‬پلیس نور داده شده بود دستش گرفته و‬ ‫معترض بود به این‌کار نیروی پلیس ‪‎‬فهمیدم باید کاری کنم‬ ‫پس فیلم‌ام را یواشکی عوض کردم و سریع به سمت روزنامه‬ ‫رفتم‪.‬‬ ‫‪‎‬حدسم درست بود و عکسی که گرفته بودم کار خودش را کرد‪.‬‬ ‫سعید حجاریان که مدیر مسول روزنامه بود از تاثیر عکس‬ ‫و صحبت‌های مطرح شده در جلسه هیات دولت روز فردا‬ ‫می‌گفت که همین برای نشان دادن سرکوب رژیم کافیست‪.‬‬ ‫‪‎‬در چند روز بعد نشریه شلمچه همان عکس را دست کاری و‬ ‫فتوشاپ انجام شده توسط تیم حجاریان نامید و ناشیانه چند‬ ‫مونتاژ را بر صفحه اول روزنامه‌اش چاپ کرد‪ .‬اما اشتباه‌شان‬

‫‪‎‬و من آن لحظه را برای همیشه ثبت کردم عکسی که دو‬ ‫صفحه‌ای در جوالی ‪ ۱۹۹۹‬مجله نیوزویک به چاپ رسید‪.‬‬ ‫‪‎‬همان عکس را با زحمت فراوان توانستم بر روی جلد کتابم‬ ‫در آخرین روزهای ریاست جمهوری خاتمی چاپ کنم که به‬ ‫شکلی تصادفی نبض زمان نام نهادم و اکنون که فکر می‌کنم‬ ‫چقدر درست بود انتخابم در نامیدن عنوان کتاب ‪‎ .‬اما عکس‬ ‫دیگرم را که به حضور محمود احمدی نژاد در دادگاه روزنامه‬ ‫سالم به عنوان شاکی روزنامه سالم بود در سال ‪ ۱۳۸۴‬بعد از‬ ‫انتخاب شدنش به عنوان رییس جمهوری ایران در کنابم چاپ‬ ‫کردم به دستور وزارت ارشاد اسالمی به اجبار از کتابم پاره‬ ‫کردم ‪.‬چرا که شاید یادآور برخی مسایل پشت پرده می‌توانست‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫‪‎‬درست ده سال بعد از آن وقایع بازجویی از وزارت اطالعات‬ ‫در محل وزارت ارشاد از من در باره عکس‌هایم از وقایع سال‬ ‫‪ ۷۸‬پرسش می‌کرد و به من گفت هنوز فراموش نکرده تاثیر‬ ‫اون عکس‌ها را و داشت رو دست می‌زد به من که «عکس‌ها‬ ‫را به ‪‎‬یکی از اصالح طلبان داده ای» و می‌داند تا فکر نکنم‬ ‫آن‌ها خبر ندارند‪.‬‬ ‫‪‎‬و آن‌روزها مصادف بود با دو ماه قبل از انتخابات خرداد ماه‬ ‫‪ ۱۳۸۸‬و طولی نکشید تا من بفهمم چرا دو هفته قبل از روز‬ ‫‪ ۲۲‬خرداد ممنوع کار شدم‪ .‬من شاید افسوس عکاسی نکردن‬ ‫از وقایع بعد از انتخابات پارسال را با خود تا آخر عمرم داشته‬ ‫باشم‪ .‬شاید حاکمیت می‌دانست قدرت عکس چه ویرانگر‬ ‫خواهد بود و به همین خاطر در اتفاقات بعد از انتخابات تمامی‬ ‫مجراهای اطالع رسانی را خفه کرد‪.‬‬ ‫‪‎‬محمد علی‌ابطحی رییس دفتر آقای خاتمی رییس جمهوری‬ ‫ایران چندی پیش در مصاحبه‌ای درباره حوادث آن‌روزها نقل‬ ‫کرد‪« :‬در ادامه تظاهرات دانش‌جوها رحیم صفوی فرمانده‬ ‫وقت سپاه به من تلفن کرد و گفت خط قرمز برای تظاهر‬ ‫کنندگان خیابان جمهوری اسالمی است و در صورت عبور‬ ‫به سمت بیت رهبری نیروهای ویژه فرمان تیر دارند‪ .‬لذا من‬ ‫با سعید حجاریان و مصطفی تاج‌زاده تماس گرفتم تا سریع‬ ‫حرکت دانش‌جوها را به سمت دیگری هدایت کنند تا خون و‬ ‫خونریزی نشود‪».‬‬ ‫‪‎‬اما اینک اشتباه محاسباتی اصالح‌طلبان در برآوردشان از نحوه‬ ‫برخورد با رقیبی که به کمتر از تمامیت خواهی حاکمیت در‬ ‫ایران به چیزی دیگری فکر نمی‌کرد و نمی‌کند هزینه اصالح‬ ‫رژیم را به تغییر آن سوق داده است تا دیگر کسی به فکر‬ ‫اصالح رژیم نباشد‪.‬‬


‫عکس ها‪ :‬داوود موسوی‬

‫لخت بودن را به شادی می‌گذرانند و تقدس را به گدایی‬ ‫گروهی از پیشوایان و کاست باال در سومین روز مراسم خود را با گل می‌آرایند‬ ‫و لخت مادرزاد و «رام» «رام» گویان ابتدا به دور این تکه چوب بلند به هل‬ ‫هله می‌پردازند و بعد به معبد نزدیک رودخانه میروند و سپس خود را در آب‬ ‫رودخانه غسل می‌دهند‌‪ .‬هر دو عکس در روز سوم و یک مکان گرفته شده است‪.‬‬

‫کلید واژه‌های جدایی‬

‫مه‌شب‌تاجیک‬

‫طالق‬

‫بچه را که داخل تخت گذاشت کمرش دوباره تیر کشید‪ ،‬چند‬ ‫روزی بود که کمر درد امانش را بریده بود‪ ،‬دوباره که به صورت‬ ‫کودک نگاه کرد کمرش تیر کشید ولی این‌بار نمی‌دانست درد‬ ‫مربوط به کمرش است یا قلبش‪ ،‬فردا می‌خواست برود تا این‬ ‫زندگی را برای همیشه تمام کند‪ ،‬شوهرش روی مبل نشسته‬ ‫بود و کتاب می‌خواند و روحش از هیچ چیز خبر نداشت‪ ،‬به‬ ‫نظر او که خیلی هم خوشبخت بودند‪ ،‬ولی او بیش از این‬ ‫نمی‌توانست با یک مرد سرد مزاج مهربان که زیر بار هیچ‬ ‫درمانی هم نمی‌رفت زندگی کند‪ ،‬مهم‌تر از آن این بود که‬ ‫همه فکر می‌کردند او خوشبخت است و حاال باید قد یک‬ ‫طومار توضیح می‌نوشت که چرا این زندگی سراسر آرامش‬ ‫را به هم زده است‪.‬‬ ‫گاهی در زندگی جدایی اجتناب ناپذیر است‪ .‬زندگی مشترک‬

‫دعای یک هندو در رودخانه گنگ مقدس‬ ‫هندوها اعتقاد دارند که این رودخانه هر چند صد سال یکبار مقدس می‌شود‪ .‬رودخانه‌ای که در ایالت آندهراپرادش‬ ‫و در فاصله ‪ 180‬کیلومتری شهر حیدراباد قرار دارد‪ .‬از تمام نقاط هند از هفته‌ها قبل مردم پای پیاده خود را به این‬ ‫مکان می‌رسانند تا سه روز در کنار رود به دعا و فرایض دینی بپردازند و از محضر بزرگان استفاده کنند‪.‬‬

‫تحمل ناپذیر شده و دیگر قابل ادامه دادن نیست‪ ،‬در حدی‬ ‫که گاهی در آرزوی این هستیم که جدایی به وقوع بپیوندد‪،‬‬ ‫اما سهولت انجام این امر به خصوص در جوامع سنتی به‬ ‫وجود بسیاری از معیارها بستگی دارد که البته کم‌کم در حال‬ ‫تغییر است‪ .‬این معیارها شامل فرزندان‪ ،‬دارایی‌ها‪ ،‬مهریه‪ ،‬نوع‬ ‫روابط و بسیاری از مسایل دیگر است‪ .‬جدایی به معنای ایجاد‬ ‫مساله‌ی طالق جزو مسایل اجتماعی محسوب‬ ‫می‌شود و جامعه‌ آن‌را به منزله‌ی خطری برای‬ ‫راه و رسم زندگی می‌داند و ناگزیر درصدد‬ ‫رفع یا تعدیل آن است‪ .‬پس اهمیت این موضوع‬ ‫و واکنش نشان دادن به آن به طور عمده تحت‬ ‫تاثیر ساختار جامعه و نهاد و ارزش‌های آن است‬ ‫گسستگی در تعهدی به نام ازدواج‪ ،‬تعلیق در ارتباط احساسی و‬ ‫جنسی و شکست در ساختار زندگی عاطفی فرد است و طالق‬ ‫مراسمی است که از لحاظ قانونی باعث پایان رابطه زناشویی‬ ‫می‌شود‪ .‬می‌توان گفت تمامی طالق‌ها جدایی را نیز دربردارند‪،‬‬ ‫اما جدایی‌ها لزومن در بردارنده طالق نیستند و تعداد آن‌ها نیز‬ ‫از طالق بیشتر است‪ .‬یعنی هستند بسیاری از زنان و مردانی‬

‫که بدون قانونی کردن این مساله و یا ثبت آن زندگی‌هایی‬ ‫جدایی دارند و فقط در ظاهر کنار هم زندگی می‌کنند‪.‬‬ ‫مذاکرات درباره‌ی علل طالق و میزان افزایش و کاهش‬ ‫آمار آن و راه حل‌های موقتی عمومیت نداشته و در همه‌ی‬ ‫موارد و زمان‌های یک‌سان مصداق پیدا نمی‌کند‪ ،‬یعنی یک‬ ‫رویه‌ی مشترک هم در طالق دو فرد ممکن است متفاوت‬ ‫عمل کند‪ .‬از مشکل‌ترین بخش‌های یک طالق صدور حکم‬ ‫قطعی آن است‪ .‬زیرا مساله‌ی طالق جزو مسایل اجتماعی‬ ‫محسوب می‌شود و جامعه‌ آن‌را به منزله‌ی خطری برای راه و‬ ‫رسم زندگی می‌داند و ناگزیر درصدد رفع یا تعدیل آن است‪.‬‬ ‫پس اهمیت این موضوع و واکنش نشان دادن به آن به طور‬ ‫عمده تحت تاثیر ساختار جامعه و نهاد و ارزش‌های آن است و‬ ‫ادراکات و ارزش‌گذاری‌های جامعه تاثیر ویژه‌ای در برخورد با‬ ‫مساله‌ی طالق دارد‪ .‬در زمان‌هایی نه چندان دور در جامعه‌ی‬ ‫ایران با طالق به شدت برخورد می‌شد و طالق به مثابه پایان‬ ‫زندگی یک زن بود‪ .‬ولی امروز به دالیلی که ذکر خواهد شد‬ ‫این مساله با توجه به این‌که هنوز هم جامعه نسبت به آن‬ ‫واکنش منفی دارد‪ ،‬بسیار بیشتر از قبل جا افتاده است و اگر دو‬ ‫فرد احساس کنند که نمی‌توانند به زندگی مشترک ادامه دهند‬ ‫جدایی را بر طالق خاموش ترجیح می‌دهند‪.‬‬ ‫ادامه مطلب درصفحه ‪13‬‬

‫‪Haft (Seven) is part of the Global Social Networks Inc. Haft is an independent weekly magazine for Persian community around the world. Haft’s mission is to provide‬‬ ‫‪an opportunity for Persian speaking people around the world to connect and communicate, this publication by using its online resources creating a forum for exchange‬‬ ‫‪of ideas and bettering the community. Articles published in each issue do not necessarily represent Haft or Global Social Networks Inc’s opinion or point of view.‬‬ ‫‪This publication welcomes articles and contribution without any geographical, ideological, racial, ethnical, or religious limitation. The editorial board will select the ar‬‬‫‪ticles; among the criteria for selecting an article for publication are quality, professionalism, and respect for the community. If you are interested to contribute, please‬‬ ‫‪send your article as an attachment to the editor. If you have translated an article, please send us the original article along with your translation. Selecting the material‬‬ ‫‪for printing is the sole discretion of the editorial board.‬‬ ‫‪Haft is published in the Unites States and US laws govern its operation. In addition, we are not responsible for the contents of each advertisement. It is your duty to‬‬ ‫‪research before doing business with them, we do not accept any responsibility for their business conduct.‬‬

‫نشریه هفت را در کتاب صورت (; دنبال کنید‬

‫‪Concessionaire:‬‬ ‫‪GSN / Global Social Networks‬‬ ‫‪Chief Editor: Ardavan Roozbeh / Executive‬‬ ‫‪Manager: Ali Herischi‬‬ ‫‪editor@haftmagazine.com / ali.herischi@haft‬‬‫‪magazine.com‬‬ ‫& ‪Graphic, Technical supervision‬‬ ‫‪Page editor: Darius Company‬‬ ‫‪Advertising Assistance:‬‬ ‫‪ads@haftmagazine.com‬‬ ‫‪For any question please contact:‬‬ ‫‪Contact@haftmagazine.com‬‬ ‫‪240-436-2536‬‬ ‫‪240-436-2535‬‬ ‫‪In USA and Canada‬‬ ‫‪Ardavan Roozbeh, Ahmad Batebi, Amir Irani, Akbar‬‬ ‫‪Torshizad, Afshan barezgar, Ahmad Motalaie, Aida‬‬ ‫‪Monfared, Touka Neyestani, Hassan Zare Zadeh‬‬ ‫‪Ardeshir, Hasan Sarbakhshian, Davood Mousavi,‬‬ ‫‪Damoon Roozbeh, Roozbeh Mir Ebrahimi, Reza‬‬ ‫‪Parchi Zadeh, Sahar J., Simin, Ali Herischi, Ali Afshari,‬‬ ‫‪Farvartish Rezvanieh, Kian Amani, Kioumarth Sajadi,‬‬ ‫‪Kamran Mousavi, Mehr Afarin Bahrami, Reza Sedigh,‬‬ ‫‪Mahshab Tajik, Mohamad Mostafaie, Mahboobeh‬‬ ‫‪Shoa, Maziyar Mahdavi Far‬‬ ‫‪contact@haftmagazine.com‬‬


Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.